چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com
چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com

بچگی هامون ( نوستالوژی)

بچگی هامون ( نوستالوژی)


تعریف واژه ی نوستالژی: "به کلمات و جملاتی که یاد آور خاطرات تلخ یا شیرین گذشته که عامل ایجاد یک حس خاص در انسان (حس هایی مانند عشق ، نفرت، محبت ،حسرت، زندگی و...) هستند را نوستالژی گویند"مثل حسی که از شنیدن داستانها و ترانه های بچگیمون بهمون دست میده:و احساسی که تصویر زیر به من می ده

عکس از پروین خسرو گردی


پناهگاه های حیات وحش اصفهان ،زیستگاه هایی در قلب ایران

پناهگاه های حیات وحش اصفهان ،زیستگاه هایی در قلب ایران

اصفهان - ایرنا - بخشی از منابع طبیعی استان اصفهان که از لحاظ نگهداری و تکثیر جانوران وحشی ،احیای رستنیها و حفظ وضع طبیعی آن دارای اهمیتی خاص است به عنوان مناطق حفاظت شده و پناهگاههای حیات وحش، تحت مراقبت قرار گرفته است .

به گزارش ایرنا، استان اصفهان دارای چهار پارک ملی و پناهگاه حیات وحش است که به استناد تعاریف مندرج در متن قوانین مربوطه، این مناطق مستعد بصورت یک زیست بوم طبیعی فعال است و به عنوان پشتوانه ای برای حفاظت از ذخایر طبیعی کشور قرار دارد و هر گونه برداشت و شکار در این مناطق ممنوع است

.** پارک ملی و پناهگاه حیات وحش قمیشلو
**پارک ملی و پناهگاه حیات وحش کلاه قاضی
**پناهگاه حیات وحش عباس آباد
این منطقه با وسعت حدود 305 هزار هکتار در 100 کیلومتری شمال شرق شهر نایین واقع شده است.

رشته کوه عظیم و بلند این منطقه با چشم اندازهای بدیع و زیبا ، شامل 48 درصد کوهستان های صخره ای و صعب العبور با قلل مرتفع و با شکوه و تپه ماهورهای وسیع، 43 درصد دشتها، شش درصد زیستگاههای ماسه ای و تاغزارها و سه درصد اراضی سیلابی و آبی در پهنه فلات مرکزی ایران چشم انداز متفاوتی از سایر مناطق محیط زیست را نشان می دهد.

بنابراین انواع شکل حیات از گونه های کوه زی، دشتزی و در زیستگاههای آبی آن، گونه های آبزی را می توان دید.

حیات وحش آن شامل 43 گونه پستاندار، 89 گونه پرنده دائمی، 179 گونه پرنده مهاجر و فصلی، 24 گونه خزنده، برخی دوزیستان و طیف وسیعی از بندپایان بوده که به عنوان ذخایر ارزشمند و متنوع ژنتیکی محسوب می شوند.

این پناهگاه، دارای جمعیت های قابل توجهی از گونه های مهم، کمیاب و یا در خطر انقراض در سطح ملی، مانند هوبره، یوز پلنگ، پلنگ، شاه روباه، جبیر، گربه شنی، کاراکال، زاغ بور، شاهین، بحری، بالابان، عقاب طلایی، دلیجه، بوف، روباه شنی، وارانوس، خانواده افعی ها است که مورد توجه ویژه سازمان های بین المللی است.

پناهگاه حیات وحش عباس آباد با موقعیت منحصر به فرد در مرکز زیستگاههای یوز پلنگ کشور و در مرکز ثقل شبکه مناطق حفاظت شده چهارگانه نقش حساس ارتباطی داشته و علاوه بر اهمیت های سرشار ذاتی و بومی، به لحاظ این ویژگی ' کریدور حیات' محسوب می شود.

** پناهگاه حیات وحش موته

براساس قانون شکار و صید، هرگونه شکار در پارکهای ملی پناهگاههای حیات وحش ممنوع و مستوجب مجازات است.

بر این اساس امسال از سوی سازمان حفاظت محیط زیست ممنوعیت هر گونه شکار و صید در یک دوره پنج ساله با هدف بهبودی تنوع زیستی در کشور مصوب شد.


دژ، آتشگاه و چهارتاق ِ نخلک:


دژ، آتشگاه و چهارتاق ِ نخلک:


پژوهش و گزارش : یاغش کاظمی

(عضو هیأت علمی ِ گروه ِ هنر و معماری دانشگاه آزاد رامسر)

www.savepasargad.com

 

نام ِ "نخلک" بی درنگ یادآور معادن ِ سرب ِ غنی، و نخستین کارخانه ی فرآوری مواد معدنی ایران است؛ منطقه ای در بخش ِ "انارک" (31 کیلومتری شمال شرقی ِ انارک) و 120 کیلومتری شمال شرقی ِ شهر نایین در منطقه ی کویری ِ استان اصفهان.

در اینجا، یک چهارتاق ِ "آتشگاه" از عهد ساسانی همچنان استوار و پابرجا مانده است.

تصویر 5- نمایی ِ از چهارتاقی ِ نخلک
عکس از: آرشیو سازمان میراث فرهنگی استان اصفهان

 

«... هرچند که امروزه دیوارهای شمال غربی و شمال ِ شرقی ِ این چهارتاقی باز است، ولی آثار پی ها در زیر این دو قوس و نیز بخشی از تیغه ی قوس ِ جنوب شرقی، و باز وجود ِ پی دیوار قوس ِ جنوب غربی نشان می دهند که این چهارتاقی در اصل محصور بوده است. به این معنی که این مکان "آتشگاهی" بوده که در آن آتش مقدس، محفوظ از آلودگی و چشم ِ نامحرم زنده نگهداشته می شده است. در قوس ِ جنوب ِ شرقی، بخش بزرگی از تیغه ای که داخل ِ قوس ساخته بوده اند، بجا مانده است. به علت ِ آسیبی که دیوارهای شمال غربی و شمال شرقی دیده اند، نمی توان امروزه تشخیص داد که این دیوارها به بیرون باز می شده اند یا نه. چهار دیواری (تیغه ای) که قوس ها را پر کرده اند، تعمیر یا تکمیل بعدی نبوده است. علت اصلی فرو ریختن ِ دیوار (تیغه) های ِ درون ِ قوس ها ممکن است این باشد که ابتدا قوس زده شده، سپس بخش ِ بالایی ِ دیوار چیده شده است. اکنون در سمت ِ جنوب ِ شرقی، مشاهده می شود که بقایای ِ دیوار ِ درون ِ قوس، از بالا به پایین ترک خورده است و ممکن است به زودی فرو ریزد.

