چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com
چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com

ساربان - قسمت سوم

ساربان -

قسمت سوم ،سه شنبه 94/5/6

Image result for ‫محمدعلی ابراهیمی انارکی‬‎نوشته:محمدعلی ابراهیمی انارکی

"سری به "باباخالد" بزن ! من رد پا و پشکل تازه ی چند شتر را آن دور و بر ها دیده ام ،همین دیروز. از کجا معلوم که یکی از آنها ارونّه شما نباشد."
علی اکبر توبره بر دوش راه آمده را دوسه جیغ باز گشت. به خاطر پارگی پاپوشش قدمهایش کوتاه و راه رفتنش با اشکال بود. به گودی رودخانه که رسید بر شن ریزه های زیر پایش زانو زد و نشست. چند رشته از بند توبره را با دندان بریده در هم تابید و تخت و رویه ی گیوه اش را در هم بست. سپس دو سر ریسمان را از روی قوزک پایش گذراند و پشت ساق پا گره زد. باید با آن مدارا می کرد وگامهایش را سنجیده بر می داشت تا وصله پینه اش برای فرسخی راه ماندگار باشد. تصور این که این بار نیز تیرش به هدف نخورد و دست خالی باز گردد آزارش می داد. از این آزار دهنده تر ،دل کندن از شتر بود که نمی دانست روی به کدام جهت دارد و عاقبت سر از کدام خاک در می آورذ. اما بخت با او یار بود اگر چه شبی دیگر رادر بیابان بیتوته کرد، با سزر زدن آفتاب توانست افساری منگوله دار بر گردن شتر که علف سبز خورده و حال آمده بود بیاویزد و دستی از مهر بر گردن کشیده اش بکشد.
ظهر روز بعد موذن پیر اشین بر بام خانه الله اکبر می گفت که علی اکبر در کنار استخر آب شترش را خیخ کرد. و بر زانویش عقال زد . ادامه دارد.

آش شله قلم‌کار بخش هفتم پاره‌ی دوم

 

نویسنده : محمد مستقیمی

 

پدر بزرگ به طور طبیعی نسبت به ایتام برادر احساس مسؤولیت می‌کند و حالا که دم و دستگاهی در چوپانان به هم زده است به خیال خود آنان را هم زیر پر و بال خود می‌گیرد و به چوپانان می‌آورد و آنان هم -البته دو پسر و یک دختر که صغیر بوده‌اند- به دنبال عموجان حاج مندلی می‌آیند و محمّدرضا(ملا) می‌شود داماد عموجان و فاطمه طلایی ،دردانه‌ی پدربزرگ، از سلطان را به همسری برمی‌گزیند و چون فرد باسوادی بوده و خط و ربطی در خور ستایش داشته؛ ملایی مکتب‌خانه‌ی چوپانان را به عهده می‌گیرد و می‌شود داماد عموجان و ملای ده[1]. ماننده‌خانم را هم پدر بزرگ عروس خود می‌کند و به همسری عمو میرزامهدی درمی‌آورد[2] و دختر یکی از دوستان ، محمدباقر امینی، را هم به عباس یتیم دیگر برادر می‌دهد[3] و تقریباً همه سر و سامان می‌گیرند. دو دختر دیگر عمو کربالایی: شهربانو(بزه) در انارک[4] و مروارید در شاهرود[5] ازدواج می‌کنند.

برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید  ادامه مطلب ...

محیط بان چوپانانی ،محمدرضا حلوانی از اصفهان،جایزه ملی یحیی را دریافت کرد

محیط بان چوپانانی ،محمدرضا حلوانی از اصفهان،جایزه ملی یحیی را دریافت کرد
چوپانان آباد این موفقیت را به همشهری خوب و وظیفه شناس جناب حلوانی تبریک میگوید
  • کد خبر: 4abb4e4
  • تاریخ: 1394/5/5 دوشنبه-11:15
  • دومین مراسم جایزه «یحیی» با حضور محمد درویش مدیرکل دفتر مشارکت های مردمی سازمان حفاظت محیط زیست،دکتر فاضل رییس دانشگاه محیط زیست، جمعی از دوستدران محیط زیست برگزار و شش محیط بان برگزیده برگزار شد.
    زیست بوم : این جایزه به یاد مرحوم یحیی شاهکومحلی،' جایزه یحیی' نام گرفته است، این محیط بان آخرین محیط بان شهید قبل از سال 92 بوده و همچنین نام این شهید عرصه محیط زیست؛ 'یحیی ' یعنی «احیا و حی» است از این رو بر روی این جایزه گذاشته شد.

