کویر نمک در سال ۱۲۸۴ – قسمت۱۰
سفرنامه سون هدین
ترجمه : مجید ذوالفقاری انارکی
روز بعد با دفتر نقاشی خود وارد روستا شده و از مردم می خواهم اجازه دهند که آنها را نقاشی کنم. مردها مشتاقانه و با جدیت در مقابل من می نشینند تا آنها را به تصویر در آورم ولی بانوان به سختی مجاب می میشوند و اگر هم با اصرار همسران و برادرانشان به این کار تن دهند، آنچنان روی خود را از من میپوشانند که چیزی برای نقاشی باقی نمی ماند. گاهی هم کودک گریان و پر جنب و جوشی را در آغوش دارند که کار من را صد چندان دشوار می کند.
روزگار مردم چوپانان:
چوپانان از ۱۰ خانه و به همین تعداد خانوار تشکیل شده است و در مجموع ۵۰ نفر جمعیت دارد. این روستا در سال ۱۲۸۲ ساخته شده و در مکان فعلی خود فقط دو سال قدمت دارد. چوپانان قدیمی در نیم فرسخی جنوب مکان کنونی جای داشته که با نقشه ای که از روس ها بدست آورده ام مطابقت میکند.
سر و وضع و پوشش زنان و مردان، و نیز چهره هایشان که بیش از سنشان میزند از شرایط سخت طبیعی و اقتصادی آنها حکایت میکند. در اینجا زن ها اوقاتشان را با نخ ریسی با چرخ و یا دوک، پختن نان بر روی تابه های سفالی که بر روی ذغال گداخته گذارده میشود، دوخت و دوز و وصله زدن لباس و نگهداری از فرزندانشان میگذرانند. مردان هم روزگار را با مراقبت و چرای شترها، کشاورزی، تعمیر و لایروبی قنات و گاهی شکار سپری می کنند.
چوپانان صاحب ۳۰۰ شتر و ۵۰۰ گوسفند است که در حال حاضر مشغول چرا در کوه های اطراف انارک می باشند. در اینجا ۶ راس الاغ هم وجود دارد، حیوانی که برای اولین بار در کویر که در وهله اول قلمرو و جایگاه مناسب شتران است، می بینم.
در چوپانان گندم، جو، پیاز، سبزیجات، هویج، چغندر و پنبه به عمل می آورند و محصول پنبه آن به اندازه ای است که مازاد آن را برای فروش به انارک می برند. ما نیز مقداری پنبه دانه که در اینجا به آن "پنبه توک" میگویند برای مصرف کاروان میخریم. مردم علاوه بر این اهالی چوپانان از چوب درختان تاغ و گز ذغال تولید میکنند که هر بار شتر آن، به قیمت یک تومان به فروش میرود.
اهالی چوپانان موظفند که سالی ۲۰۰ تومان خراج به منشی باشی شاهزاده ذل السلطان، برادر شاه پرداخت کنند، فردی ظالم وعیاش که از حاصل دسترنج مردم روزگار خود را با حرمسرا و انواع خوشگذرانی سپری میکند.
با اینکه هنوز زمستان است ولی سبزی کم رنگی کشتزار های چوپانان را از کویر پوشیده از شن، متمایز کرده و منظره چشم نوازی را در دل کویر به تصویر در می آورد.
ادامه دارد...
عکس: حسن، جوانی از چوپانان که در سال ۱۲۸۴ هفده ساله بوده است. آیا کسی می تواند توضیحات بیشتری راجع به این عکس بدهد؟
نوید قدیری انارکی، خلبان ایرانی پروازهای اختصاصی شکار و حیات وحش در تانزانیاست.
او در سال ۲۰۰۴ ایران را به مقصد آفریقای جنوبی ترک کرد. آنجا دوره خلبانی دید و بعد برای کار و کسب تجربه به دارالسلام تانزانیا رفت.
"اگر فکر میکنید از همان روز اول بعد از دانشکده خلبانی، با لباس اتو کشیده سفید، کلاه مشکی خلبانی و کیف دستی چرم رفتم سوار هواپیما شدم، اشتباه میکنید. اوایل که به تانزانیا آمده بودم هیچ شرکتی به درخواست کار من پاسخ نمیداد. میگفتند جوانی و بیتجربه. میگفتند نمیتوانند اعتماد کنند و هواپیما را به دست من بسپارند. مجبور شدم با حقوق خیلی پایین، گاهی فقط ۱۰۰ دلار در ماه، کار کنم تا کمکم برای خودم اعتبار کسب کنم."
