ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
بسمه تعالی
گزارش برنامه کویر چوپانان (نائین)
ادامه عکس ها در پایان گزارش
تعداد: 26 تن ـ 12 خانم و 14 آقا
مقصد: روستای چوپانان ـ بعد از نائین وانارک، در استان اصفهان.
ساعت 22:30 شب، روز چهارشنبه مورخ 3/ دی/1393 همگی در ترمینال غرب تهران گرد هم آمدیم. بعضی زودتر، بعضی رأس ساعت و بعضی دیرتر از زمان مقرر.
برخی، دوستان و همنوردان ثابت گروه و برخی چهرههای جدیدالورود. انگار از دیرباز با هم آشنا بودیم. ساعت حرکتمان 12 نیمه شب بود. خیلی زود در صندلیهایمان جاگیر شدیم. سفرمان یک پاکی مضاعف نیز داشت و آن وجود دو فرشته کوچک به نامهای یثنا و طاها بود که بسیار قابل قبول از پس این سفر نسبتاً طولانی برآمدند. آفرین بر تربیتشان. نماز صبح را در امامزاده سلطان علی ـ 42 کیلومتری کاشان در کنار روستای مشهد اردهال ـ خواندیم و پس از طی مسافتی، حوالی ساعت 7 صبح به شهر نائین رسیدیم. اولین صبحانهمان در رستوران جهانگردی نائین در محیطی دوستانه و صمیمی صرف شد. تصمیم بر آن شد که از خانه پیرنیا یا همان موزه مردمشناسی نائین (موزه کویر) دیدن کنیم. ساختمان موزه توسط آقای پیرنیا، در سال 1349 هـ ـ ق بنا شده است. به همراه راهنمای مطلع و بومی (آقای افضل ) وارد دالانی شدیم. در دالانی بعضی آثار از جمله نامههای خطی، عهدنامهها و ... را درون حفاظهای شیشهای قرار داده بودند.
همانطور که در ایوان غلامگردش ایستاده بودیم، راهنما با لهجه شیرین و بیان قوی و اطلاعات فراوانش توضیحات مبسوطی از تاریخ بنا ارائه می دادند. سپس به شاهنشینها سرکی کشیدیم. عکس بود که پشت عکس، فیلم بود که پشت فیلم. (جای دوستان سبز) دقیقاً رو بهروی موزه، مسجد جامع ـ یکی از کهنترین مساجد ایران زمین ـ قرار دارد. به صحن و سرای مسجد وارد شدیم. راستی اینجاست که انسان به اصالت هر چیز پی میبرد. از جمله اصالت هنر معماری. مسجد نائین علاوه بر خشت و گِلِ آمیخته به هنر، روح دارد. که با روح آدمی در میآمیزد. گویی تک تک ستونها، دالبریها و طاقها با تو سخن میگویند ... بسیاری از قسمتهای این مسجد نیاز به مرمت داشت. در آخر نگاهت میافتد به منبری منبتکاری با قامتی بلند ... به راستی،
هنر نزد ایرانیان است و بس ...
اما ادامه مسیر ... انارک را رد کرده و به روستای چوپانان ـ محل اقامتمان ـ رسیدیم. خانهای کویری، دور تا دور، اتاق، حوضی، وسط حیاط و بسیار مرتب که نشان از مدیریت کدبانوی منزل داشت. اولین ناهارمان نیز در جمعی دوستانه با نظارت صاحب خانه صرف شد. بعد از ناهار و چایی، آقای دلنوا اعلام کردند که به همراه خانم زاهدی (صاحب خانه) به سمت کویر چوپانان و رملها میرویم. حدود نیمساعت پیادهروی و صعودیک تپه سنگی سبک و بعد ... این رملها (ریگ نرم) و اندکی کویر بود که چهره به ما نمایاند.