     اولین دوره جایزه یحیی سال 92 در محل دانشگاه محیط زیست برگزار شد. در این مراسم از علی افشار محیط بان استان کهگیلویه و بویراحمد، زین العابدین سپهوند محیط بان استان لرستان، اسماعیل افشاری محیط بان استان اصفهان، محیط بان مهدی مجنی پور و محمد تمسکنی محیط بانان استان گلستان به عنوان برندگان جایزه یحیی در نخستین دوره این مراسم تجلیل شد.
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    در سال مراسم پنج نفر از محیط بانانی که در درگیری با شکارچیان غیرمجاز دچار صدمات جدی جسمی شده اند نیز جوایزی دریافت کردند.

    یحیی شاهکو محلی از محیط بان فعال سازمان حفاظت محیط زیست در استان های سمنان، گلستان و مازندران بود که در سال 85 در استان مازندران در درگیری با شکارچیان غیر مجاز شهید شد.
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    در این مراسم محمد درویش مدیرکل دفتر مشارکت های مردمی وسازمان های مردم نهاد سازمان حفاظت محیط زیست، دکتر اصغر محمدی فاضل رییس دانشگاه محیط زیست وجمعی از دوستدران محیط زیست حضور داشتند.
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    در جایزه یحیی امسال علیرضا رحیمی از استان لرستان، محمدرضا حلوانی از اصفهان، مرتضی داودی از آذربایجان غربی، رسول بابایی از کرمانشاه، عبدالکریم مهار از کهگیلویه وبویراحمد معرفی و جایزه یحیی را دریافت کردند، همچنین هدایت اله دیده بان از کهگیلویه وبویر احمد موفق به دریافت جایزه ویژه شد.
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    جایزه ویژه این دوره به هدایت اله دیده بان با ارائه فیلمی از درگیری تعدادی از شکارچیان با یکی از محیط بانان سازمان حفاظت محیط زیست به دادگاه موفق به لغو این حکم شد رسید.
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    معیارهای پذیرش محیط بانان برجسته، میزان همکاری آن ها با تشکل های محیط زیستی، فعالیت های آن ها در زمینه تهیه مستند، عکس، دریافت جایزه از جشنواره های مرتبط بود.
    دو تن از اعضای هنرمند انجمن یوزپلنگ ایرانی، مجتبی رمزی و پریدخت مشکزاد این جایزه‌ سالانه‌ای مخصوص تقدیر از محیط‌بانان زحمتکش سازمان حفاظت محیط‌ زیست را پایه‌گذاری نموده اند.

    دومین دوره جایزه یحیی با مشارکت انجمن یوزپلنگ ایرانی، دانشگاه محیط زیست، دیده بان محیط زیست و حیات وحش ایران (iew)، پایگاه خبری تحلیلی زیست بوم، موزه استاد عزت اله انتظامی و موسسه تصویر حیات وحش برگزار شد.

    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    هدف از این جایزه، تجلیل از محیط بانانی است که تلاش های چشم گیری در زمینه حفاظت از عرصه های تنوع زیستی در حوزه های محل خدمت خود داشته اند.

    اصغر محمدی فاضل
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    محیط بانان برگزیده جایزه ملی یحیی معرفی شدند+گزارش تصویری





