چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com
چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com

اتّحّادسبب مدیریت موفّق در چوپانان قدیم

 

اتّحّادسبب مدیریت موفّق در چوپانان قدیم

نوشته :نسل سومی

چوپانان بر سر راه کاروان ها و مسافران خور ،جندق مشهد و شاهرود است و هر روز ممکن است که کاروانی یا مسافری از راه برسد و بخواهد شبی را در چوپانان اتراق کند . در های قلعه چوپانان شبها بسته می شود و تا صبح درب قلعه گشوده نمی شود مگر شخص مراجعه کننده از طرف اهالی شناخته شود ، امّا مسافران هم سر پناهی لازم دارند این است که در شورای مالکان چوپانان تصمیم گرفته می شود ساختمانی در کنار قلعه برای مسافران احداث شود و این مکان غریب خانه نامیده می شود مکان غریب خانه در محل اداره پست کنونی ساخته می شود که در قسمت جلو دو اتاق و ایوان ساخته می شود و در قسمت پشت ساختمان طویله برای مکان چارپایان احداث می گردد.و راه پلّه ای نیز برای خوابیدن در ایّام گرم سال در پشت بام احداث می گردد . دو مستراح نیز در فاصله چند متری به ساختمان ساخته می شود و کاروانیان و مسافران در کنار قلعه به راحتی می توانند بار بیندازند و شبی را استراحت کنند.

امّا بعضی اوقات مسافران مأموران دولتی حکومت هستند و این مأموران را شایسته نیست که به غریب خانه بفرستند  لذا پیش بینی می شود که در داخل قلعه در اتاقی در منازل طبقه اوّل این مسافران اسکان داده شوند و با بودجه میانه چوپانان ،محمد سرکویری از آنها پذیرایی کند و اگر در میان این ماموران رئیس و صاحب منصبی بود اورا یکی از مالکان به طبقه بالا و به اتاق مهمانخانه خود ببرد و از او پذیرایی کند.

تا اینکه یکروز به قلعه چوپانان ،سه مرد سوارکار با لباس ژاندارمری و سه اسب وارد می شوند دونفر از این سوارکاران سرجوخه و یکی از آنها گروهبانی است که مردم به او صاحب منصب می گفتند، اسب ها به طویله ای برای تیمار سپرده می شوند و دو سرجوخه با راهنمایی محمد سرکویری به مهمانخانه طبقه اول هدایت می شوند و حاج محمد زاهدی نیز گروهبان را با خود به منزل به بالاخانه خودش می برد.و برای نهار ظهر این مهمان ها تدارک دیده می شود بعد از دادن جای به آنها محمد سرکویری کال جوش کشک و نان تازه گندم را در سفره می گذارد و برای سرجوخه های ژاندارم می بردتا چشم این سرجوخه هابه سفره ساده و بی آرایش میزبان می افتد با تحکّم و فحاشی کاسه را به بیرون پرت می کنند و با توهین و یک پس گردنی به محمد سرکویری دستور می دهند که فوراً گوشت و کباب برای انها تهیه نماید چند نفر از جوانان که در حیاط قلعه بودند ناگهان این عتاب و فحاشی سرجوخه ژاندرمری را می بینند و فوری محمد را از ماجرا به کناری می کشند و ژاندارم ها را به اتاق می فرستند تا چاره ای بیندیشند  بعد از اینکه از ماجرا با خبر می شوند محمد را به بالا خانه حاج محمد زاهدی هدایت می کنند تا مشکل را با حاج محمد در میان بگذارد. حاج محمد و صاحب منصب ژاندارمری در اتاق مشغول نوشیدن چای و گرم صحبت هستند که محمد سرکویری با حالتی افروخته در می زند و به اتاق وارد می شود و سر به گوش حاج محمد می گذارد و ماجرا را برای حاج محمد بازگو می کند . حاج محمد به او می گوید که ناراحت نباشد مشکل را حل می کند. در پشت در مهمانخانه 6 تا7 نفر از جوانان غیور گوش به زنگ ایستاده اند .حاج محمد با ادب فراوان به صاحب منصب می گوید که ما در اینجا بهترین خوراکمان کشک است و نان گندم و محمد با این آذوقه برای پذیرایی به نزد نوکران شما رفته امّا ایشان به او فحاشی نموده و و او را کتک زده به بیرون انداخته اند و از او کباب گوسفند خواسته اند هنوز صحبت حاج محمد تمام نمی شود که آن ژاندارم می گوید که بسیار کار خوبی کرده اند و من به آنها چنین دستور داده ام حاج محمد از این پاسخ بر می تابد و به آن ژاندارم در حضور محمد سر کویری می گوید که تو بیجا کرده ای و حرفهای تندی بین آنها رد و بدل می شود و دست به یقه می شوند د راینجاست که در مهمانخانه باز می شود و جوانان غیور روستا وارد اتاق شده ژاندرام را گرفته و به بیرون اتاق هل می دهند و سر و صدای زیادی بر پا می شود و هنگامیکه آن شخص را به طرف پله ها هل می دهند چند پس گردنی نیز به او نواخته می شود که افرادی مثل عبدالرحیم رحیمی ، عبدالرحیم زاهدی ، عبدالله بقایی و غیره این پس گردنی ها را می نوازند سپس در حیاط قلعه آن دو سرجوخه را هم از اتاق بیرون می کشند و هر سه نفر را با هل دادن و نواختن پس گردنی و تیپا به بیرون قلعه می اندازند و درب قلعه را می بندند.