تصویر 6- پلانِ چهارتاقی ِ آتشگاه ِ نخلک (ترسیم در سال 1971 میلادی)- مدخل ِ این آتشگاه در دیوار ِ فرو ریخته ی قوس ِجنوب ِ شرقی با یک خط افقی نشان داده شده است.
مأخذ: مقاله ی  "دژ، آتشگاه و چهارطاق نخلک؛ بقایایی از یک آبادی معدنچیان ِ دوره ی ساسانی"

 

این چهارتاقی از سنگ لاشه ساخته شده، و طول هر ضلع ِ پلان ِ مربعی ِ آن، 8/8 متر است. در اصل، داخل و خارج بنا را با گل و آهک روکش کرده بودند. قسمت اعظم این پوشش در دیوارهای خارجی در نتیجه ی نفوذ عوامل جوی، تجزیه شده و فرو ریخته است، ولی پوشش ِ داخلی ِ دیوارها هنوز برجاست.

خصوصیت ِ دیگری که در این بنا دیده می شود، وجود مجموعاً هشت تاقچه (تاقنما) در سطوح ِ داخلی ِ چهار جرز و ستونِ است. ارتفاع ِ کف ِ هرتاقنما از کف ِ بنا، 65 سانتیمتر و ارتفاع ِ کف ِ تاقنما تا رأس ِ آن 90 سانتیمتر است. عرض ِ هر تاقنما 60 سانتیمتر و عمق آن 25 سانتیمتر است. سطح ِ داخلی ِ تاقنماها نیز مانند ِ تمام قسمت های داخلی بنا، در اصل پوششی از گل و آهک داشته است. تاقچه هایی شبیه به این در بنای ِ مضاعف ِ "تنگ ِ چک چک" دیده می شود. جالب اینکه در آنجا نیز در آتشگاه، تاقچه هایی به عمق 45 سانتیمتر در دیوار موجود است.

 

تصویر 7- نمای ِ قوس ِ جنوب ِ شرقی ِ آتشگاهِ نخلک، که مدخل ِ آتشگاه در دیوار ِ فرو ریخته ی آن مشخص است.
عکس از: آرشیو سازمان میراث فرهنگی استان اصفهان

 

تصویر 8- نمای ِ دیگری از چهارتاقی ِ نخلک، که در آن بقایای ِ دیوار ِ فرو ریخته ی قوس ِ جنوب غربی در پس ِ قوس ِ گشاده ی روبرو دیده می شود.
عکس از: آرشیو سازمان میراث فرهنگی استان اصفهان

تصویر 9- نمای ِ تاقچه های سطوح ِ داخلی ِ جرزهای ِ دو چهارتاقی (عکس راست: چهارتاقی ِ دستگرد ِ جرقویه پس از مرمت/ عکس چپ: چهارتاقی ِ نخلک).
عکسها از: آرشیو سازمان میراث فرهنگی استان اصفهان، و آرشیو شخصی ِ سید حسن فاطمی

 

 

در جوار ِ آتشگاه، اثری از ساختمان های دیگر به چشم نمی خورد. البته این نکته با در نظر گرفتن ِ اینکه بنا عبادتگاهی بوده است تعجب انگیز نیست. آتشگاه ِ مذکور، تقریباً در 30 متری مدخل ِ دژی قرار دارد. اضلاع ِ پلان ِ دژ، به طول تقریبی 45 × 40 متر است. دژ بر تپه ی سنگلاخ ِ کشیده ای قرار دارد که در سمت های شمال غربی و جنوب شرقی به دو بستر عمیق ِ رودخانه ی خشکی محدود می گردد. مسیر نامنظم این نهرهای خشک، باعث شده است که پلان ِ دژ تا اندازه ای به شکل ذوزنقه درآید.

در چهار گوشه ی دژ، برجهای سه ربعی (سه ربع از بدنه ی آن از دیوار آزاد است) وجود داشته، ولی اینک به شدت آسیب دیده است. دیوارهای دژ را نیز مانند ِ دیوارهای ِ آتشگاه، از سنگ ِ لاشه ساخته اند. عرض ِ دروازه ی دژ کمی بیش از 2 متر است و دو برج ِ پیش آمده در طرفین ِ خود دارد.

 

تصویر 10- پلانِ دژ ِ نخلک (ترسیم در سال 1971 میلادی)
مأخذ: مقاله ی  "دژ، آتشگاه و چهارطاق نخلک؛ بقایایی از یک آبادی معدنچیان ِ دوره ی ساسانی"

 

علت ِ ساخت ِ این دژ و چهارتاقی ِ آتشگاه اش را در این بیابان دور افتاده باید در معادن ِ بسیار غنی ِ سرب ِ نخلک جستجو نمود. در زمان ساسانیان، ظاهراً نقره که همراه ِ سرب یافت می شود، تنها علت تأسیس معدن در اینجا بوده است. مسکن ِ معدنچیان ِ زیادی در نزدیکی ِ همین محل بوده است و چهارتاق ِ آتشگاه برای عبادت ِ روزانه ی این معدنچیان و عوامل دولتی برپا شده است. بنای دژ نیز برای حفظ محصول ارزشمند این معدن بوده است. لزوم انبار کردن فلز قیمتی در کناره ی کویر وسیعی که با وجود تسلط کامل ِ حکومت، از امنیت مطلق برخوردار نمی بوده، تأسیس دژ و گماردن سربازان را توجیه می کند.

بر اساس ِ بسیاری از مشخصات فنی ِ معماری، می توان این "آتشگاه" و "دژ" را با احتمال ِ نزدیک به یقین متعلق به دوره ی ساسانی دانست. ضمن ِ بررسی ِ ساختمان ِ دروازه ی دژ، در دیوار آن، بقایای دو تکه چوب به دست آمد. یکی از این دو تکه چوب به مؤسسه ی دانشگاهی ِ بن فرستاده شد تا با استفاده از شیوه ی سنجش ِ کربن ِ رادیواکتیو، سن آنرا تعیین کنند. نمونه برداری در سال 1971 میلادی انجام شد و سن ِ آن 20 ± 1820 سال تعیین شد. با اتکا به این گزارش، دژ و آتشگاه در حدود اواسط قرن دوم میلادی بنا شده اند، در حالیکه می دانیم قدرت گرفتن ِ حکومت ِ ساسانی حداقل از 100 سال ِ بعد اش بوده است. جهت ِ توجیه ِ این تناقض باید در نظر داشت که کربن ِ رادیو اکتیو سنجیده شده در این روش، معرف زمانی ست که این عنصر در بافت گیاه تثبیت شده و زمان قطع درخت و استفاده از این چوب در بنای ِ دژ، با آن یکی نیست.»
(نک: "دژ، آتشگاه و چهارطاق نخلک؛ بقایایی از یک آبادی معدنچیان ِ دوره ی ساسانی"- نوشته ی "اولریش و. هالی یر" در مجموعه مقالات ِ "گزارشهای باستانشناسی در ایران؛ تألیف ِ هیئت باستانشناسی آلمانی"- ترجمه ی "سروش حبیبی"- بنگاه ترجمه و نشر کتاب- تهران، 1354- صص 403-440)

تصویر 11- نمای ِ دروازه ی دژ ِ نخلک از خارج.
عکس از: آرشیو سازمان میراث فرهنگی استان اصفهان

  با تشکر از:

Vahid Shafiee

https://savepasa.ipower.com


پول زوری که از اقامتگاه‌های بومی می‌گیرند

پول زوری که از اقامتگاه‌های بومی می‌گیرند

شناسهٔ خبر: 2466013

مالک اقامتگاه بومی بارانداز در روستای فرحزاد گفت: به تازگی بدعت جدیدی به وجود آمده که آن هم دریافت مبلغ از اقامتگاه‌های بومی برای خدماتی است که هیچ وقت نگرفته‌اند!

سید هاشم طباطبایی به خبرنگار مهر گفت: پروانه‌های بهره‌برداری از اقامتگاه‌های بومی سالی یکبار توسط سازمان میراث فرهنگی تمدید می‌شود در سال‌های گذشته این مشکلات را نداشتیم تا اینکه حدود ده روز پیش وقتی دو تا پروانه برای دو اقامتگاه بارانداز یک و دو را برای تمدید به اداره میراث فرهنگی استان بردم، نامه‌ای دادند و گفتند که به شهرداری نشان بده پس از آن جواب را برای ما بیاور.

طباطبایی‌ ادامه داد:‌شهرداری گفت بابت هر کدام از اقامتگاه‌ها باید صد هزار تومان به ما بدهی آن هم در ازای خدماتی که قرار است آتش نشانی به شما بدهد سوال کردم چه خدماتی آتش نشانی می‌تواند به ما بدهد گفتند که اگر منزل شما آتش بگیرد خدمات اطفای حریق دریافت می‌کنید گفتم فاصله اقامتگاه من با اداره آتش نشانی ۶۰ کیلومتر است اگر آتشی رخ بدهد مامور آتش نشانی چطور این فاصله را طی می‌کند تا به من برسد؟ در ضمن مگر تاکنون چه خدماتی داده‌اید که چنین مبلغی را می‌خواهید؟

وی افزود: اقامتگاه من در کویر است و باید خودم زباله‌ام را جمع کنم، اگر کیسه زباله در اختیار داشته‌اید یا زباله‌های اقامتگاهم را جمع کرده‌اید و یا کپسول آتش نشانی در اختیار گذاشتید و آن را شارژ کرده‌اید بگویید.

این مالک اقامتگاه ادامه داد: گفتند ما کاری نکرده‌ایم ولی مامورها باید بازدید کنند و ببینند کسپول آتش نشانی شما اعتبار دارد یا نه. گفتم یعنی به خاطر طی کردن ۶۰ کیلومتر راه و بازدید کپسول‌های آتش نشانی ۲۰۰ هزار تومان بدهم؟ در نهایت آنها پاسخی برای من نداشتند این موضوع را با بخشدار مطرح کردم آنها هم گفتند که دست نگه‌دار تا موضوع بررسی شود کارکنان میراث فرهنگی اصفهان دوباره گفتند نامه‌ات را بیاور تا عنوان آن را تغییر دهیم و شما را به شهرداری جندق معرفی کنیم شهرداری جندق همان موقع نامه من را امضا کرد و به میراث فرهنگی معرفی کردند.

این فعال گردشگری گفت: در شهرستان کاشان شهرداری تصمیم گرفته که بابت سرویس دهی آتش نشانی به مردم، مبلغی را از اقامتگاه‌های بومی بگیرد. دریافت این خدمات از اقامتگاه هایی که در داخل شهر است شاید مشکلی نداشته باشد ولی اقامتگاه ما در کویر قرار دارد. دریافت این مبلغ از اقامتگاه‌های اصفهان و شهرستان‌های آن بیشتر از ۱۰۰ هزار تومان بوده است. برخی از فعالان اقامتگاه‌ها این هزینه را داده‌اند مانند اقامتگاه آتشونی. بنابراین دریافت این هزینه کم کم به یک روال تبدیل می شود.

طباطبایی تأکید کرد: شاید ادارات مراجعه کنند بگویند ما بودجه کم داریم به ما کمک کنید، در این صورت دریافت آن هزینه توجیه دارد، اما این هزینه که دلیل دریافتش معلوم نیست «پول زور» است.

وی افزود: در بحث پروانه کسب هم گفتند که شما باید در امور صنفی شهرستان پروانه تشکیل دهید پولی هم نباید بدهید بعد  ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزار تومان گرفتند ما دیرتر مراجعه کردیم و ۴۵۰ هزار تومان گرفتند ولی هنوز برای کسی پروانه صادر نکرده‌اند.


