ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
شیخ شل
شیخ حاج مندلی که اینک جوانی رشید است و نامزدی عقد کرده هم برایش دست و پا شده لابد رفتارهای خاص خود را دارد. دلش میخواهد سری توی سذها داشته باشد و جلوهای کند و در میان جوانان اسمی و رسمس و در این راه ظاهراً شانس هم به یاری او میآید و صبح یکی از روزهای بهاری که با تفنگ سرپر خود لابد برای پرندن کلاغان مزرعه از قلعه بیرون زده است چند آهو را مشاهده میکند که طفلکیها برای نوشیدن آب سر سلخ چوپانان آمدهاند او هم تفنگ آمادهی شلیک خود را نشانه میرود و تیری میاندازد و از قضای روزگار یکی از آن زبان بستههای خوش اندام و خوش نگاه به خاک و خون میغلتد. صدای شلیک همگان را به سر سلخ میکشاند و «شیخ» حاج مندلی پیروزمندانه بر لاشهی آهو میایستد و هر چه دلش میخواهد پز میدهد و لابد نامزد جوانش هم در میان تماشاچیان بوده و لابد او هم به رشادت نامزد خود نازیده است و اگر هم یزی بر لب نیاورده حتمیاض با خویشتن زمزمه کرده است که: بله این شکارچی شجاع نامزد من است دختران دم بخت! و بیگمجانی خانم که خدا میداند که قطعاً تمام اسفندهای روییده در بیابانهای چوپانان را به آتش میسپارد دود میکند چ هر چه گندمی از آسیاب چوپانان آرد میشود را خمیر کرده چشم در میکند و تمام گوشت و پر و پوست و کله و پاچهی آن آهوی مادر مرده را هم صدقه داد و چه کرد و چه کرد که خدای ناکرده زخم چشم حسودان و شور چشمان پسرش را نگیرد که همهی اینها کارساز نبود و نمیدانم چشم زخم یا قضا و قدر کرد آنچه را بایست میکرد و شد آنچه باید بشود.
برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید
خواهیم دید که ربطی به شورچشمی ندارد و آن صحنهی تحسین برانگیز صبحگاهی در نگاه دختران جوان برای یک پسر جوان غرورآفرین است و ممکن است کار دستش بدهد که داد و او را به دوستی با شکارچیان برانگیخت و دیگر بار با آنان به کوه و کمر زد. او دیگر شکارچی بود نباید منتظر بماند که سالی ماهی یک بار آهویی کلی پازنی تشنه همهی چشمهسارها را رها کند و به شلوغی آبادی بیاید و او هم شانس بیاورد و اتفاقاً با تفنگ سرپر پر از راه برسد و تازه تیرش هم به هدف بخورد نه دیگر نباید چنین کند بلکه باید صیّاد باشد باید به دبال صید برود نه این که بنشیند تا صید به سراغ او بیاید این است که چند روز بعد از آن شکار کذایی با دوستان به کوه رفته و به جای آهو یا کل و پازن خود را شکار میکند حال چکونه خدا میداند او و دوستانش همه گفتهاند که حین بالا رفتن از کوه سر خورده و در حال افتادن تفنگ شلیک شده و گلوله به وسط ران چپ از چلو اصابت کرده و از پشت ران خارج میشود که خبرگان بر این عقیده بودهاند که امکان ندارد تیر از تفنگ خودش بوده باشد احتمالاً یکی از دوستان او را با صید اشتباه گرفته و یا شاید تصفیه حسابی در کار بوده و شلیک کرده است و برای این برای کسی درد سر ایجاد نشود و دوستانه حل شود توافق کرده و این داستان را سر هم کردهاند حالا هر چه هست راست یا دروغ بماند تنها چیزی که راست است این است که یک جوان تیر خورده و سصت و اندی سال باید عصا به دست باشد.
عکسی از شیخ شل در عروسی نگارنده
عکسی از شیخ شل به همراه همسر دوم(مادر نگارنده) در مشهد مقدس
ادامه دارد...
محمد مستقیمی - راهی
سلامممممممم.........خیلی ممنون از وب سایت خوبتون که فوق العاده عالیه....واقعا متشکرم....
986518