چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com
چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com

با خاطرات؟

با خاطرات؟

امامزاده چوپانان -عاشورای 43

امامزاده چوپانان -عاشورای 43



یک قباله قدیمی با خط مرحوم ملا

یک قباله قدیمی با خط مرحوم ملا 


سند ذیل را آقای عباس زاهدی در اختیارمان قرار داده اند


کویر نمک در سال ۱۲۸۴ – قسمت۱۰

کویر نمک در سال ۱۲۸۴ – قسمت۱۰

سفرنامه سون هدین

ترجمه : مجید ذوالفقاری انارکی 

روز بعد با دفتر نقاشی خود وارد روستا شده و از مردم می خواهم اجازه دهند که آنها را نقاشی کنم. مردها مشتاقانه و با جدیت در مقابل من می نشینند تا آنها را به تصویر در آورم ولی بانوان به سختی مجاب می میشوند و اگر هم با اصرار همسران و برادرانشان به این کار تن دهند، آنچنان روی خود را از من میپوشانند که چیزی برای نقاشی باقی نمی ماند. گاهی هم کودک گریان و پر جنب و جوشی را در آغوش دارند که کار من را صد چندان دشوار می کند.

روزگار مردم چوپانان:
چوپانان از ۱۰ خانه و به همین تعداد خانوار تشکیل شده است و در مجموع ۵۰ نفر جمعیت دارد. این روستا در سال ۱۲۸۲ ساخته شده و در مکان فعلی خود فقط دو سال قدمت دارد. چوپانان قدیمی در نیم فرسخی جنوب مکان کنونی جای داشته که با نقشه ای که از روس ها بدست آورده ام مطابقت میکند.

سر و وضع و پوشش زنان و مردان، و نیز چهره هایشان که بیش از سنشان میزند از شرایط سخت طبیعی و اقتصادی آنها حکایت میکند. در اینجا زن ها اوقاتشان را با نخ ریسی با چرخ و یا دوک، پختن نان بر روی تابه های سفالی که بر روی ذغال گداخته گذارده میشود، دوخت و دوز و وصله زدن لباس و نگهداری از فرزندانشان میگذرانند. مردان هم روزگار را با مراقبت و چرای شترها، کشاورزی، تعمیر و لایروبی قنات و گاهی شکار سپری می کنند.

چوپانان صاحب ۳۰۰ شتر و ۵۰۰ گوسفند است که در حال حاضر مشغول چرا در کوه های اطراف انارک می باشند. در اینجا ۶ راس الاغ هم وجود دارد، حیوانی که برای اولین بار در کویر که در وهله اول قلمرو و جایگاه مناسب شتران است، می بینم.

در چوپانان گندم، جو، پیاز، سبزیجات، هویج، چغندر و پنبه به عمل می آورند و محصول پنبه آن به اندازه ای است که مازاد آن را برای فروش به انارک می برند. ما نیز مقداری پنبه دانه که در اینجا به آن "پنبه توک" میگویند برای مصرف کاروان میخریم. مردم علاوه بر این اهالی چوپانان از چوب درختان تاغ و گز ذغال تولید میکنند که هر بار شتر آن، به قیمت یک تومان به فروش میرود.

اهالی چوپانان موظفند که سالی ۲۰۰ تومان خراج به منشی باشی شاهزاده ذل السلطان، برادر شاه پرداخت کنند، فردی ظالم وعیاش که از حاصل دسترنج مردم روزگار خود را با حرمسرا و انواع خوشگذرانی سپری میکند.

با اینکه هنوز زمستان است ولی سبزی کم رنگی کشتزار های چوپانان را از کویر پوشیده از شن، متمایز کرده و منظره چشم نوازی را در دل کویر به تصویر در می آورد.

ادامه دارد...

عکس: حسن، جوانی از چوپانان که در سال ۱۲۸۴ هفده ساله بوده است. آیا کسی می تواند توضیحات بیشتری راجع به این عکس بدهد؟

برگزاری کلاس آموزشی اصول به زراعی گندم و جو در روستای چوپانان

شرح خبر 

94/07/06
برگزاری کلاس آموزشی اصول به زراعی گندم و جو در روستای چوپانان




کلاس آموزشی اصول به زراعی گندم وجو در خصوص ضرورت استفاده بهینه از آب آبیاری و اجرای طرحهای آبیاری کم فشار و اعتبارت ابلاغی در این زمینه و
 همچنین خصوصیات بذر گندم افق و... با حضور کشاورزان روستای چوپانان در محل مرکز جهاد کشاورزی دهستان برگزار گردید.


برگزاری کلاس آموزشی اصول به زراعی گندم و جو در روستای چوپانان

به گزارش روابط عمومی مدیریت جهاد کشاورزی شهرستان نایینکلاس آموزشی اصول به زراعی گندم وجو در روز دوشنبه مورخ 6/7/94 با حضور کشاورزان روستای چوپانان در محل مرکز جهاد کشاورزی دهستان  برگزار گردید.

در این کلاس آموزشی در ابتدا آقای مهندس باقریان در خصوص ضرورت استفاده بهینه از آب آبیاری و اجرای طرحهای آبیاری کم فشار و اعتبارت ابلاغی در این زمینه و همچنین خصوصیات بذر گندم افق و... مطالبی را بیان نموده ودر ادامه ،در این کلاس آقای مهندس مالوردی از مدیریت هماهنگی ترویج کشاورزی سازمان مطالبی در مورد اصول تهیه زمین ، استفاده بهینه از کودهای شیمیایی و دامی (زمان و نحوه مصرف) و انتخاب بذر مناسب ارائه نموده و در پایان به سوالات کشاورزان پاسخ لازم داده شد.

استفاده از این خبر بدون ذکر منبع ممنوع است

کویر نمک در سال ۱۲۸۴ – قسمت۹

کویر نمک در سال ۱۲۸۴ – قسمت۹

سفرنامه سون هدین

ترجمه : مجید ذوالفقاری انارکی 

(ورود کاروان سون هدین به چوپانان و مشاهدات او از زبان و دیدگاه خودش)
کاروانمان روز ۴ بهمن وارد چوپانان میشود. اهالی روستا که به علت حضور یک خارجی شگفت زده شده اند با شک و تردید با ما برخورد میکنند ولی پس از اینکه کربلایی معدعلی برایشان توضیح میدهد که ما قبلا در آبادی علم بوده ایم و نه تنها آزارمان به کسی نرسیده بلکه طرف معامله خوبی هم بوده ایم، از ما استقبال کرده و بلافاصله چند نفر با ۲ آهوی تازه شکار شده به نزدمان می آیند و آنها را در معرض فروش قرار میدهند که ما هم با کمال خوشحالی آهوها را خریده و کباب چند روز آینده کاروان را تامین میکنیم. معلوم میشود که اهالی چوپانان از همراهان قزاق من شکارچیان ماهرتری هستند، و نیز اینکه یکی از راه های گذران زندگیشان شکار حیوانات وحشی است. در بیابان های اطراف چوپانان آهوی فراوان یافت میشود و در کوه هایی که در فاصله نه چندان دور قرار دارند گرگ، روباه و کبوتر کوهی وجود دارد.

هنگامی که مشغول ترسیم کوه نیگو هستم مردی لنگان نزد من می آید و میگوید چهل سال است از بیماری رنج میبرد و خواستار دارو است. البته من مقداری دارو به همراه دارم ولی نه آنچه که بتواند بیماری چهل ساله آن مرد را معالجه کند.

آب چوپانان از قناتی تامین میشود که از جنوب شرقی وارد روستا شده و در حوضی که نیزار در اطراف آن روییده است جمع شده و سپس توسط جویبار به کشتزارها رسانده میشود. بر فراز حوض آب، انبوهی از پشه در حال پروازند که وجود این حشرات آبزی در منطقه خشک کویر در نگاه اول تعجب برمی انگیزد. البته این حشرات از طریق کاروانها از اماکن دور دست به اینجا راه یافته و در کنار این حوض مکان مناسبی برای زندگی و تولید مثل جسته اند.

شب هنگام که هیاهوی زندگی روزانه مردم روستا فروکش میکند صدای جریان و ریزش آب در جویبارها موسیقی دل انگیزی ایجاد میکند. نوایی که در تعارض با طبیعت خشک این سرزمین تشنه می نماید.

از آنجایی که از علم تا چوپانان ۵۹ کیلومتر راه پیموده ایم تصمیم میگیریم که برای استراحت خود و شتران مان، فردا را هم در اینجا بگذرانیم.

ادامه دارد...

عکس: چوپانان در ۱۰۹ سال پیش، و ۲ سال پس از انتقال آن به منطقه فعلی. گویا آب قنات به حوضی که قسمتی از آن را در عکس می بینید می ریخته و سپس به کشتزار ها (کوشو) هدایت میشده است. البته آنطور که از مادرم شنیده ام پس از این تاریخ هم سیل، حدود ۸۰ سال پیش، ده را ویران کرده که در نتیجه مردم خانه های خود را به منطقه ای کمی بالاتر منتقل کرده اند. آیا کسی از چوپانان قدیم که به گفته سون هدین در نیم فرسخی جنوب منطقه فعلی قرار داشته و نیز علت انتقال آن چیزی میداند؟

همه جا جن

                                                                                          همه جا جن

واقعیت همان باور ماست  

  نویسنده : محمد مستقیمی

من کارگر معدن‌کار هستم توی معدن سرب نخلک، نه نخلک امروز که کارگرها را هر روزه با اتوبوس از چوپنون و انارک می‌آورند به نخلک و عصرها هم برمی‌گردونند پیش خانواده‌هاشون و نه کارگر سی چهل سال پیش نخلک که هفته‌ای یک بار پنج‌شنبه‌ها، عصر، کارگران را سوار کامیون و کمپرسی می‌کردند در حالی که توبره‌هایشان را به بشن کامیون بسته بودند پر از گرد و خاک برخاسته از جاده‌ی خاکی به چوپنون و انارک می‌بردند و غروب جمعه هم با توبره‌های پر از آذوقه‌ی هفتگی برمی‌گردوندند. نه این دو گروه نه، بلکه کارگر شصت هفتاد سال پیش که هر دو سه ماهی یک بار برای یک هفته به مرخصی می‌رفتیم آن هم پای پیاده سه چهار نفری و گاهی هم تنهایی فاصله‌ی ده فرسنگی نخلک تا چوپنون را طی می‌کردیم و گاهی یک شب کوتاه تابستان طول می‌کشید تا به خانه برسیم. در زمستان‌ها بیشتر روزها راه می‌افتادیم ولی تابستان‌ها حتماً باید شب‌ها می‌رفتیم چون روزها خیلی گرم و طاقت‌فرسا بود. من و سه چهار تا از دوستان نزدیک که دیگر عادت کرده بودیم زمستان و تابستان، بهار و پاییز هر فصلی که بود نزدیک‌های غروب راه می‌افتادیم و شبانه می‌رفتیم و منطقمان هم این بود که روزهای مرخصی را هدر ندهیم و با خانواده باشیم ضمناً انگار این راه ده فرسنگی شبانه کوتاه‌تر بود چون در روز انتهای راه پیداست و آدم مرتّب به آن نگاه می‌کند در نتیجه راه طولانی‌تر به آدم نمود می‌کند و علاوه بر آن قصه‌های همسفران در شب پر هیجان‌تر می‌شد و گاهی با ترس و دلهره همراه بود و راه را کوتاه‌تر می‌کرد چون این قصه‌ها بیشتر از جن و پری بود و مسیر ما هم که از کنار ریگ جن می‌گذشت تا چاه غیب و بعد هم مشجری که این مکان‌ها عجین بود با داستان‌های جنّی و با این که ترس و دلهره داشت اما از خستگی و طولانی بودن راه می‌کاست هر چه بود ما چند نفر عادت کرده بودیم شبانه برویم سالی سه چهار بار که بیشتر نبود کم‌کم به صورت تفریح درآمده بود.برای مطالعه بقیه این افسانه اینجا را کلیک کنید

ادامه مطلب ...

آش شله قلم‌کار فصل دوم بخش دوم پاره‌ی دوم

آش شله قلم‌کار 

فصل دوم بخش دوم پاره‌ی دوم


                                

نویسنده : محمد مستقیمی  

 

قلعه‌ی جدید

گفتم ماما خدیجه نوزادان زیادی به دنیا آورد و بسیاری مردند امّا این نوزاد اولی که گورستان «پاتلو» با مرگ او بنیان‌گذاری شد کاری به نوزادان او ندارد این جریان مال دهه 70 قرن 13 شمسی است یعنی سال‌های 1277 به بعد تا 1280 که هنوز باباشیخ هم نوزادی و کودکی بیش نبوده تا چه رسد به این که این نوزاد فرزند او باشد داستان گورستان تداعی شد نوشتم به هر حال گورستان چوپانان که پا گرفت نوزادان و پیران دست به کار آبادانی آن شدند. بانیان اولیه چوپانان هم کم‌کم پیر می‌شدند و می‌مردند و نوزادان هم که توان مقاومت در برابر آن هم سختی و بیماری و عدم بهداشت را نداشتند آنان را در این آبادانی یاری می‌کردند.

چوپانان جان می‌گرفت؛ زاد و ولدها و مرگ و میر که همیشه اولی بشتر است و مهاجرت نیروی کار که بیشتر از بیابانک بود جای را بر ساکنین قلعه‌ی چوپانان تنگ کرد بچه‌ها بزرگ می‌شدند و تشکیل خانواده می‌دادند و یک خانواده به چند خانواده تبدیل می‌شدبرای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید 

ادامه مطلب ...

چه زود دیر می شود!

به مناسبت اول مهر 


گرد آوری :عباس کدخدا

چه زود دیر می شود!

در باز شد... 
برپا !... بر جا !
درس اول : بابا آب داد ، ما سیرآب شدیم.
بابا نان داد ، ما سیر شدیم...
اکرم و امین چقدر سیب و انار داشتند در سبد مهربانی شان...
و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود
و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودند...
کوچه پس کوچه های کودکی را به سرعت طی کردیم
و در زندگی گم شدیم.
همه زیبایی ها رنگ باخت...!
و در زمانه ای ک زمین درحال گرم شدن است قلب هایمان یخ زد!
نگاهمان سرد شد و دستانمان خسته...
دیگر باران با ترانه نمی بارد!
و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم ،
زرد شدیم ، پژمردیم...
و خشکزار زندگیمان تشنه آب شد...
و سال هاست وقتی پشت سرمان را نگاه می کنیم، 
جز رد پایی از خاطرات خوش بچگی نمی یابیم،
و در ذهنمان جز همهمه زنگ تفریح ، طنین صدایی نیست...!
و امروز چقدر دلتنگ "آن روزها" ییم 
و هرگز نفهمیدیم ،
چرا برای بزرگ شدن این همه بی تاب بودیم...
پاکن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهایمان از کاه بود
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی،پیراهنش را می درید
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم!!
 هم کلاسی های قدیمی و همه ی دانش اموزان پیشاپیش مهرتان مبارک


همسایه عزیز من چرا همسایه آزاری

همسایه عزیز من چرا همسایه آزاری 

نوشته : ابوالقاسم مستقیمی
 سالی دو یا سه بار به چوپانان می آیم و چند روزی را در خانه پدری که چزء اولین خانه های ساخته شده در چوپانان است به سر می برم اما امسال وقتی ساعت 3 نصف شب به منزل رسیدم با بوی شدید گاز که در اتاق ها پیچیده بود روبرو شدم چه خوب شد که در بدو ورودم فهمیدم و فیوز کنتور برق را نزدم که اگر می زدم خدا می داند چه فاجعه ای رخ می داد با حوصله در ها را گشودم و جریان هوا را برقرار کردم وقتی مطمئن شدم که میزان گاز کاهش یافته فیوز برق را وصل کردم اما کپسول خانه ما سالم بود و گازی از آن نشت نکرده بود فردا صبح که برای بررسی ناودان ها به بالای پشت بام رفتم با این صحنه روبرو شدم 
در تعجب ماندم که چطور اداره گاز شهرستان اداره آتش نشانی و دهیاری چوپانان اجازه داده اند که پخش گاز چنین مکانی را برای توزیع گاز انتخاب نماید 
اما گله ام از همسایه امان است که چرا خانه خود را برای چنین فعالیت اجاره داده و به فکر همسایگانش نبوده است برای همسایه ام که قبلا هم از ترکیدن لوله هابش خسارت زیادی به خانه امان وارد شده و امروز هم با این کارش جان خانواده ما را در خطر انداخته: چند حدیث می نویسم

 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیوْمِ الآخِرِ فَلا یُؤْذی جارَهُ؛ کسی که ایمان به خدا و روز آخر (قیامت) دارد، همسایه اش را آزار ندهد.» و امام رضا علیه السلام فرمود: «لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یَأْمَنْ جارُهُ بَوائِقَهُ؛ از ما نیست کسی که همسایه اش از شرّ او در امان نباشد.»

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «لاَ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ عَبْدٌ لاَ یَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ؛ کسی که همسایه اش از شرّش در امان نباشد به بهشت نمی رود.» چراکه خداوند برای بندگان خویش ارزش و عظمت قائل است و هرکس امنیّت بندگان را به هم زند، در پیشگاه او نیز از عذاب در امان نخواهد بود.

هر گناهی متناسب با خود مجازاتی دارد؛ از جمله، گناه همسایه آزاری است که در روز قیامت شخص همسایه آزار با دست و پای بریده محشور می شود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره آیه «یَوْمَ یُنْفَحُ فیِ الصُّورِ فَتَأْتُونَ اَفْواجا»؛ «روزی که در صور دمیده می شود و شما فوج فوج وارد محشر می شوید.»

فرمود: «ده گروه از امّت من به صورت پراکنده و جدا از دیگر مسلمانان محشور می شوند:... هفتمین گروه کسانی هستند که «مُقَطَّعَةٌ اَیْدیهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ؛ با دستها و پایهای بریده محشور می شود.»

و آنها همانهایی هستند که «یُؤْذُونَ الْجیرانَ؛ همسایه ها را آزار می دهند.»

مستاجر جدید هم که با احداث شعبه گاز همسایه ما و همسایگان دیگر شده در آزار به ما دو چندان موثر است1-پخش گاز و انبار کپسول هاب گاز که چون بمبی ما را تهدید می کنند 2- ورود کامیون های گاز که دیوار خانه ما را تهدید می کنند .

امیدوارم با این تذکر مشکل حل شود و مسئولین دلسوزانه برای توزیع گاز مایع مکان مناسبی را هر چه زودتر تدارک ببینند