شش انگشتی

شش انگشتی

نوشته :محمد مستقیمی- راهی
شب یلدای سال ۱۳۳۰ چشمم به جمال ماما آسیه و ماما ربابه و به نور لامپای روی تاقچه‌ی اتاق زمستانی خانه‌ی پدری روشن شد و هنوز شست‌وشو نشده شاهد پچ‌پچ ماماها بودم: ای وای خاک تو سرم!  چه جوری به جناب شیخ بگیم این بچه شش انگشتیه و مادر بزرگم ننه گوهر که از آن یغمایی‌های کارکشته بود و در صحنه‌ی زادان من حی و حاضر به یراق بود مثل شیر ماده جلوی ماما و ماماچه درست و حسابی درآمد و گفت: چه تونه! مثل کسی شدید که انگار جن دیده اتفاقی نیفتاده خدا را شکر که این بچه ناقص نیست تازه یک چیزیم اضافه داره من خبرش را به جناب شیخ میدم. به کارتون برسید.
از همان لحظات ابتدای ورودم به این عالم خاکی و این دنیای پر از چاله چوله و این جاده‌ی پر از دست انداز،  احساس خوبی به من دست داد چون احساس غربت و تنهایی گریخت و حس کردم یک شیرزن حامی من است و پشتیبانی درست و حسابی دارم که حتی از جناب شیخ هم نمی‌ترسد و قرار است یک تنه به جنگ این جنابی برود که ظاهراً خرش خیلی می‌رود و انگار همه ازش حساب می‌برند. 
خلاصه نگرانیها تمام شد.  جمع و جور و شست و شو کردند و لباس پوشاندند و دست راست مرا هم که یک انگشت کوچولوی خوشگل، درست اندازه‌ی بند اول انگشت کوچکم در کنار بیرونی شست داشت و نه تنها زشت نبود؛ خیلی هم زیبا بود حتی یک ناخن کوچولوی خوشگل هم داشت و قرار نبود در کارها مزاحم من باشد که هرگز نبود و غیر از این که باید یک ناخن کوچولوی اضافه را هفته‌ای یک بار می‌گرفتم هیچ مزاحمت دیگری نداشت. حرکت مستقل که نداشت فقط پشتیبان انگشت شستم بود نه نه حتی در نوشتن هم مزاحم من نبود غیر از مزاحمت اجتماعی که با بزرگ شدن من بزرگ شد و آن تمسخر بچه‌ها و هم سن و سال های خودم و همبازی هایم بود که گهگاهی دستم می‌انداختند و گاهی تکی و گاهی دسته‌جمعی فریاد برمی‌داشتند: هوی هوی شش انگشتی هوی هوی شش انگشنی! و این رفتار دوستان مرا می‌آزرد و کم کم این احساس را در من تقویت می‌کرد که این کوچولو مزاحم است و یک بازگویی که از مادرم بارها شنیدم که پدرم جناب شیخ پس از آن که خبر را از مادر بزرگ دنیا دیده شنید و پشت بند آن هم شنید که مشکلی نیست بیخ انگشت را با نخ ابریشم سفت می‌بندیم سر هفته می‌افتد و غایله ختم به خیر می‌شود که بستند و آن کوچولو هم برای ماندن مقاومت کرد و البته من هم به یاریش شتافتم و یک هفته آزگار مرتب جیغ کشیدم که مادر بزرگ بیچاره تسلیم شد و نخ ابریشم را از بیخ آن کوچولوی خوشگل باز کرد و گرچه کمی کبود شده اما به زودی دوباره جان گرفت و همه را تسلیم کردیم و همه پذیرفتند که آن چه آفریده شده حکمتی در آن است و با قضا در نیفتادند که خوب می‌دانستند حریف او نیستند بعدها خواندم که استاد سخن پیش از این واقعه هم بخوبی بیان کرده است:
رضا به حکم قضا اختیار کن سعدی
که شرط نیست که با زورمند بستیزند 
نمی‌دانم این بیت سعدی را حضرات شنیده بودند و پند گرفتند یا زور من و انگشت کوچولو بیشتر شد یا قضا خودش را در گریه‌های من نشان داد به هر حال ماند و جناب شیخ هم با تمام کبکبه و دبدبه اش نتوانست با قضا بستیزد اما زخم زبانی به مادرم زده بود که تا پایان عمر این آزردگی از ذهنش بیرون نرفت و هر وقت حدیث شش انگشتی روایت می‌شد آن را به دلخوری بر زبان می‌آورد و آن زخم زبان چنین بود که جناب شیخ با دیدن آن کوچولوی زیبا رو به مادر کرده گفته بود: این از توی شکم تو بیرون اومده زن!
و عجب کرامتی از جناب شیخ:
از کرامات شیخ ما این است 
شیره را خورد و گفت شیرین است 
گرچه منظور جناب شیخ ایراد کرامت نبوده و منظورش این بوده که این زایده از ژن تو است، زن! اما ظاهر روایت کرامات گونه است و مادر چقدر از این عبارت آزرده شده بود و دلش شکسته بود گرچه مادر بزرگ همان پاسخی را که به ماما و ماماچه داد به جناب شیخ هم بی که از او بترسد داده بود که: بچه ام، نوه ام خدا را صد هزار مرتبه شکر ناقص که نیست یک چیزی هم علاوه بر دیگران دارد اما مادر آزرده بود و کاری هم نمیشد کرد زخم زبان است و مرحم و درمان ندارد کاش ما آدمها مواظب این شمشیر بی غلاف باشیم گمان نمیکنم مادر، پدر را در این یک مورد بخشیده باشد و من هم خودم را نمی‌بخشم که حمایتم را از آن کوچولوی زیبا کم کمک به خاطر تمسخر بچه‌ها و همبازی هایم و همکلاسی هایم برداشتم و آن قدر از این تمسخرها در خانه گریستم که باز هم پدر و مادر را تسلیم کرد مادر بزرگ که دیگر نبود که ببینم در کدام جبهه است. 
به هر حال تابستان سال ۱۳۴۰ که آن کوچولو ۱۰ ساله شده بود جناب شیخ مرا و برادر بزرگترم عباس را که ضعف بینایی داشت برای معالجه به اصفهان آورد البته کاری که قرار بود با آن کوچولوی زیبا بکنند معالجه نبود قلع و قمع بود که آن را عمل زیبایی مینامیدیم تا جنایت خودمان را توجیه کنیم این نوع کثافت کاری فقط از سیاستمداران سر نمیزند برگردیم کلاهمان را قاضی کنیم ببینیم از خودمان هم بارها سرزده است. 
گمان می‌کنم با همان کامیون پست کذایی تا نایین آمدیم و در گاراژ بقایی فلکه ی بالا پیاده شده نشده بر اتوبوس قراضه ای به قصد اصفهان سوار شدیم من تمام راه را به جاده خیره بودم گرچه جاده چوپانان تا نایین هم تفاوتی با جاده چوپانان-چاه ملک نداشت اما جاده‌ی نایین اصفهان تفاوتکی داشت اسفالت نبود اما یک جور دیگر بود که می‌گفتند جاده شوسه است آب بردگی و ریگ روان نداشت اما پر از موج بود که گاهی تمام اعضای بیرونی و درونی آدم می‌لرزید و یک ویژگی که برای من جالب بود و تا خود اصفهان آن را دنبال کردم و آن سنگ نشان جاده بود تابلوهای سنگی ایستاده که روی آن فاصله به کیلومتر حکاکی شده بود و گهگاهی هم تابلوی فلزی که معمولاً نام شهر یا آبادی سر راه بود تابلوی روستای (نرگور) حسابی در خاطرم مانده است شاید به دلیل نام جالب این روستا بود چون این روستا پس از اسفالت شدن این جاده از مسیر جاده دور شد گرچه من برای احیای این خاطره یک روز از جاده بیرون زدم و این روستای نوستالوژیک را بر دامنه‌ی کوه قبل از گردنه ی ملا احمد در مسیر نایین به اصفهان دوباره دیدم. 