بعد از گذشت چند مدت صاحب منصب آنها به پشت درب قلعه می آید و اظهار ندامت می کند و از حاج محمد زاهدی تقاضا می کند که اسبهایشان را تحویلشان بدهد . حاج محمد هم می گوید تا اسبهایشان را آماده کنند و با چند قرص نان تحویلشان دهند .

چون مقصد ژاندرام ها انارک بوده است بلافاصله در شورای ده تصمیم می گیرند که شکوائیه بنویسند و چند نفر از جوانان شکایت را هر چه زودتر به نائین برسانند تا این ژاندارم ها بر علیه آنها اقدامی نکنند . بلافاصله نامه نوشته می شود و به امضا مالکان می رسد و 5 نفر جوانان با سواد و هیکل مند و تیز رو راهی این ماموریت می شوند . عصر گاهی است که در حوض حاج مرحیم جوانان به ژاندارم ها می رسند و ژاندارم ها که احساس می کنند این جوانان قصد شکایت دارند سعی می کنند آنها را از این مسافرت منصرف نمایند امّا این جوانان زیر بار نمی روند و با عجله به سمت انارک می روند . در انارک مطابق دستوری که از بزرگان چوپانان دارند با بزرگان انارک نیز مشکل را مطرح می کنند در مابین این ملاقات فرمانده ژاندرامری انارک به منزل بزرگان انارک می رود و از آنها می خواهد که وساطت کنند و مانع رفتن آنها به نائین شوند و با مشورت هایی که می شود بالاخره غائله ختم به خیر می شود و فردای آنروز آنها به چوپانان بر می گردند اما این مسأله در منطقه خور و بیابانک مانند بمب صدا می کند که چوپانانی ها سه تا ژاندرام را زده اند و از دهشان بیرون کرده اند حتی تا اصفهان و نائین نیز ماجرا گزارش می شود به طوریکه بعداً وقتی واقعیت آشکار می شود رؤسای اصفهان هم حق را به اهالی چوپانان می دهند

در این ماجرا همه پشتیبان یکدیگرند و منافع جمع برمنفعت فردی ارجحیت دارد و این یکی از رموز موفقیت گذشتگان ماست 

راویان : با تشکر از حاج ابوالقاسم زاهدی - عباس زاهدی 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد