چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com
چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com

کربلایی استاد غضنفر (عباس حسن کلانتری)


کربلایی استاد غضنفر (عباس حسن کلانتری) 

 

 

فقط خاطره ها میماند........ و خاطره سازان هرگز نمی میرند.....

 

گفت:" چرا چاییت را تلخکی می خوری؟"

گفتم:" یک قندشا لازم دارم."

-برای فردا صبحت میخوای؟

-نه برای کاکام میخوام.

برای مطالعه بقیه خاطره اینجا را کلیک کنید

ادامه مطلب ...

روزهایی که آب به قیمت طلا ارزش داشت


"روزهایی که آب به قیمت طلا ارزش داشت " 
خاطره ای از آقای ماشااله سلطانی 
فرهنگی بازنشسته ، مداح اهل بیت و خادم مسجد و حسینیه در زمانهای لزوم 

نتیجه تصویری برای خشک شدن قنات چوپانان
سال 1354 هجری شمسی ، فصل بهار ، طبق معمول همیشه ، ابرهای بهاری باران زا در آسمان روستای چوپانان نمایان شدند و لحظاتی بعد باران بهاری باریدن گرفت و چند ساعتی ادامه داشت ، عده ای خوشحال و عده ای نگران بودند ، از جمله کشاورزان زحمت کش آبادی ، چون جو ها را درو و خرمن کرده بودند و بیم آن داشتند که اگر پایه باران به کوه عباس آباد بگیرد ، سیل جاری خواهد شد و خرمن آنها را با خود خواهد برد . از قضا همین اتفاق افتاد و نزدیکی های غروب ، سیل به چوپانان رسید و هرچه را در مسیرش بود ، با خود میبرد . 
بچه ها خوشحال بودند اما بزرگترها نگران ، همه آمده بودند کنار سیل بند به تماشای سیل . شلوغ بود و هر کسی چیزی میگفت ، یکی میگفت :اگر ماشین بخواد بیاد تو آبادی گیر می افته ، در همین لحظه کامیون کمپرس قرمز رنگی آمد که از سیل عبور کند ولی بدلیل حجم زیاد آب ، وسط سیل خاموش شد ، و مردم هرچه کردند نتوانستند کامیون را از مسیر سیل بیرون بیاورند .
مردم هم می آمدند و دقایقی عبور سیل را تماشا میکردند و میرفتند و سیل هم زمین های گندم را ازبین برد و خرمن های جو را با خودش برد و در نهایت سیلابها در دق ملا انباشته شد و گودال ،چاله های مسیر هم پر از آب شده بود . 
آن شب را مردم در خانه هایشان سپری کردند و خوابیدند ، غافل از اینکه سرنوشت چه فردایی را برای آنها رقم خواهد زد . 
سیلاب در مسیر خود دهنه های قنات را با ماسه بادی و گل مسدود کرده بود و بقول قدیمیها ، قنات کور شده بود . صبح که مردم جهت تهیه آب به کنار جوی آمدند متوجه شدند که در جوی آبی نیست . مالکین روستا از جمله مرحوم عبدالرحیم زاهدی ،  پس از شنیدن خبر ، چند نفری را که مسئول قنات بودند ،فرستاد تا رفع عیب کنند .

وقتی آنان مشکل را بررسی کردند ، خبر آوردند که سیل چندین دهنه قنات را با گل ولای مسدود کرده و اصلاح آن کار یک روز و یک هفته نیست و ممکن است یکسال هم طول بکشد ! 
سیل همچنین قنات های حجت آباد و آشتیان را هم کور کرده بود . مالکین با صرف نظر از قناتهای حجت آباد و آشتیان اولویت را به رفع بی آبی چوپانان دادند ، لذا با ارسال پیغام و مراجعه به بخشداری انارک در خواست کمک کردند که مشکل بی آبی را با فرستادن تانکر و آبرسانی روزانه حل کنند . 
تانکرها از روستاهای چاه ملک و ایراج و آبادی های دیگر ، آب را به روستا میرساندند و تهیه آب توسط مردم صحنه هایی به یاد ماندنی را در خاطره ها به جا گذاشت ...
همین که تانکرهای آب وارد آبادی میشدند ، صدای حرکت فرغونها و دویدن مردم بطرف خیابان اصلی برای برداشتن آب به گوش میرسید .
تانکرمی ایستاد و دوعدد شیر تخلیه آب و جمعیت زیاد ، صف های طولانی بوجود می آورد ، همه بفکر برداشتن آب بودند و گریه ی بچه به گوش میرسید ولی کسی اعتنایی نمیکرد و یک لحظه غفلت برابر بود با بی آبی آن روز . روزهای اول به عده ای آب نمیرسید ، 
مدتی به همین منوال گذشت ، بعضی ها داخل صف ایستادن برایشان مشکل بود و برای رفع این مشکل بفکر استفاده از شیلنگهای 15 تا 20 متری افتادند .
نتیجه تصویری برای آبرسانی با تانکرتصویر تزئینی است
یک روز وقتی برای تهیه آب به خیابان آمدم دیدم مردم منتظر رسیدن تانکر آب هستند و عده ای شیلنگ همراه خود آورده بودند ، ایستاده بودم که تانکر آب آمد ، مردم مثل زنبور حمله کردند بطرف تانکر و آنهایی که شیلنگ داشتند از تانکر بالا رفتند و شیلنگ را داخل دهانه تانک انداخته و فریاد میزدند : بکش ...بکش...و شخصی هم که سر دیگر شیلنگ را داشت مک میزد که آب داخل شیلنگ جریان پیدا کند . 
غوعایی بود ، هرسری صدایی داشت ، بکش ...نکش ... سطل را بردار ...عجله نکن ...آب را نریز ...از قحطی قیامت در آمدی ؟ ....قاشق هاتون هم میخوای پر آب کنی !...فرغونا بیار  و ....
خلاصه وقتی از دور به تانکر و اطرافش نگاه میکردی به عمق فاجعه بی آبی در تابستان کویر پی میبردی و قدر آب را میدانستی ، که اگر این نعمت خدادادی از زندگی حذف شود ... ؟  همه برای زنده ماندن تلاش میکرد7ند و دعا میکردند هرچه زودتر قنات ساخته شود . 
هرچه می گذشت تعداد شیلنگها اضافه میشد ،  ده تا ، بیست تا  ، تصور کنید تانکر با شیلنگهایی که از روی آن آویزان و به اطراف کشیده شده بود ، به عروسکی با موهایی پریشان شبیه شده بود ! 
این قضیه پنج ، شش ماه طول کشید ، روزهای آخر که کار به چاههای آخری رسیده بود مردم همه همیاری کردند و آب در قنات جاری شد . 
همینکه آب به جوی خیابان رسید گوسفندی قربانی کردند و مردم صلوات میفرستادند و خوشحال بودند و خدا را شکر میکردند که دیگر از تانکر و شیلنگ و صف راحت شده بودند .
لازم به ذکر است که همان سال تعداد زیادی به خاطر بی آبی به شهر یزد مهاجرت کردند و روز به روز مهاجرت زیاد شد و وضعیت فعلی جمعیت روستا را هم میبینید ...
والسلام
ماشااله سلطانی تانستان نود و پنج
به کانال تلگرامی چوپانان آباد بپیوندید

محمّدرضا مستقیمی ،ملا


محمّدرضا مستقیمی ،ملا

بنیان‌گذار فرهنگ چوپانان
نوشته : راهی چوپانانی(محمد مستقیمی)
(چون نام دانش‌آموختگان مکتب ملا از این آن پرسش شده به احتمال زیاد بعضی از قلم افتاده‌اند که تقاضا دارم در تکمیل این نام‌ها مرا یاری دهید. نگارنده)
شادروان، محمّدرضا مستقیمی معروف به (ملا) فرزند کربلایی محمّد رمضان و برادرزاده و داماد حاج محمّدعلی رمضان ،یکی از بانیان چوپانان، به همراه خانواده‌ی عمو و پدر زنش و خواهران و برادرانش از انارک به چوپانان مهاجرت کرد چرا که پدرش کربلایی محمّد رمضان در درگیری‌های عرب و عجم در انارک کشته شد و او و برادر و خواهرانش سرپرستی جز عمو حاج محمّدعلی رمضان نداشتند. او و خواهرش ماننده که داماد و عروس عمو هم بودند. ملا با فاطمه طلایی دختر عمویش ازدواج کرد و طلایی لقبی بود که حاج محمّدعلی به این دردانه‌اش داده بود. حاصل ازدواج او با دختر عمو پنج پسر و یک دختر بود. دخترش بی‌بی با پسر داییش یدالله محمّد حاج محمّدعلی ازدواج کرد که در اولین حاملگی سر زا رفت و کودکش را نیز با خود برد پسران ملا هم نصرت‌الله و قدرت‌الله در جوانی دار فانی را وداع گفتند. سه پسر دیگر:
-  شادروان، جمشید مستقیمی با شادروان، افسر اخوت ،فردوس، نوه‌ی عمه‌اش ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک پسر به نام: ناصر و چهر دختر به نام‌های: فریده، بتول، پروین و اقدس است.
-  شادروان، علی مستقیمی معروف به (علی ملا) با دختر عمویش جواهر کربلاعباس مستقیمی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج سه پسر به نام‌های: عبدالرحیم و حسن و عبدالحسین و سه دختر به نام‌های: ناهید و عفت و فرحناز است.
-  شادروان، سلطان‌محمود مستقیمی پسر کوچک ملا با نوه‌ی داییش میرزامهدی مستقیمی و دختر محمّد حسین‌علی ، شادروان، منصوره صفایی انارکی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک دختر به نام مهوش و سه پسر به نام‌های آقارضا، حمیدرضا و مهران است.
ملا از همان ابتدای ورودش به چوپانان تازه تأسیس مکتب خود را در همان قلعه‌ای که در سال 1317 ش در اثر سیل ویران شد بر پا کرد و کمر همت به آموزش و پرورش کودکان چوپانانی بست. اولین دانش‌آموزان او در مکتب قلعه به این شرح است:
-  شادروانان: یدالله و ملاحسن مستقیمی فرزندان محمّد حاج محمّدعلی رمضان.
-  شادروانان: محمود و احمد مستقیمی فرزندان میرزامهدی حاج محمّدعلی رمضان.
-  شادروانان: محمّدحسین و بهرام مستقیمی فرزندان محمّدرضا حاج محمّدعلی،شیخ.
-  شادروانان: نصرت‌الله و قدرت‌الله مستقیمی فرزندان خود ملا.
-  شادروانان: نصرت و آقامهدی زاهدی فرزندان محمّدرضا محمّدعلی محمّد ابراهیم.
-  شادروان، ابوالقاسم و زنده یاد محمّدآقا عمادی فرزندان رحمت‌علی محمّدعلی محمّد ابراهیم. (محمّدعلی محمّد ابراهیم یکی دیگر از بانیان چوپانان است.)
-  شادروانان: جعفر و ابراهیم زاهدی فرزندان محمّدعلی محمّد ابراهیم.
-  شادروان، جواد پورحیدری فرزند میرزا ابوالقاسم.
-  شادروانان: محمّدرضا و محمّدعلی بقایی فرزندان محمّد حاج عبدالله یکی دیگر از بانیان چوپانان.
-  شادروان، حاج علی‌آقا نجفیان فرزند میرزا محمّدعلی ،میرزا سبیل، کدخدای چوپانان.
-  شادروانان: محمّدحسین و محمود عسکریان فرزندان حسن یاور حاج عبدالله.
-  شادروان:میرباقر و زنده‌یاد: میرکریم طباطبایی فرزندان میر سید علی.
-  شادروان، محمّدحسین و زنده یاد، عبدالرحیم یزدانفر فرزندان شیخ جسن دیمه‌کاری.
این مکتب با این شاگردان تا سال 1317 ش که سیل خانمان برانداز قلعه‌ی چوپانان را ویران کرد بر پا بود و پس از ویرانی قلعه ابتدا در خانه دالان دراز میرزا سبیل ،کدخدا، همان خانه‌ی قبل از خانه‌ی پسرش علی‌آقا که هنوز بر پاست مکتب ملا به کار خود ادامه داد و شاگردان جدید مکتب این شرح است:
-  شادروان:ابوالقاسم مستقیمی فرزند کربلا عباس برادر زاده‌ی ملا.
-  شادروانان: اسدالله و حبیب و رحمت‌الله مستقیمی فرزندان حاج محمّد حاج محمّدعلی رمضان.
-  زنده یاد، علی مستقیمی فرزند میرزامهدی حاج محمّدعلی رمضان.
-  زنده‌یادان: حسن‌آقا و کیقباد عمادی فرزندان رحمت‌علی محمّد علی محمّد ابراهیم.
-  شادروان، ماشاالله امینی فرزند محمّدباقر حاج محمّد.
-  شادروانان: علی و جمشید مستقیمی فرزندان ملا.
-  زنده یاد، حاج علی‌آقا طاهری نژاد فرزند محمّدحسن طاهر ،علمی.
-  شادروان، حسین جلالپور فرزند کربلاعلی.
-  شادروان، محمّدعلی رنجبر فرزند عباس خوری.
-  شادروان، علی ابنی فرزند حسین قلی.

راهی چوپانانی, [27.08.16 12:32]
در سال 1318 ش مکتب به خانه شادروان:استاد محمّدحسین نظریان ، بانی امام‌زاده، - خانه‌ای که اکنون در مالکیت بهروز زاهدی فرزند عبدالرحیم است- منتقل می‌شود و یکی دو سال بعد به خانه‌ی خود ملا همین جایی که اکنون خانه‌ی علی ملا و کربلا حسن محترم است و پیوال بالای خانه‌ی ‌ملاکه اکنون خانه دادالله توکلی است نقل مکان می‌یابد که دانش‌آموزان در فصول گرم و معتدل در پیوال روی زمین می‌نشستند و ملا هم بر کرسی خود تعلیم می‌داد و در فصول سرد به خانه‌ی ملا می‌رفتند. دانش‌آموزان این دوره به این شرح است:
-  زنده یاد، رستم زاهدی فرزند محمّدرضا محمّدعلی محمّد ابراهیم.
-  شادروان، بزرگمهر مستقیمی فرزند میرزامهدی محمّدعلی رمضان.
-  زنده یاد، محمّد عمادی فرزند عباس محمّدعلی محمّد ابراهیم.
-  شادروان، سلطان‌محمود مستقیمی فرزند ملا.
-  شادروان، عباس نجفیان فرزند میرزا سبیل ،کدحدا.
-  شادروان، بهادر و زنده یاد، کیخسرو فاتح فرزندان مصطفی‌قلی.
-  زنده یاد، علی‌اصغر فاتح فرزند نظرعلی.
-  شادروان، میرحسین اطهری فرزند سید کریم و شهربانو ابراهیم سیاه.
-  شادروان، حسین سعادت فرزند آمحمّد نقی.
-  زنده یاد، امیرقلی ابنی فرزند حسین قلی.
-  شادروان، یدالله قاسمیان فرزند حسین برجی.
در سال 1323 دبستان ستوده چوپانان افتتاح می‌شود یک مدیر به نام آقای فصیح‌زاده از نایین به چوپانان می‌آید و با همت انبار میانه زمین دبستان خریداری و دو اتاق و دو دالان ساخته شده که بعدها بقیه اتاق‌ها ساخته می‌شود و دبستان دخترانه ابتدا مختلط و بعد مستقل در قسمت پشتی دبستان ستوده به نام دبستان ایراندخت افتتاح می‌شود ابتدا دبستان ستوده به مدیریت آقای فصیح زاده و به آموزگاری آقای فصیح‌زاده و ملا که اکنون به استخدام آموزش و پرورش درآمده به کار خود ادامه می‌دهد و با آمدن آقای محمّد خاکساری انارکی به عنوان مدیر دبستان دخترانه هم پا می‌گیرد و ابتدا به صورت مختلط پسرانه و دخترانه با هم و بعدها پس از فوت ملا دو مدرسه جدا شده و دبستان ایراندخت به صورت دبستان دخترانه‌ی مستقل افتتاح می‌شود. دانش‌اموزان دختر و پسر این دوره عباتند از:
-  زنده یاد، مهندس محمود عمادی فرزند عباس محمّدعلی محمّد ابراهیم.
-  زنده یاد، مهندس علی عسکریان فرزند حسن یاور حاج عبدالله.
-  زنده یادان: طلعت و طیبه دیمه‌کاری فرزندان شیخ حسن.
-  زنده یاد، طاهره پورحیدری فرزند میرزا ابوالقاسم.
-  شادروانان: فردوس و اقدس صادق‌محمّدی فرزندان آمحمّد استادعلی ،کدخدا.
-  زنده یاد، جواهر مستقیمی فرزند کربلا عباس عروس ملا.
-  شادروان، طلعت و زنده یاد:، شوکت امینی فرزندان باقر حاج محمّد.
-  شادروانان: منوّر و فرخنده جلالپور فرزندان اسماعیل نصرالله جوگندی.
-  زنده یاد، منصوره نظریان فرزند حاج حیدر 
در سال          متأسفانه ملا بیمار شده برای درمان به انارک می‌رود و در همان جا بدرود حیات گفته و در «تگ ملتنی» گورستان انارک به خاک سپرده می‌شود روان این بنیان‌گذار فرهنگ چوپانان شاد و یادش جاودان باد!
آقای محمّد خاکساری و دانش‌آموزان دختر و پسر دبستان ستوده با بستن بازوبندهای سیاه که به سفارش آقای خاکساری و خیاطی صاحب‌سلطان همسر میرزاسبیل دوحنه شده بود؛ فقدان این معلم عزیز را به سوگ می‌نشیند و ابیاتی را که آقای خاکساری در سوگ او سروده، دم می‌گیرند و در مدرسه و خیابان و خانه‌ی ملا و مسجد سوگواری می‌کنند:
ما در عزای مستقیمی اشکبارانیم
در حسرت فقدان او ما جمله گریانیم
محمّد مستقیمی(راهی)
مرداد 1395