همگی پا برهنه شدیم. این ریگهای نرم انرژیای در درون خود داشت که گرچه چهرهاش زرد و تکیده بود ولی به انسان شادابی هدیه میداد. کویر دنیای مستور و پرابهامی است که وقتی قدم بر آن میگذاری متوجه میشوی خیلی از نداشتنها، عین داشتن است. کویر با همه خشکی و بی آبی و گاه بیرحمیاش، داشتههایی دارد و تو را متوجه مسائلی میکند که تازه چشم دلت بینا میشود...
خندیدیم. خیلی ... پا کوبیدیم. پریدیم و عکس انداختیم. خیلی خیلی. بعضی همنوردان با آقای رشید گفتوگویی دوستانه ترتیب دادند تا بقیه به آنان بپیوندند. غروب شد. در راه بازگشت در امامزاده سیدجلالالدین نماز مغرب و عشاء را خوانده و به محل اقامت بازگشتیم. یک استراحت کوتاه و شام. خانم زاهدی غذای محلیشان را به نام کلهجوش طبخ کرده بود. بعد چای تازه دم و ساعت 8:30 حرکت به سوی آشتیان جهت رصد ستارگان. توضیحات کارشناس مربوطه بسیار مبسوط و واضح بود. آقای ایرانپور اهل انارک و کارمند معدن نخلک ـ این معدن قبل از تولد حضرت مسیح در ایران وجود داشته است ـ و یکی از مسئولین گردشگری منطقه بودند که اطلاعات بسیاری در ارتباط با علم نجوم، از طریق مطالعات شخصی به دست آورده بودند. وقتی دیگر به تاریکی نیاز نبود، آتش بزرگی بر پا شد و همگی دور تا دور آن نشستیم و ناخودآگاه با شروع بیت اول از جانب آقای رزاقی و ادامه آن توسط آقای پهلوان و آقای نوروزی، مشاعره زیبایی صورت گرفت. (جای همگی خالی). برگشتیم. ساعت 8 صبح صبحانه صرف شد. راه افتادیم. همان طور که از نمای کاهگلی خانهها و کوچهها لذت میبردیم و به توضیحات خانم زاهدی گوش میسپردیم به محل مسقفی رسیدیم که به آن قالیشویی میگفتند. (قدیم، زنان ده در آنجا فرشها را میشستند.) با زمزمه آواز آقایان و خنده و شوخیهایآقای رزاقی و دوستان محل را ترک کردیم و به سمت قالیبافی رفتیم. ناگفته نماند که نائین از دوران گذشته به بافت عباهای مرغوب از جنس کرک یا پشم شتر معروف بوده و به کشورهای عربی نیز صادر می کرده است. لکن با تضعیف این صنعت ارزشمند، بافت فرش جایگزین میشود.) 2 تن از خانمهای بومی با همان لهجه شیرین، نقشه خوانی میکردند و میبافتند؛ البته با ضربآهنگ مخصوص فرشبافان. تعدادی سؤال و جواب، عکس و فیلم، نگاهی به نخل بزرگ کاشته شده در حیاط کوچک و بعد ادامه مسیر. رسیدیم به روستای حاجی آباد و شترسواری. الوعدهوفا جناب دلنوا. (و انصافاً هم، خوب سفری تدارک دیدند) کسانی که تمایل داشتند سوار بر شتر شدند که خود کلی موجب خنده و شادمانیمان شد و برخی هم که مایل نبودند فقط عکس انداختند. القصه، با اتوبوس به محل اقامتمان برگشتیم. حوالی ساعت 13:30 ناهار صرف شد. پس از جمع و جور کردن وسایل ـ با تذکرات فراوان آقای دلنوا ـ از صاحب خانه خداحافظی و رأس ساعت 14 به سمت تهران حرکت نمودیم.
دریغ است ایران که ویران شــود کنــام پلنـــگان و شیــران شود
چـو ایران نباشـــد تن من مبــاد در این بوم و بر زنده یک تـن مباد
با احترام ـ عطیه حسینزاده نجار