حدود ظهر یا یکی دو ساعت از ظهر گذشته به اصفهان رسیدیم در گاراژ کوره پزی، توی میدان کهنه کوچه‌ی هارون ولات از اتوبوس پیاده شدیم بیابانکی ها بیشتر در همین گاراژ ساکن میشدند اما انارکیها و چوپانانی ها به گاراژ بیگدلی در خیابان حافظ می‌رفتند به همین دلیل ما هم با تاکسی نه با به قول اصفهانی ها موتور سه پاچی و به قول خاله اخترم (خفتی) که من نام دوم را بیشتر میپسندم چون واقعاً راکبین آن مخصوصاً آنان که در اتاق عقب آن سوار می‌شوند در وسط شهری مثل اصفهان تنها احساس خفت می‌کنند بماند جناب شیخ در کنار راننده موتور سه پاچی و من و داداش عباس بر پشت خفتی سوار شدیم و فاصله‌ی کوتاه میدان کهنه را تا خیابان حافظ گاراژ بیگدلی طی کردیم و در راهرو کنار دالان ورودی گاراژ که اتاق هایی دو طرف آن تعبیه شده بود. اتاق های رو به حیاط کاروانسرا حجره‌ی بازرگانان از جمله سید محمد طباطبایی انارکی پسر دایی پدرم بود. در اتاق ته راهرو ساکن شدیم لوازم ابتدایی سفر و بیتوته را با خود آورده بودیم و خوشبختانه اکبر خانلری و همسرش سکینه باقر سیاه هم بودند و وجود آنان مقداری از غم غربت من کم کرد مخصوصاً که سکینه باقر مادر دوست و همکلاسی بسیار نزدیکم کاظم خانلری بود و رفتارش با من به نوعی مادرانه بود گرچه اشتیاق دیدار از شهری چون اصفهان که آوازه اش را شنیده و خوانده بودم بیشتر از آن بود که فرصت داشته باشم دلتنگی کنم. 
خاطرات چند روزه ی سفر اصفهان بسیار است اما نمی‌خواهم از اصل ماجرا دور شوم اولین کار ما از فردای ورود به اصفهان یافتن یک جراح برای بریدن آن کوچولوی زیبا بود و یک چشم پزشک که به زودی با راهنمایی آقای طباطبایی هر دو مشخص شدند همان روز عصر ملاقات با چشم پزشک انجام شد که نسخه‌ی عینک را به عینک سازی توی خیابان چهارباغ پاساژ کازرونی دادیم که گفت چند روز دیگر آماده می‌شود که از طولانی شدن سفر پدر دلخور ولی من و داداش عباس خوشحال شدیم چون در این فرصت می‌توانستیم جاهای بیشتری از این شهر زیبا را ببینیم و ملاقات من و کوچولو با جراح، قرار شد روز بعد در بیمارستان صد تختخوابی، ثریا (بیمارستان کاشانی امروز) باشد که برای این ملاقات لحظه شماری می‌کردم نمی‌دانم چرا اما دلم می‌خواست هرچه زودتر از شرش خلاص شوم الآن از بیان این احساس شرمنده هستم اما آن قدر تحقیر و تمسخر دیده بودم که به خود حق میدادم با آن کوچولو چنین رفتاری داشته باشم و انتظار به پایان رسید و صبح شد و ما به بیمارستان آمدیم و پس از پذیرش، من از پدر و برادر جدا شدم. مرا به اتاق عمل بردند روی یک صندلی نشاندند که در کنار تختی بود که بر روی آن جوانی خوابیده بود که در زیر زانویش مقدار زیادی گوشت زاید دیده میشد که مثل گوشتهای سوخته بود و جراح در مقابل چشمان من، کودک ده ساله، مشغول بریدن این گوشتها بود و آن جوان هم گاهی فریاد می‌کشید و دو نفر به شدت او را گرفته بودند نمی‌دانم چرا درد می‌کشید بی حس نکرده بودند یا بی حس نشده بود خیلی ترسیدم و امروز از عمل کرد این بیمارستان و اتاق عمل و آن پزشکان تحصیل کرده شگفت زده میشوم که چرا مرا مدت یک ساعت با چنین صحنه‌ی وحشتناک و چندش آوری روبرو کردند گاهی فکر می‌کنم عمدا چنین کرده‌اند تا من، کودک ده ساله، آمادگی پیدا کنم. بعید نیست در هر حال چون من مصمم بودم که از شر آن کوچولوی زیبا خلاص شوم همه‌ی این مشکلات و سختی ها و خطرات و وحشت ها را به جان خریدم گرچه رنگ به رو نداشتم و این رنگ پریدگی را از زبان پرستاران اتاق عمل شنیدم ظاهراً آنان متوجه وحشت من بودند اما در رفع آن کوچکترین اقدامی صورت نگرفت. هنوز که هنوز است این صحنه، زنده و روشن در مقابل چشمان من است کابوس هایی هولناکتر را فراموش کرده‌ام اما این مشاهده را هرگز خدا عقل بدهد به فرهیختگانی که آگاهانه یا ناآگاهانه چنین صدماتی به انسانهای اطراف خود مخصوصاً به کودکان میزنند. بگذریم پس از قصابی آن جوان زبان بسته که هنوز فریادهایش در گوشم پژواک دارد اسمال قصاب به سراغ من آمد دستم را گرفت معاینه کرد و نمی‌دانم خطاب به من یا خطاب به سلاخان دیگر گفت: استخوان دارد اما فقط با گوشت به شست پیوند خورده از این قسمت ببرید و با مداد جوهری که با آب دهان مرطوب کرد دایره ای به گرد آن کوچولوی زیبا کشید و پا شد رفت ظاهراً سلاخی کوچولوی زیبا نیازی به استاد سلاخ نداشت و این جوجه سلاخ ها هم از پس آن بر می‌آمدند. با رفتن استاد یکی از شاگردان بر روی صندلی استاد که مقابل صندلی من بود نشست و مهربانانه گفت: می‌ترسی؟ اصلاً ترس ندارد فقط یک گزش کوچولوی زنبور، تا حالا آمپول زده‌ای! گفتم: بله زده‌ام و نمیترسم. با پنبه ای آغشته به مایعی انگشتم را تمیز کرد و آمپولی را به سه جای کوچولو زد و لحظاتی بعد بی حسی کوچولو و شستم و قسمتی از دست راستم را حس کردم بعد با کارد دور تا دور کوچولو را برید و آن را چسبید و مثل وقتی که قصابها خایه های گوسفند را می‌کشند آن را از دستم جدا کرد و همان طور خون آلود در جیب پیراهنم انداخت و گفت: یادگاری نگهش دار!  پیراهنم خون آلود شد اما خوشحال شدم که آن را در سطل کنار دستش نینداخت. از این رفتارش خوشم آمد نه این یکی به آن قصابی قبلی نبود خوب شد که این یکی مهربانتر بود اگر کوچولو دست آن جلاد افتاده بود معلوم نبود چه بلایی سرش بیاورد به هر حال خونها را تمیز کرد و زخم را بخیه زد و پانسمان کرد و گفت: تمام شد برو و سه روز دیگر بیا تا بخیه ها را بکشم دیگه شش انگشتی نیستی. جمله ی آخرش خیلی خوشحالم کرد پا شدم و به اتاق انتظار آمدم که پدر و برادر منتظرم بودند و کلی هم حوصله‌یشان سر رفته بود نسخه‌ای هم از اتاق عمل رسید که چند کپسول آنتی‌بیوتیک بود و چند قرص مسکن که از داروخانه‌ی بیرون بیمارستان خریدیم و به گاراژ بیگدلی آمدیم تا سه روز دیگر که هم بخیه ها کشیده شود و هم عینک کاکاعباس آماده شود. 
