باورهای ما
داستانی را نقل به نقل و به مضمون میکنم که درخور تأمل است:
دوستی که ساکن آمریکاست میگفت که روزی به یکی از دوستان مکزیکی گفتم: شما که همسایهی جنوبی آمریکا هستید چرا مثل کانادا که همسایهی شمالی است پیشرفت نکردهاید؟ گفت: چون ما اسپانیولی حرف میزنیم و آنان انگلیسی!
یک نکته ظریف علمی در این پاسخ است و آن این که زبان ما را پارادایمها و باورهایمان شکل میدهنر البته من باور را مترادف پارادایم آوردهام تا درک بیشتری از آن داشته باشیم. با این حساب تحول در جامعه و ساختارهای آن با تحول در زبان ایجاد میشود شاید قدری گنگ به نظر آید مثال میزنم:
ما باور داریم که: همیشه یک نفر باید حرف آخر را بزند
این باور بسیار خطرناک است در حالی که در نگاه اول چنین نمینماید ولی این باور در ساختارهای جامعه کاری میکند کارستان. این باور دیکتاتور پرور است. این است که هر که را بر مسند مینشانیم دیری نمیپاید که خودمان فریاد وای دیکتاتور سر میدهیم غافل از آن که خودمان دیکتاتور پروریم و این گناه خود ماست نه گناه منتخبین و منصوبین ما!
چه باید کرد؟
باید در باورهایمان تجدید نظر کنیم این یک نمونه بود و اگر بخواهم بشمارم مثنوی هفتاد من کاغذ شود در هر باوری که دست بگذاریم میلنگد.
یکی دیگر از باورهایمان این است که: تا دستت به جایی بند است بارت را ببند.
بسیار خوب این باور با ما و با منصوبین و منتخبین ما چه میکند؟ هماره مینالیم که نمایندگان مجلس قول میدهند و وقتی خرشان از پل گذشت تنها به خود میاندیشند! بله ما هم که باشیم با این باور کذایی همان میکنیم که اسلاف کردهاند. بیایید باورهایمان را تغییر دهیم.
البته این نگاه تعمیم ندارد و هستند کسانی که پیش از ما در باورهایشان تجدید نظر کرده اند و نمونههایی از آن را در یکی دو سال اخیر دیدهایم که کسانی هستند که منافع ملی را بر منافع شخصی ترجیح دهند.
پس بیایید حالا که تجدید نظر در باورها کار آسانی نیست و خودسازی میخواهد که پروسهای زمانبر است در این برهه از زمان دست کم در انتخابهایمان دقت کنیم و کسانی را برگزینیم که باورشان متحول شده است.
محمّد مستقیمی - راهی