نوید اکنون خلبان یکی از شرکتهای معتبر پروازهای اختصاصی در تانزانیاست. شرکتی که ترتیبدهنده پروازهای ویژه برای شکارچیان؛ طبیعتگردان و حتی مقامهای عالیرتبه سیاسی داخلی و خارجی در تانزانیاست.
"آخرین چهره سرشناسی که خلبان پروازش بودم پاتریک کلایورت، فوتبالیست مشهور هلندی بود. با بیل کلینتون، بیل گیتس و کوفی عنان هم پرواز کردهام. آنها برای دیدن حیاتوحش یا سرکشی به فعالیتهای خیریه به تانزانیا آمده بودند. اما چهرههای سرشناس دیگری همچون سناتورهای آمریکایی یا تجار خیلی معروف اروپایی هم بودهاند که چون برای شکار آمده بودند مطمئن نیستم راضی باشند من نامشان را اینجا بگویم."
گفتگو با نوید انارکی اگر چه از حدود یک سال پیش برنامه ریزی شده بود اما ضبط آن با اخبار جنجالی شکار یک شیر در زیمباوه همزمان شد که باعث دردسر دندانپزشک آمریکایی جیمز پالمر شده بود.
از پیش میدانستم که در بعضی کشورهای آفریقایی، مزارع قانونی پرورش شیر وجود دارد که در آنها، شیر تکثیر میکنند و بعد شیرهای جوان را در محدودهای وسیع اما حد و مرز دار رها میکنند تا طعمه شکارچیان متمولی شوند که برای خرید پروانه شکار شیر حاضرند ۵۰ هزار دلار پرداخت کنند. با وجود این، برایم جالب بود که روایت دست اول نوید را از این تورهای گران قیمت شکار بشنوم.
"شکار در تانزانیا و جنگلهای سرنگِتی که یکی از بزرگترین مناطق حیاتوحش جهان است، با مجوز و کنترل شدید قانونی صورت میگیرد. مسافران ما معمولا در گروههای کوچک چهار پنج نفره به همراه یک یا دو شکارچی مجوزدار که اصطلاحا پی.اچ نامیده میشوند، به اینجا میآیند. اگر چه خرج سفر و اقامت را شکارچیان میلیونر میپردازند اما در حقیقت برنامه شکار و تصمیمگیری در مورد این که چه حیوانی میتواند شکار شود بر عهده پی.اچها است. برای همین هم حقوق بعضی از پی.اچهای زبده حدود چهار هزار دلار در روز است. حساب کنید آنها برای یک تور شکار ۱۰ روزه چهل هزار دلار دستمزد میگیرند."
"این پی.اچها هستند که میتوانند با دیدن یک حیوان بگویند او پیر است یا جوان، نر است یا ماده، سر سلسله است یا نه. معمولا هر حیوانی باید پیش از صدور مجوز شلیک توسط پی.اچها تایید شود. برای همین هم من فکر میکنم در اتفاقی که در زیمباوه افتاد و آن شیر معروف (سیسیل) به آن ترتیب شکار شد، بخشی از تقصیر متوجه پی.اچهای آن دندانپزشک بوده است. آنها باید تشخیص میدادند که این شیر در محدوده پارک ملی است و باید دست کم پیش از صدور مجوز شلیک و شکار، آن شیر را برای چند روز تعقیب میکردند تا مطمئن شوند او سر سلسله نیست. چون شیرها به صورت گروهی زندگی میکنند، اگر شیر سر سلسله کشته شود ممکن است همه نرهای گروه به جان هم بیفتند. ضمنا پروانه شکار معمولا فقط اجازه کشتن حیوانات پیر، نر و ضعیف را میدهد که اگر هم شکار نشوند هم خیلی از عمرشان باقی نمانده است."
جدا از این که کشتن به قصد تفریح چه قدر اخلاقی است یا نه، برایم جالب بود که بدانم "میلیونرهایی" که نوید از آنها یاد میکند بیشتر از چه کشورهایی به تانزانیا میروند و آیا میشود گفت آنها متعلق به "یک تیپ خاص" هستند.