    ساربان- قسمت اول و دوم

    ساربان- قسمت اول
    چهارشنبه 94/4/31
    Image result for ‫محمدعلی ابراهیمی انارکی‬‎نوشته:محمدعلی ابراهیمی انارکی
    بر گرده ی شتری لخت سوار بود، برهنه پا و از نفس افتاده ، زیر تیغ آفتاب کویر ، با کلاهی در عرق نشسته بر سر و شالی بید خورده به دور کمر. نگاهش به "اشین "بود روستایی کهن و سر سبز با قلعه ای استوار و دو برج مدور سنگی و اطاقهای خشتی تو در تو ، کم عرصه و بی نشیمن . چوبدستی گره دارش در مشت بود و سفره ی خالی از نانش در توبره ای از هنجار افتاده بر پشت.کیسه ی تهی از توتون چپقش را هر از گاهی بنا به عادت از پر شالش بیرون می کشید و پس از چلاندن با اوقات تلخی سر جایش می گذاشت.
    از چهار روز مانده به شصتم عید،کلوتها و آبشخورهای شمال انارک را به جستجوی ارونّه ی آبستنش پشت سر گذاشته بود بی هیچ نشانه ای از او . گهگاه سیاهی اشتری به چرا از راه دور نگاهش را می دزدید و او را به سوی خود می کشید اما داغ روی پوزه ی حیوان داغ او نبود. داغش الف داغ بود نه سه پنجه داغ و سه پر. دلش می خواست شتر پا به ماهش هاشی ماده بیاورد تا جمع شترانش را به شش نفر افزایش دهد اگر چنین می شد می توانست زیر بار سنگین زندگی عیالواری قبل از اینکه استخوانش خرد و خمیر شود نیم نفسی بکشد. از خرج عروسی دختر دومش هنوز کمر راست نکرده دو دختر دم بخت دیگر مقابل چشمانش بودند. نیمه ی اردیبهشت همقطارانش شتر او را قاطی شتران عرب های شهرابی در تلماسه های اطراف چاه علم دیده و برایش پیغام فرستاده بودند. اما دستش به زخم کَلفت (kalaft) نرینه شتری که به خاطر بد مستی چوب بر فرقش فرود آمده بود بند بود در راه رفتن می کلید و در برخاستن چوب دستی ستون بدن می کرد تا به زمین نخورد.
    آخر هفته بی بهره از بیابان گردی چند روزه راه برگشت در پیش گرفت با سفره ای خالی و مشک آبی خشکیده اما قویدل از بابت شترش چرا که می دانست شتر داغدار بی رد نمی شود، هر جا که باشد دست صاحبش را می گیرد.
    از شیب ملایم تپه ای که بوته های قیچ و درمنه آن را پوشانیده بود سرازیر شد. به صدای پارس سگی ناپیدا که بوی غریبه شنیده بود راهش را کج کرد. به جاده ای پیچید باریک و بی انحنا برآمده از سم ضرب های گوسفندان بر پا دامن تپه . با دیدن سگ سیاه و تنومند گله بر بالای تپه لختی ایستاد و سپس به سوی آب بری که در مقابل داشت پیش رفت.گله ولو شده و سنگین بود . تک تک گوسفندان در همواری دشت شتابزده سر شاخه ی بوته های سبز بیابان را به دندان می گرفتند و به جلو می رفتند. "علی اکبر" به جهت خورشید بیابان نگریست. چوپان میان سالی لم داده به تخته سنگی بریده شده از کوه در قاب چشمانش پدیدار شد که دست زیر چانه نهاده و پوزه بر علف مالیدن
    گوسفندانش را تماشا می کرد.
    "خداقوت خالو حیدر بهار سالی را سیل می کنی ؟ (1)
    خالو حیدر با تکیه به چوبدستی اش نیم خیز شد
    " خدا عمرت را زیاد کند خالو! راه گم کرده ای نکنذ رد شتر گمشده می گردی؟" (2)
    علی اکبر گره توبره اش را گشود و آن را در هم پیچیده به کناری انداخت تا گرده بر سنگ بساید و عرق تن را بخشکاند. نفسش که تازه شد نگاهی به پهنه ی بیابان دوخت، نیم سرفه ای کرد و گفت:
    "از پر و پا درآمدم خالو! کم تپه و گدار بالا و پایین نرفتم.ببین پاپوشم به چه روزی افتاده ، نمی دانم حیوان زبان بسته سر از کجا درآورده که اثرش نیست." ادامه دارد
    -----------------------------------------------------------------------------------------------
    (1) خیدا قوت خالو حیدر ، بیهار سالی سیل اکیری؟
    (2)خیدا عمرت ایته خالو! رهت مک کرته؟ نکیره ردی اشتر مک اگرتی ؟
    ساربان - قسمت دوم یکشنبه 94/5/4
    خالو حیدر خیک دوغش را از توتره بیرون کشید. آنرا تکانی داد و بند از گلویش باز کرد. چند غلپی از آن را در سیاه طاسی ریخت و به دست علی اکبر داد.
    "بخور خالو! بخور تا حرارتت بنشیند. خیالت از بابت ارونّه ات راحت باشد. شتر که الف داغ بر پوزه دارد گم نمی شود. بیابان امسال آنقدر خط و خلاشه دارد که شتر را در یک میدان نگاه ندارد و او را زود زود سراغ آب نفرستد."
    علی اکبر لب بر طاس مسی نهاد و دوغ داخل آن را یک نفس سر کشید. خالو حیدر نگاهش به حرکت خرخره ی بر جسته ی علی اکبر در میان گردن آفتاب سوخته و چین دار او بود. این تماشا سبب شد تا بی اختیار دستش را زیر چانه بگیرد و خرخره آش را بیفشارد. سالهای متوالی زندگی در بیابان او را با آینه بیگانه کرده بود. آنچه از قد و قامتش می دید همان بود که ذر آب منعکس می شد که آن هم با حرکت پشه ای در سطح آب به هم می ریخت و پهن و باریک می شد.
    علی اکبر شاخه ای از گیاه نخودوی کنار دستش را از ساقه جدا کرد و بین انگشت شست و اشاره به لهیدنش پرداخت. شیرابه ی سبز رنگی دستش را مر طوب کرد. آهسته آن را به شال کمر کشید و گفت:
    "بارندگی امسال کولاک کرده، چهل پنجاه روز بعد از عید یک روز بی نم و نا نبوده ایم . کوهان شتر های ما که دوبرابر شده لابد پستان گوسفندان شما هم از پر شیری به خاک کشیده می شود. باید گوسفند حسابی قیمت پیدا کرده باشد، نیست؟"
    خالو حیدر گلوی خیک را در هم پیچید و گفت:
    "بی هیچ که نیست خالو ،گله دار منتظر یک چنین سالهایی است که دو من کشک و روغن بیشتر و یک بُرّ بزغاله داشته باشد و تلافی سالهای جو چرانی را درآورد. این است که تا خیلی تنگدست نباشد گله اش را سبک نمی کند."
    خالو حیدر قد کشید و نگاهی به گله انداخت که از او فاصله گرفته بود . نه صدای پارس سگ به گوش می رسید و نه صدای زنگ گوسفندان جلو دار.آهسته کمر خم کرد و توبره اش را به پشت کشید و گفت : ادامه دارد


