امروز عکس شادروان میرباقرطباطبایی را در "سلام چوپانان" دیدم بی هیچ نام و نشانی !!! بسیار رنجیدم و اندوهی قلبم را فشرد با حس خاصی که، به نوشتنم واداشت. اما بزودی دریافتم که این بزرگمرد تاریخ ولایت به علت عمر کوتاهش(کمتر از 60 سال) اگر چه بسیار پربار و برکت بود اما برای نسل های سوم به بعد ناشناخته مانده است.

میرباقر مدیری با تدبیر بود با قلبی بزرگ و رئوف. او از شرافت روحی خاص و انسانیتی بی نظیر بهره مند بود. او در حالیکه رئیس شرکت فلزات یزد بود، عضویت شورای شهر یزد را نیز به عهده داشت و در اواخرعمر پربرکتش با رای بالای جامعه کارگری یزد به ریاست حزب ایران نوین یزد انتخاب گردید اما صد حیف و هزار افسوس که بسیار نابهنگام دعوت حق را لبیک گفت و در آرامگاهی در امامزاده جعفر یزد آرام گرفت. و کارگرانش و مردم ولایت را در حسرت فقدانش تنها گذاشت و معادن که به برکت وجودش بیش از بیست سال فعال بودند در نبودش در کمتر از دوسال تعطیل شدند و صدها کارگر را بیکار کردند.


(از دیگر شخصیت های اثر گذار و کارآفرین میر باقر طباطبایی فرزند میر سیدعلی بود. او با تاسیس شرکت فلزات یزد و مدیریت آن، معادن طرز، تاجکوه، ده اصغر، گوجر و ... را در استان کرمان راه اندازی و به بهره برداری رسانید و تعداد زیادی از مردم این ولایت را به کار گمارد. یکی از خدمات شایان توجه او که مدیری با تدبیر بود به کارگیری دانش آموزان انارکی و چوپانانی در مقطع دبیرستان در ایام تابستان بود و قدر مسلم این نیروها کار مفیدی انجام نمیدادند. هدف او پرکردن اوقات فراغت آنان با فعالیتی مفید و تامین کمک هزینه تحصیلی یشان بود. " برگرفته از کتاب چوپانان نگین کویر تالیف نگارنده صص 162 و 163 " )


میرباقر بیش از بیست سال رییس شرکت فلزات یزد بود و ناگزیر از استخدام نیروهای محلی، اما پست های مهم و حساس را به همولایتی ها میداد. او خوش نداشت که هم ولایتی هایش زیر دست بومیها قراربگیرند و البته مدیرانش نیز با او هم عقیده بودند. حاج علی آقا میرزا رئیس معدن طرز بود و مدیریت معادن پیرامونش، گوجر، ده اصغر و ... را نیز به عهده داشت. حاج مهدی کربلا علی رئیس معدن تاجکوه بود و مدیریت معادن گوارون و وفاداری را نیز به عهده داشت.
چند شب پیش میرباقر را در خواب دیدم. روی یک صندلی نشسته بود در حالیکه حاج مهدی کربلاعلی کنارش ایستاده بود. مردان زیادی برای بوسیدن دستش صف بسته بودند و آنگاه دانستم که مهر این مردم به او پایان ناپذیر است.... از آنجا که من همیشه توی صف ها کم می آورم، آنشب هم آدمهای زرنگ مثل همیشه از من جلو میزدند. این بود که کم حوصلگی کردم و دستم را بالا بردم و با صدای بلند گفتم:" آقای طباطبایی؟" او مرا دید و گفت:" بله " گفتم :" منهم برای عرض ادب و ارادت و دست بوسی می خواهم خدمت برسم اما این جماعت... " که با اشاره او صف کناررفت وراه باز شد و لحظه ای بعد دست میرباقر در دستم بود. گفتم:" آقا مرا می شناسید؟" گفت :"نه" و به فکر فرو رفت. گفتم:" یک راهنمایی، من از بستگان حاج مهدی کربلا علی هستم." و به حاج مهدی که هنوز آنجا ایستاده بود اشاره کردم. باز هم نشناخت. گفتم :"آقا من نویسنده کتاب چوپانان هستم." او مرا شناخت و لبانش به خنده باز شد. نگاهش تحسین آمیز بود. سپس از هر دری سخن گفتیم تا رسید به اینکه میرباقر از قیمت زمین و خانه در چوپانان پرسید و من از شنیده هایم برایش گفتم:" زمین های بزرگ مثل خانه شما متری 100 تا 150 تومان قیمت میشود زمینهای کوچک تا200تومان هم قیمت می کنند اما این قیمت نه کسی فروخته و نه کسی خریده. میرباقرگفت:" بله همین است ما هم چهار سال پیش مقدار کمی از آنرا 100 تومان فروختیم.