"من از همه جا مسافر داشتهام. بازرگانان پولدار آمریکایی و اروپایی؛ میلیاردرهای کشورهای حاشیه خلیجفارس؛ حتی یک شکارچی ایرانی ساکن اروپا. به عنوان خلبان پرواز، وقتی با گروه پرواز میکنیم و در نزدیکی یک کمپ شکار فرود می آییم، من هم مانند میهمانان در همان کمپها که گاه کرایه یک اتاقشان شبی ۱۵۰۰ دلار است، اقامت میکنم. برای همین هم با مسافران معمولا در سر میز صبحانه یا شام هم کلام میشویم. نمیتوانم بگویم آنها خیلی با من و شما فرق دارند. از نظر من خیلی هم خوب و مهربانند. به ویژه وقتی میفهمند من ایرانی هستم، خیلی با علاقه و احترام در مورد ایران حرف میزنیم. من را خیلی دوست دارند. به حدی که معمولا در سفرهای بعدی هم از شرکت درخواست میکنند که با من پرواز کنند. فکر کنم آنها هم مثل همه ما هستند فقط نگاهشان به شکار با ما متفاوت است."
نوید ۳۷ سال دارد و به گفته خودش تاکنون چند بار ناچار شده دوباره "از صفر" شروع کند. برای همین هم در پاسخ به این که آیا پس از ۱۰ سال مهاجرت، آفریقا و تانزانیا را خانه خود میداند و یا هنوز رویای اروپا و آمریکا را در سر دارد، مکثی طولانی میکند.
"تقریبا مطمئنم که هر کس روز اول وارد دانشکده خلبانی میشود، مثل من رویای خلبان اول بودن در یکی از خطوط هوایی معروف جهان را در سر میپرواند. دروغ نمیگویم، تصویر خلبانهای خوش قد و قامت با آن یونیفرمهای سفید و با وقار، در حالی که ساک چرم مستطیلی شکل و چرخدار خود را روی زمین میکشند و از میان جمع مسافران منتظر پرواز با لبخند عبور میکنند، همیشه رویای من بوده و هنوز هم تا حدودی هست. اما این موقعیتی که الان دارم را هم به سادگی به دست نیاوردهام. این آخر خواستههایم نیست اما راضیام. خوشحالم. برای همین میتوانم بگویم که احتمال ماندنم در اینجا خیلی زیاد است."
"اولین چیزی که در چمدانم میگذارم صداقت است. اینجا یاد گرفتم که صداقت چه قدر مهم و مفید است. دومین تحفه هم احترام به همه است. حتی به کسی که ممکن است 'زیر دست' من محسوب شود. اینجا شاهد بودهام که چه طور نبود امکانات و فقر مانع رشد آدمها میشود. سیاهپوستان زیادی را دیدهام که مطمئنم اگر امکانات من در اختیارشان بود حتما بهتر از من میشدند. نداشتن پول و حمایت خانواده تنها موانع رشد آنها بوده. در حقیقت باید بگویم در آفریقا بود که فهمیدم نژادپرستی هیچ معنا و منطقی ندارد."
کویر نمک در سال ۱۲۸۴ – قسمت۹
سفرنامه سون هدین
ترجمه : مجید ذوالفقاری انارکی
(ورود کاروان سون هدین به چوپانان و مشاهدات او از زبان و دیدگاه خودش)
کاروانمان روز ۴ بهمن وارد چوپانان میشود. اهالی روستا که به علت حضور یک خارجی شگفت زده شده اند با شک و تردید با ما برخورد میکنند ولی پس از اینکه کربلایی معدعلی برایشان توضیح میدهد که ما قبلا در آبادی علم بوده ایم و نه تنها آزارمان به کسی نرسیده بلکه طرف معامله خوبی هم بوده ایم، از ما استقبال کرده و بلافاصله چند نفر با ۲ آهوی تازه شکار شده به نزدمان می آیند و آنها را در معرض فروش قرار میدهند که ما هم با کمال خوشحالی آهوها را خریده و کباب چند روز آینده کاروان را تامین میکنیم. معلوم میشود که اهالی چوپانان از همراهان قزاق من شکارچیان ماهرتری هستند، و نیز اینکه یکی از راه های گذران زندگیشان شکار حیوانات وحشی است. در بیابان های اطراف چوپانان آهوی فراوان یافت میشود و در کوه هایی که در فاصله نه چندان دور قرار دارند گرگ، روباه و کبوتر کوهی وجود دارد.