    آش شله قلم‌کار بخش هفتم پاره‌ی نخست کبلایی رمضون

     

    آش شله قلم‌کار

    بخش هفتم پاره‌ی نخست

    کبلایی رمضون

    نتیجه تصویری برای محمد مستقیمینوشته: محمد مستقیمی

    پدر بزرگ حاج محمًدعلی رمضان انارکی برادری داشت به نام محمًد که هنوز حاجی نشده بود و فقط تا کربلا رفته بود و معروف بود به کربلایی محمّد یا معروف‌تر به کربلاییِ رمضون(یعنی کربلایی پسر رمضون) و در فامیل معروف به عمو کربلایی که در انارک برو بیایی داشته و سری و سودایی و آنچه شنیده‌ام بیشتر از ماجراجویی او حکایت دارد(راهنمایی سون هدین هم در عبور از ریگ جن از همان موارد است که از زبان فرزندانش شنیده‌ام ولی با زیرنویس عکس جور در نمی‌آید. ممکن است عکس شخص دیگری و راهنمای 10 قرانی خودش باشد) آخر عاقبت سرنوشت او ماجراجویی او را تأیید می‌کند:

    برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید


    ادامه مطلب ...

    بازداشت شکارچیان غیرمجاز به همراه اسلحه و لاشه

    بازداشت شکارچیان غیرمجاز به همراه اسلحه و لاشه
    دو نفر از شکارچیان حرفه ای و بی رحم منطقه توسط محیطبانان پناهگاه حیات وحش عباس آباد دستگیر و بازداشت شدند.

    به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پیام خور، محیطبانان محیط بانی بیاضه روز سه شنبه 23 تیرماه پس از ساعتها تعقیب و تحقیق نامحسوس در ارتفاعات روستای ایراج موفق شدند دو نفر از شکارکشان حرفه ای وبی رحم منطقه را که با دو قبضه اسلحه قاچاق و فاقد مجوز حمل اقدام به کشتار پنج راس بز و بزغاله وحشی کرده بودند را دستگیر و جهت تشکیل پرونده و مجازات قانونی به دستگاه قضایی شهرستان خور وبیابانک معرفی نمودند.

    عاملین این کشتار با سو استفاده از گرمای طاقت فرسا و تشنگی مفرط وحوش ،اطراف آبشخور های طبیعی کمین کرده و حتی از شکار بزغاله 2 ماهه نیز صرفنظر نکرده بودند.

    آش شله قلم‌کار بخش ششم پاره‌ی نخست قلعه‌ی چوپانان

    آش شله قلم‌کار

    بخش ششم پاره‌ی نخست

    قلعه‌ی چوپانان

    Image result for ‫محمد مستقیمی‬‎  نوشته: محمد مستقیمی

    بله گفتیم که آب بانمک چوپانان هیجده کیلومتر در خنکای کانال زیرزمینی از عمق چهل متری گرفته تا صفر را پیمود و وقتی به کوه اتبار نزدیک می‌شد به احترام جایگاهی که سرکارآقا و حاج محمّدعلی و همه‌ی شرکا برایش قائل بودند راه کج کرد و سربالا تا دامنه‌ی کوه آمد و تعظیمی کرد و سرازیر شد تا هم آسیاب را بچرخاند و هم رو به قبله رونمایی شود. خوب از این آب بانمک چنین رفتاری هم بعید نبود، بله ظاهر شد و در استخری گرد آمد و آماده شد برای آبیاری دشتی وسیع که همه آبرفت و حاصل‌خیز بود. گندم به بار آمد؛ آسیاب هم به گردش درآمد و نان آماده شد. کشاورزان بسیاری از اطراف و اکناف بویژه از منطقه‌ی بیابانک که بیکاری و فقر در آن بیداد می‌کرد؛ راهی چوپانان شدند و کشت و کار گسترده آغاز گردید.