صبحها را برای گردش به کنار رودخانه در جوار پلهای خواجو و سی و سه پل می‌آمدیم و عصرها را در میدان نقش جهان در کنار فواره های آب نماهای وسط میگذراندیم و زیبایی های مسجد شاه و مسجد شیخ و بازار قیصریه و عالی قاپو را از بیرون و از داخل میدان تماشا می‌کردم گرچه دلم می‌خواست همه‌ی این زیبایی ها را که عکس آن ها را در کتابها دیده بودم از نزدیک ببینم ولی نمیدانم چرا نه پیشنهاد کردم و نه کسی مرا به تماشا برد نمی‌دانم در آن زمان دیدن این اماکن هزینه‌ای داشت یا نه اما پدر ما را به دیدار هر جایی را که می‌شناخت؛ برد و وقتی از منارجنبان پرسیدم گفت: بیرون شهر است و رفتن به آن جا به زحمتش نمی‌ارزد شاید هم راست می‌گفت جنبیدن دو منار کوچک شاید برای من ده ساله جاذبه داشت برای او نداشت و به زحمتش نمی‌ارزید و اغلب روزها هم پدر در حجره‌ی میرزا سید محمد می‌نشست و با پسر دایی گپ میزد و من هم از یک طرف تا چهارراه شکرکن و از طرف دیگر تا میدان شاه میرفتم ظهرها وقتی بزرگترها چرتی می‌زدند من به میدان می‌آمدم و روبروی بازار قیصریه یک مادی گذر میکرد که امروز نیست و جای آن پارکینگ اتومبیل است و بچه ها در این مادی شنا می‌کردند و حتی آن قدر عمق داشت که از روی ستون سنگی دروازه‌ی چوگان بازی -که هنوز موجود است -شیرجه می‌زدند به وسط مادی گرچه بارها هوس کردم لخت بشوم و یک آب تنی درست و حسابی بکنم اما هرگز جرأت نکردم و یک روز صبح که از گپ پدر و پسردایی گریختم به چهارراه شکرکن آمدم و مشغول تماشای پولکی سازی آقای قناد بودم و حسابی سرگرم که نوارهای شکر غلیظ شده را روی نوار غلطک می‌ریخت و با دسته ای می‌چرخاند آن ماده ی غلیظ شیرین از بین دو غلطک عبور میکرد و به پولک هایی تبدیل میشد هم شکل ساختاری این شیرینی مثل سکه زدن است و هم محصول خاص اصفهان که نام پولک به خود گرفته و فرهنگ پول آن را کشف کرده و ساخته است و هم در مقام صرفه جویی بی نظیر است شما قول بدهید آن را نجوید من هم شرط می‌بندم شما سه لیوان بزرگ چای را با فقط یک عدد پولکی شیرین کنید تازه گمان کنم یک ورق کوچک پولکی تنها یک گرم شکر برده باشد من آن روز شاید بیش از یک ساعت بود که در کنار پیاده‌روی چهارراه شکرشکن ایستاده بودم و محو تماشای هنر مرد قناد بودم که دستی به شانه ام خورد پسر عمه، محمود ملا، بود حالی پرسید و حیرتم را از تماشای قنادی به میل شیرینی خواهی تعبیر کرد و یک عدد بستنی نانی فرد اعلا برایم خرید. من تا آن روز بستنی نخورده بودم و حتی نمیدانستم که این قدر یخ کرده است اما دست بچه ها در آن چند روز بسیار دیده بودم و خوردنش را آموخته بودم؛ خوردم و حسابی چسبید و هنوز که هنوز مزه ی آن بستنی و لبخند رضایت محمود ملا، پسر عمه ام، زیر دندان و جلوی چشمان من است بچه های ملا بسیار دوست داشتنی و مهربان بودند با جمشید چندان مراوده ای نداشتم ولی علی ملا در دبستان همدم و رفیق و حامی من بود و قلم نی مرا سفارشی می‌تراشید و محمود ملا هم اولین بستنی را به من هدیه داده بود که دیگر هرگز هدیه‌ای به این دلچسبی نگرفته‌ام و میدانم نخواهم گرفت تازه با محمود که بعدها همریش هم شدم. 
روز موعود فرارسید مهدی عسکری پسر حسین حاج مهدی که نوجوانی بود و در اصفهان تحصیل میکرد به دیدن ما به گاراژ بیگدلی آمده بود به پدرم گفت شما دیگر زحمت نکشید من او را به بیمارستان ثریا میبرم تا بخیه اش را بکشند شما به دنبال گرفتن عینک عباس بروید با مهدی رفیق بودیم گرچه چند سالی بزرگتر بود و من بیشتر با سعید برادر کوچکترش همبازی بودم اما همسایه و آشنا و خویشاوند بودیم و او در اصفهان زندگی میکرد و سوراخ سمبه های شهر را می‌شناخت پدر گفت: با او میروی نیازی به من نیست گفتم :نه نیازی نیست با او میروم. من که آن صحنه‌ی سلاخی را دیده بودم دیگر بخیه کشیدن ترسی نداشت با مهدی به بیمارستان آمدیم و هر دو را به اتاق عمل همان اتاق کذایی بردند همان شاگرد سلاخ مهربان پانسمان را باز کرد و گفت: خیلی خوب شده و بنا کرد با پنس بخیه ها را کشیدن و هیچ دردی هم نداشت ناگهان یکی از پرستاران گفت:آقای دکتر! غش کرد! متوجه ی سمت صدا شدیم بله آقا مهدی تاب تحمل تماشای چنین صحنه‌ای را نداشت و همین کشیدن بخیه ی یک زخم کوچک او را به غش برده بود که دورش را گرفتند و اورژانسی حالش را جا آوردند و کار من هم تمام شده بود و من مجبور شدم مواظب آقا مهدی باشم تا به بیگدلی برگشتیم و قول دادم که این رسوایی را به کسی نگویم و به قولم هم عمل کردم الآن هم قولم را زیر پا نگذاشته ام چون من قول دادم نگویم قول ندادم ننویسم میدانم حالا دیگر برای او هم اهمیتی ندارد که کسی بداند او چقدر دل نازک بوده است نمیدانم اگر آن صحنه‌ی سلاخی را که من دیدم میدید چه میشد لابد به کوما میرفت. 
به هر حال به خانه برگشتیم یعنی به گاراژ. پدر و کاکاعباس عینک را گرفته بودند و دیگر سفر داشت به پایان میرسید و ما با جیبپ وانت محمدحسین محمدی انارکی عازم انارک شدیم و تنها صحنه‌ای که از این بازگشت به خاطر دارم این است که وقتی اتومبیل در کفه ی چاه فارس حدود ایستگاه راه آهن جاده نایین به انارک به ریگ نشست و مسافران عقب نشین هل می‌دادند پدر که با من و عباس در کابین جلو نشسته بود به جلوی داشبورد فشار می‌آورد تا به خیال خود در هل دادن اتومبیل کمکی کرده باشد من می‌دانستم این هل نیست و خجالت کشیدم تازه وقتی محمدحسین محمدی با پوزخند گفت: جناب! این هل دادن فایده‌ای ندارد! بیشتر خجالت کشیدم.  خلاصه با این شرمندگی مسافرت ما به پایان رسید و به محض ورود به خانه به مادر گفتم من انگشتم را با خودم آورده‌ام و آن کوچولوی در پنبه پیچیده را به او نشان دادم گفت: برو در همان سوراخ دیواری بگذار که دندانهای شیری افتاده‌ات را می‌گذاشتی و من هم همین کار را کردم گرچه خیلی دقیق، آن کوچولو جراحی نشده بود و کمی از قسمت پایینش روی انگشت شست من مانده بود و میدانم برای این مانده بود که هرگز او را فراموش نکنم.
محمد مستقیمی_راهی
با تشکر از :دولنده


پخش مستند «از پاکوه تا شیرکوه» درباره نایین از شبکه چهار

پخش مستند «از پاکوه تا شیرکوه» درباره نایین از شبکه چهار

مستند «از پاکوه تا شیرکوه» به تهیه کنندگی و کارگردانی طیبه فلکیان درباره شهرستان نایین از شبکه چهار سیما پخش می‌شود.




به گزارش اینا به نقل از فارس، مستند «از پاکوه تا شیرکوه» روز چهارشنبه ساعت 23:30 از شبکه چهار سیما پخش می‌شود.

این مستند با هدف معرفی شهرستان نائین پخش می شود. نائین از جمله شهرستانهای حاشیه کویر مرکزی ایران است که به دلایل گوناگونی چون: شرایط سخت آب و هوایی، دارا بودن شاخصه ها و ضرورتهای معماری و اقلیمی به عنوان تجلی گاه آثار متمایز و بدیع دوره های متواتر اسلامی ، ساختارها و جلوه های پیش از اسلام، از دید تیزبین باستان شناسان پوشیده مانده است. از این رو گروه سازنده این مستند تلاش داشتند منطقه پاکوه و تعدادی آثار شاخص دوره ساسانی را به تصویر بکشند.

منطقه پاکوه در شمال غربی شهرستان نائین و به فاصله 30 کیلومتری مرکز شهرستان در محدوده چهار موقعیت جغرافیایی واقع شده است. در محدوده مورد نظر روستاهای سهیل، فرح آباد، کوچه گزی، مزرعه احمدآباد، مزرعه حاجی حسین، سپرو، شیرکوه، علی آباد، گل اشکستان، صادق آباد و مزرعه بالا قرار دارد.

با توجه به دورافتادگی منطقه و محصور بودن آن در بین ارتفاعات شمالی نائین، محققان کمتر موفق به بازدید از منطقه شده اند. به همین دلیل تاکنون پژوهش باستان شناسی گسترده و متعاقب آن گزارش مدون در حوزه ی آثار موجود منطقه ارائه نشده است.


حال کشاورزی کشور خوب نیست


حال کشاورزی کشور خوب نیست

بحران آب در 300 دشت کشور

معاون وزیر جهاد کشاورزی با بیان اینکه حال کشاورزی کشور خوب نیست، گفت: عملکرد محصولات نسبت به یک دهه قبل بیش از ۱۸ تا ۲۵ درصد افت کرده است.
عباس کشاورز در مراسم افتتاحیه دومین نمایشگاه تخصصی نهاده های کشاورزی تهران با اشاره به نقل قولی از رئیس جمهور مبنی بر اینکه حال کشاورزی کشور خوب نیست، اظهار داشت: این موضوع کماکان ادامه دارد و حال کشاورزی کشور هیچ خوب نیست؛ ضمن اینکه با چالش های ناپایداری گرانی هزینه ها و تولید، توقف یا پس‌ رفت غذای تولیدکنندگان در این بخش مواجه هستیم.

معاون وزیر جهاد کشاورزی با بیان اینکه وضعیت عملکرد محصولات نسبت به ۱۰ سال قبل به شدت (بیش از ۱۸ تا ۲۵ درصد) افت کرده است، گفت: وضعیت بهره وری از آب نیز هیچ تغییری نکرده، بنابراین اقداماتی که ظاهرا خدمتگزاران انجام دادند موثر نبود.

کشاورز اضافه کرد: آنچه که سبب ایجاد نگرانی عمده در بنده شده و اگر کمک نکنیم تشدید می شود، غیراقتصادی بودن تولید برای کشاورز و کاهش فرصت سرمایه او است. معاون وزیر جهاد کشاورزی گفت: منابع پول و نیروی انسانی را به خدمت می گیریم که اتفاق اقتصاد ملی (از جمله ارزآوری و غیره) رخ دهد که شاهد هیچکدام از اینها نیستیم.

وی با بیان اینکه نصف غذا و انرژی کشور از راه واردات تامین می گردد، تصریح کرد: بزرگترین تهدید، پایداری آب است. خواسته های ایرانیان دو برابر ظرفیت اکولوژی آب کشور است. در نتیجه به طور اساسی شعار کشاورزی کشور که باید بماند، پایدار باشد و توسعه پیدا کند، کاهش تقاضای آب است در غیر اینصورت به تخریب کمک می کنیم.

این مقام مسئول در وزارت کشاورزی با اشاره به اینکه ۳۰۰ دشت کشور ارومیه پنهان است، افزود: شهرهایی مانند نیشابور، اصفهان و سبزوار در خطرند و با مشکل کم آبی مواجه هستند. از دید بخش کشاورزی، آینده کشور را باید با کاهش تقاضای آب اداره کنیم.علاقه مندان می توانند مطالب بیشتر را در اینجا بخوانند

تعریف روستا نیازمند بازنگری اساسی است/

                                                                                                         
 تعریف روستا نیازمند بازنگری اساسی است/ جزئیات بسته توسعه روستا
تعریف روستا نیازمند بازنگری اساسی است/ جزئیات بسته توسعه روستا
معاون سرمایه گذاری و اشتغال مناطق محروم ریاست جمهوری گفت: تعریف نادرست از روستا مبنای سیاستگذاری ها و سبب توزیع نابرابر امکانات میان شهر و روستا شده است.

 ناصر زرگر در جلسه شورای اداری شهرستان ساوجبلاغ که ظهر دوشنبه در محل فرمانداری برگزار شد، ساوجبلاغ را شهرستانی با قدمتی 9 هزار ساله توصیف کرد و گفت: باید به این ثروت بزرگ توجه ویژه ای داشت و اندوخته های 9 هزارساله را ارزیابی کرد و مورد بررسی قرار داد.

وی افزود: از انقلاب اسلامی تا کنون هشت برنامه توسعه در کشور تدوین شده و خروجی این هشت برنامه تبدیل 80 درصدی جمعیت روستائیان به 28.6 درصد و حاصل توزیع نابرابر فرصتها بین جامعه شهری و روستایی و این نگاه غیرجامع به توسعه روستایی چیزی جز مهاجرت و حاشیه نشینی کنار شهرهای بزرگ و بروز معضلات و ناهنجاری های اخلاقی و اجتماعی و…. را به دنبال نداشته است.

وی ادامه داد: علت بروز ناهنجاری ها نیز بی توجهی به مدیریت تاریخی روستاها است. مدیریتی که در گذشته مردم روستا شریف ترین شخص روستا را انتخاب می کردند اما ما در آن، خدشه ایجاد کرده و مدیریت را دولتی کرده ایم و این باعث بروز ناهنجاری هایی در حوزه روستاها شده است.

زرگر در ادامه با بیان اینکه دستیابی به توسعه نیازمند بررسی سه حوزه سیاست کلان، فضای کسب و کار و عملکرد بنگاهها است، تصریح کرد: ما در سیاست کلان نیاز به بازنگری جدی در تعریف روستا داریم. ما روستا را سکونت گاهی می دانیم که 20 خانوار به بالا جمعیت دارد در صورتی که روستا واحد تولیدی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، میراثی و کالبدی است. این نگاه ضعیف به تعریف روستا مبنای سیاستگذاری ها شده و حاصل آن توزیع نابرابری ها در شهر و روستا است.

وی افزود: اگر امکان استفاده از اینترنت و امکانات موجود در شهرها در روستا نباشد، بخش قابل توجهی از نیروی جوان روستایی به شهر ها مهاجرت می کنند.

به گفته زرگر باید باز تعریفی از روستا ارائه و این باز تعریف را در فرامین و مقررات کشور جاری شود

بسته توسعه روستا

معاون سرمایه گذاری و اشتغال مناطق محروم ریاست جمهور تاکید کرد: باید فضای کسب و کار را برای روستائیان فراهم کنیم به گونه ای که انگیزه رقابت اقتصادی را فراهم کند. در حوزه عملکرد بنگاهها نیزباید بررسی هایی انجام شود.

وی در ادامه از طرح بسته توسعه روستا خبر و توضیح داد: در این طرح اگر 200 خانوار در کنار یکدیگر قرار بگیرند و طرح اقتصادی ارائه دهند سه برابر میزان آورده شان به آنها تسهیلات داده خواهد شد و نرخ این تسهیلات اگر مشارکتی باشد چهار درصد و غیر مشارکتی 12 درصد است.

زرگر یادآور شد: کارت یارانه ضمانت اجرایی آنها می شود و دیگر نیاز به طی مراحل سخت رایج و ارائه سند و …. برای ضمانت نیست.

فروش تولیدات روستاها نیازمند شبکه سازی توسط خود روستائیان است

زرگر در ادامه با بیان اینکه روستایی تولید کننده خوبی است، اما فروشنده خوبی نیست و محصولات خود را به قیمتی می فروشد که دو تا سه برابر آن قیمت به بازار عرضه می شود، تاکید کرد: باید با وجود خود روستائیان شبکه سازی شود. به این ترتیب که باید افراد تحصیلکرده شناسایی و به آنها آموزش داده شود که محصولات را خود آنها خریداری و از طریق شبکه های اینترنتی به فروش برسانند.

در ادامه این نشست فرماندار ساوجبلاغ اجرای این طرح را موجب بازگشت جوانان از شهرها به روستاها و تقویت اقتصادی و توسعه اشتغال زایی در روستاها دانست.

ابوالقاسم پالیزگیر گفت: این طرح خاص روستائیان نیست و افرادی که در شهرها زندگی می کنند نیز می توانند در این طرح شرکت کنند اما مکان اجرای طرح باید در روستا باشد. 



منبع: خبرگزاری مهر

ترغیب به سرمایه گذاری در منطقه حفاظت شده عباس آباد

ترغیب به سرمایه گذاری در منطقه حفاظت شده عباس آباد

نایین،اصفهان-ایرنا- فرماندار نایین سرمایه گذاران را به حضور فعال در این شهرستان به ویژه منطقه حفاظت شده عباس آباد فراخواند.

سهراب مظفر نجفی روز سه شنبه در جلسه ای با حضور مدیر کل محیط زیست استان اصفهان گفت: منطقه حفاظت شده عباس آباد و بیش از یک هزار 200 اثر تاریخی از جمله ظرفیت های این خطه برای فعالیت اقتصادی سرمایه گذاران است. 

وی افزود: با توجه به ظرفیتهای بی شمار ، نایین می تواند در سال های آتی به شکوفایی اقتصادی نزدیک شود.

پناهگاه حیات وحش عباس آباد با وسعت بیش از 300هزار هکتار در 90 کیلومتری شمال شرق شهر نایین واقع است و به لحاظ جغرافیایی در شهرستان نایین و بخشی از آن در شهرستان جدید خور و بیابانک قرار دارد ولی مدیریت این منطقه بر عهده اداره حفاظت محیط زیست شهرستان نایین است.

منطقه عباس آباد دارای انواع پستانداران، پرنده بومی، گونه خزنده و طیف وسیعی از پرندگان مهاجر و نیز گونه 

نادر یوزپلنگ آسیایی است.

تاکنون وجود چندقلاده یوز پلنگ در این منطقه اثبات شده و پیش بینی می شود جمعیت آن حدود 10 قلاده باشد.

این منطقه یکی از غنی ترین و ارزشمند ترین مجموعه های گربه سانان و سگ سانان کشور از جمله پلنگ، یوزپلنگ، گربه شنی، گربه وحشی، کاراکال، گربه پالاس و نیز شاه روباه، روباه شنی و روباه معمولی را در خود جای داده است.

گونه هــــای جانوری متعدد دیگری نیز در این منطقه دیده می شوند که مهمترین آنها جبیر، آهو ، قوچ و میش، کل و بز، بحری و زاغ بور است.

چهارمنطقه تحت مدیریت و شکار ممنوع عباس آباد، منطقه حفاظت شده و پارک ملی سیاهکوه'، 'منطقه شکار ممنوع کوه بزرگی' و 'منطقه شکار ممنوع هیزم چاه' با بیش از 700 هزار هکتار مساحت در محدوده شرق استان اصفهان قرار دارد.

این مناطق با زیستگاه های غنی و متنوع، دارای جایگاه ممتازی به لحاظ ظرفیت های طبیعی و جمعیت های حیات وحش است.

منطقه حفاظت شده عباس آباد در 190 کیلومتری شرق نایین واقع شده است.

شهرستان نایین در140کیلومتری شرق اصفهان قراردارد.