هنگامی که مشغول ترسیم کوه نیگو هستم مردی لنگان نزد من می آید و میگوید چهل سال است از بیماری رنج میبرد و خواستار دارو است. البته من مقداری دارو به همراه دارم ولی نه آنچه که بتواند بیماری چهل ساله آن مرد را معالجه کند.
آب چوپانان از قناتی تامین میشود که از جنوب شرقی وارد روستا شده و در حوضی که نیزار در اطراف آن روییده است جمع شده و سپس توسط جویبار به کشتزارها رسانده میشود. بر فراز حوض آب، انبوهی از پشه در حال پروازند که وجود این حشرات آبزی در منطقه خشک کویر در نگاه اول تعجب برمی انگیزد. البته این حشرات از طریق کاروانها از اماکن دور دست به اینجا راه یافته و در کنار این حوض مکان مناسبی برای زندگی و تولید مثل جسته اند.
شب هنگام که هیاهوی زندگی روزانه مردم روستا فروکش میکند صدای جریان و ریزش آب در جویبارها موسیقی دل انگیزی ایجاد میکند. نوایی که در تعارض با طبیعت خشک این سرزمین تشنه می نماید.
از آنجایی که از علم تا چوپانان ۵۹ کیلومتر راه پیموده ایم تصمیم میگیریم که برای استراحت خود و شتران مان، فردا را هم در اینجا بگذرانیم.
ادامه دارد...
عکس: چوپانان در ۱۰۹ سال پیش، و ۲ سال پس از انتقال آن به منطقه فعلی. گویا آب قنات به حوضی که قسمتی از آن را در عکس می بینید می ریخته و سپس به کشتزار ها (کوشو) هدایت میشده است. البته آنطور که از مادرم شنیده ام پس از این تاریخ هم سیل، حدود ۸۰ سال پیش، ده را ویران کرده که در نتیجه مردم خانه های خود را به منطقه ای کمی بالاتر منتقل کرده اند. آیا کسی از چوپانان قدیم که به گفته سون هدین در نیم فرسخی جنوب منطقه فعلی قرار داشته و نیز علت انتقال آن چیزی میداند؟
اول مهر - سال تحصیلی 52-51 مدرسه راهنمایی
آش شله قلمکار
فصل دوم بخش دوم پارهی دوم
قلعهی جدید
گفتم ماما خدیجه نوزادان زیادی به دنیا آورد و بسیاری مردند امّا این نوزاد اولی که گورستان «پاتلو» با مرگ او بنیانگذاری شد کاری به نوزادان او ندارد این جریان مال دهه 70 قرن 13 شمسی است یعنی سالهای 1277 به بعد تا 1280 که هنوز باباشیخ هم نوزادی و کودکی بیش نبوده تا چه رسد به این که این نوزاد فرزند او باشد داستان گورستان تداعی شد نوشتم به هر حال گورستان چوپانان که پا گرفت نوزادان و پیران دست به کار آبادانی آن شدند. بانیان اولیه چوپانان هم کمکم پیر میشدند و میمردند و نوزادان هم که توان مقاومت در برابر آن هم سختی و بیماری و عدم بهداشت را نداشتند آنان را در این آبادانی یاری میکردند.
چوپانان جان میگرفت؛ زاد و ولدها و مرگ و میر که همیشه اولی بشتر است و مهاجرت نیروی کار که بیشتر از بیابانک بود جای را بر ساکنین قلعهی چوپانان تنگ کرد بچهها بزرگ میشدند و تشکیل خانواده میدادند و یک خانواده به چند خانواده تبدیل میشدبرای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید
ادامه مطلب ...
آش شله قلمکار
فصل دوم بخش دوم پارهی نخست
پاتلو
گفتیم که مرگ و میر نوزادان و کودکان در قدیم زیاد بود و جالب این جاست که اولین کسی که در چوپانان میمیرد یک نوزاد چند ماهه است که با این که بارها شنیدهام که فرزند چه کسی بوده امّا حالا هرچه زور میزنم یادم نمیآید امّا میدانم که از فرزندان رعایا بوده است نه از مالکین و پس از مرگ این نوزاد این مشاجره در میگیرد که او را در کجا دفن کنند و گورستان را در کجا انتخاب کنند؟ عدّهای معتقد بودند که دامنهی کوه انبار مناسبتر است و بعضی دامنهی کوه دشت را پیشنهاد میدادند و بالاخره رأی بر این قرار میگیرد که بهتر است مرده به سمت قبله تشییع شود و دامنهی تپهی جنوب غربی چوپانان که جهت قبله است میشود گورستان چوپانان و «پاتلو» نامیده میشود.برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید
فصل دوم بخش نخست پارهی چهارم
خلاصه یاران همراه یاری کرده جوان تیر خورده را بر چوب بست میبندند و کشان کشان او را به چوپانان میآورند و بیچاره حاج مندلی هم بر کجاوه مینشاندش و به قصد نجات او زاهی یزد میشوند به هر حال میتوانند از خونریزی بیش از حد جلوگیری کرده و جان او را نجات میدهند و زخمهای او درمان میشود امّا از آن جا که لابد آن زمان جراحی و این مسایل پزشکی چون امروز پیشرفته نبوده قسمتی از استخوانهای خورد شده در زخم باقی میماند و کمی بعد عفونت میکند و ناچار این بار او را به اصفهان میآورند و در بیمارستان احمدیه بستری میکنند و خواهرش حاج هدیه هم پرستاری او را به عهده میگیرد و حدود هفت هشت ماه این درمان طول میکشد تا عاقبت مشکلات برطرف شده و جناب
برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید
تصاویر خاطره انگیز از چوپانان دیروز
کویر نمک در سال ۱۲۸۴ – قسمت۷
سفرنامه سون هدین
ترجمه : مجید ذوالفقاری انارکی
(دنباله ماجرای سفر علم به چوپانان از زبان هدین. لطفا دوستانی اطلاع دارند در تصحیح نام اماکنی که در داخل <> نوشته شده اند، یاری کنند.)
همراهانم اینجا را برای اطراق امشب مناسب می بینند ولی با اصرار کربلایی معدعلی که قول داده ما را ۴ روزه از علم به جندق برساند کمی بیش ادامه میدهیم تا سپس در پناه درختان تاغی که ارتفاعشان به ۳ متر میرسد منزل کنیم. از اینجا به طرف جنوب شرقی تا عباس آباد ۸ فرسخ فاصله دارد و کوه عباس آباد از دور به شکل مبهم دیده میشود. در مشرق، کوه آب گرم و جاده انارک به طبس قرار دارد. طبس، شهری است با زیبایی افسانه ای که دیدار آن رویای هر مسافریست که به کویر پا میگذارد. در جنوب شرقی، کوه چفت سر به فلک کشیده، در جنوب غربی کوه معلا و در شمال غربی، صحرایی از شن قرار دارد که چاه های <برقو>، <باش کوشی>، چاه شور، و <چوجکون> را در خود جای داده است. کوه <نیگو> و <بونیگو> در شمال شرقی واقع شده اند و سیاهی کوه چوپانان در افق به طور مبهم دیده میشود، نشانه ای که فردا چون چراغ دریایی، راهنمایمان در اقیانوس کویر خواهد بود.
از تنه درختان خشک آتشی می افروزیم تا کاروانیان شام خود را که نان و روغن است در روشنایی آن صرف کنند، به گفتگو بنشینند، با ریختن توتون لای کاغذ روزنامه، سیگار بپیچند و صد البته قلیان چاق کنند. درختان تاغ در نور آتش به رنگ صورتی میزنند و شترها که در نزدیکیمان آرمیده اند، در تاریکی شب بر اثر رقص شعله ها، انگار چون اشباح در مقابلمان رژه می روند.
درجه هوا به سرعت افت میکند و از لای تپه های شنی آوایی بگوش میرسد که از انقباض میلیون ها دانه شن بر اثر سرد شدنشان ناشی میشود. گویی این تپه های شن که سده های متمادی در بیابان کویر سرگردانند، ما را به شباهنگ خود میهمان کرده اند. کمی بعد سکوت مطلق حکمفرما میشود، در آسمان صاف، انبوه ستارگان با نور سرد خود میدرخشند. در اطرافمان کویر با همه اسرار خود خفته است.