    آن هفت تن هم به اتّفاق میرزای چفتی «میرزا سبیل » پیشکار مشیرالملک که مردی کاری و پرجربزه بود هشت نفره برای یک مدیریت کارآمد دست به کار شدند. ابتدا صندوق تعاونی تشکیل دادند تا کارهای عمومی روستا لنگ نشود و از آن جا که سرمایه‌ی صندوق نقدینه نبود آن را «انبار میانه» نامیدند و دست به کار ساخت و ساز برای مسکن شدند برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید

     

    ادامه مطلب ...

    آش شله قلم‌کار

    بخش پنجم پاره‌ی نخست 

    تولًد چوپانان

    Image result for ‫محمد مستقیمی‬‎   نوشته : محمد مستقیمی

    بگذریم همًت این پنح تن دوست یک‌رنگ و مهربان با دو شریک تازه که سیاست‌مدارانه یک سهم از ده سهم را هم به نام «مشیرالمک نایینی» قدرتمندترین شخصیت دستگاه ظل‌السًلطانی می‌کنند تا پایگاه حکومتی خود را مستحکم سازند؛ کار خود را کرد و احداث قنات هیجده کیلومتری به پایان رسید و به اصطلاح آب چوپانان رو آمد و برای آن که شکرگزاری خود را هم به جای آرند و این قنات را با همان دیدگاه روحانی شکل‌گرفته از ابتدا، جاودانه سازند علی‌رغم جهت شرقی- غربی قنات را با یک تغییر جهت که مخارجی هم به همراه داشت به سمت کوه انبار سربالا کردند و بعد سرازیر شدند تا مظهر قنات رو به قبله باشد (مسیر نخستین و طبیعی قنات از همان 

    برای مطالعه بقیه مطلب اینجا را کلیک کنید  ادامه مطلب ...

    مصاحبتی شیرین با استاد ابراهیمی

    مصاحبتی شیرین با استاد ابراهیمی
    محمد علی ابراهیمی
    دوشنبه 8 تیر 94 15:24
    عمر وقتی گذشت از هفتاد                              خم چو گردید قامت شمشاد
    برف پیری اگر نشست به سر                           ناله گر ذره ذره شد فریاد
    پشت سر گر نهاد اسب حیات                            هشتصد ماه آذر و خرداد
    باد دیماه گر وزید به لب                                   یا به جان و به دل تف مرداد
     شادمان گر به داد شد دل و جان                       یا که نا شاد گشت از بیداد
    گوش گر بشنود حدیث کویت                                 چشم بیند خرابی بغداد
    همه ی آنچه در زمان شباب                            خوانده بودیم می رود از یاد
    حرجی بر من و تو نیست اگر                             جای "آباد" می شود "آزاد"
    خواهم از آفریدگار جهان                                      خالق آدم و نبات و جماد
     که دل مردمان چوپانان                                   تا جهان است شاد و خرم باد
    سخنی مانده است اندر دل                              می نویسم هر آنچه بادا باد
    پوزشم را قبول فرمایید                                   به غلط گر نوشته شد "آزاد" 
     
                                                                                   ابراهیمی(کویر) 1394/4/8

    آنچه از دوستان رسد نیکوست                          گرچه "آباد" ما بود  "آزاد"
    سخنی گر بزرگ ما گوید                                   ما تفکر کنیم بیش و زیاد
    تا بفهمیم عمق گفته او                                  فهم ما ناقص است از بنیاد
    حال با این جواب نرم و لطیف                          ما خجالت کشیم از استاد
                                                                                         نسل سومی


    بلاگفا نیمه کاری راه اندازی شد

    بلاگفا نیمه کاری راه اندازی شد

    بعد از مدت مدیدی که بلاگفا قابل دسترسی نبود دومرتبه راه اندازی شده و وبلاگهایی که توسط این  سایت پشتیبانی می شدند دوباره فعال خواهند شد

    choopanan.ir

                      /http://rahe-moshaver.blogfa.com