ادامه دارد...
عکس: منظره کوه شتری از رباط گور - برای دید بهتر روی عکس کلیک کنید!
کویر نمک در سال ۱۲۸۴ – قسمت ۷ - ضمیمه
عکس: علی مراد، راهنمای سون هدین هنگام عبور از کویر نمک (کویر جن) و ۴ شتری که در آن سفر به همراه داشتند
کویر نمک در سال ۱۲۸۴ – قسمت 5
سفرنامه سون هدین
ترجمه : مجید ذوالفقاری انارکی
(این قسمت، از زبان سون هدین نقل میشود)
صبح روز سوم بهمن پس از اینکه حاجی حسن دو پوست روباه به همراهانم فروخت از او خداحافظی کرده و به سمت چوپانان در شرق راه می افتیم. از سر بالایی ملایمی گذشته و سپس وارد پستی و بلندی های کوه علم میشویم. در مقابلمان کوه نخلک قرار دارد که از دور به رنگ بنفش تیره مینماید. در شمال، دریایی از شن زمین را پوشانده و در حد انتهایی آن، ریگ جن آرام گرفته که به خاطر صافی هوا از همین فاصله میتوان مرز جنوبی این مکان مرگبار و فرو رفته در سکوت را دید.
پس از مدتی پستی و بلندی ها کمتر میشوند و کمی دورتر کوره ذغالی را می بینیم که از دود کش آن دود به آسمان بر خواسته است و در نزدیکی اش چاهی قرار دارد که به آن معدن نخلک میگویند. پیش از اینکه از کوه های علم خارج شویم، کربلایی معدلی با دو کوزه به طرف شکافی در کوه میرود و با آبی که از آب علم بسیار شیرین تر و گوارا تر است باز میگردد.
در مقابلمان کوه >تفت چو< (جفت و چوقو ) دیده میشود، که سمت راست آن مشجری قرار دارد. در جنوب، کوه >محله< (معلا)را می بینیم. بیابان کویر بر خلاف ظاهر متروکش، پر است از راه های کاروان رو که شهرها و دهات کویر و اطراف آن را به هم وصل میکنند، از جمله راه انارک به عباس آباد و طبس، و نیز راه یزد به طبس که از دامنه کوه >شور< میگذرد. راه هایی که فرسایششان زیر پای شترها، آنها را مشخص میکند. در مسیر همه این راه ها، چاه های آب قرار دارد که عطش کاروانیان و شتر هایشان را بر طرف میکند. چاه هایی که چون گره های تور ماهیگیری، قسمت های مختلف شبکه کویر را به هم متصل میکند.
در ادامه راه چند کوره دیگر میبینیم که در آن از چوب درختان تاغ و گز ذغال تولید میکنند. هوا نه درجه است و کاروان در اینجا برای استراحت، خوردن نان، نوشیدن آب و چاق کردن چپق توقف کوتاهی میکند.
ادامه دارد...
عکس: در راه چوپانان
استاد ابراهیمی در یاد داشتی به جناب ذوالفقاری چنین نوشتند :کویر و قصه اش همیشه جالب و دلنشین است به ویژه زمانی که گوینده اش یک کویری پاکنهاد باشد.برای مزید اطلاع عرض می کنم که آن دو مکانی که نام برده اید یکی چفت و چوقو است که چاه آبی است و ترازگاه گوسفندان بوده و دیگر معلا که کوههای سر به فلک کشیده دارد و یکی از روستاهای سرسبز انارک بوده . آبی گوا را دارد اما از محصولاتش که زردآلو و انجیر و انگور است تنها نامی به جا مانده است.
جناب ذوالفقاری در پاسخ جناب ابراهیمی نوشتند:استاد لطف دارید. البته نیتم این نیست که در مورد اشتباهات زیاد امانت دار باشم. بنابر این از اصلاحاتتان در هر موردی بویزه پیرامون نام مکانها، پیشاپیش سپاسگزاری میکنم. به همین دلیل هم نامها را داخل علامت <> گذاشتم تا مشخص باشند.
کوه >تفت چو< را با (کوه چفت و چوقو) و کوه >محله< را با (کوه معلا) جایگزین کردم.