لینک‌های مرتبط:
http://chupanan.blogsky.com/1395/06/06/post-428/
http://doolende.mihanblog.com/post/240

محمّد مستقیمی - راهی
@rahichoopanani
تماس با راهی :
@rahi0098

یادگارهایی جا مانده از مرحوم جواد پورحیدری


یادگارهایی جا مانده از مرحوم جواد پورحیدری


آثار زیر توسط فرزند ایشان آقای مهندس ابوالقاسم پورحیدری در اختیار این وبلاگ قرار گرفته است
محمد عمادی با همکارانش
رباط عباس آّباد و حاج حسین نصرالله
همکاران ودوستان چوپانانی وانارکی جواد در نخلک
احداث مزرعه جواد
غروب جمعه و رفتن نخلکیها با کامیون به نخلک
دانش آموزان دبستان ستوده

مصاحبه تلویزیونی با خاله عصمت ( عصمت بقایی)

مصاحبه تلویزیونی با خاله عصمت ( عصمت بقایی) 

برنامه زنده شهر باران امشب ساعت 19 از شبکه یک با حضور سرکار خانم عصمت بقائی، تنها خانم ساکن در معدن سرب و روی نخلک و بازنشسته معدن سرب و روی نخلک

عصمت بقایی (خاله عصمت)

دختر مرحوم عباس رمضون

همسر شادروان حسن نظرنژاد

جهت حضور در  برنامه ماه عسل

 در دهه سوم ماه مبارک رمضان

بعنوان اولین و قدیمیترین زن معدن کار ایران

(حدود 60 سال)

نقل از : کانال تلگرامی سلام چوپانان

انشالله استاد راهی ۱۲۰ ساله باشن.

انشالله استاد راهی ۱۲۰ ساله باشن.
نقل از کانال تلکرامی سلام چوپانان
هرکدوممون به یه شکلی سر خودمونو گرم داریم
یکی سرش به زندگی خودشه و کسب روزی و مشغول خانواده. یکی خودشو با دنیا و لذتهای زمینی مشغول داره. یکی مث ما خودشو با کانال و دنیای مجازی سرگرم میکنه. یکی چسبیده به آخرتش و دعا و ثنا و نمازروزه.
هرکی هر گلی زد به سر خودش زد.
ولی تاریخ چوپانان قضاوت خواهد کرد که امثال محمد شیخ چه خدمتی به فرهنگ این روستا کرده اند.
ممد شیخ بدون هیچ ادعایی داره زحمتشو میکشه. بدون منت و چشمداشت. یکساعت هم شاید چوپانان تدریس نکرده باشه. نمیدونم. ولی کاراییی برای تاریخ و فرهنگمون کرده و میکنه که نامش بر تارک چوپانان تا ابد باقی خواهد ماند.
این پشت موهای قشنگ تو آسیاب سفید نشده. اون برق مغز سرش به کلیچوی روشنای داخل جمجمه ش هم نمیرسه.
ممد شیخ پرچم بدست راهپیمایی ۲۲ بهمن نیست. سبیلام از ریشش کوتاهتر نبوده هرگز. انگشتاش به قلم چرخونی بیش از تسبیح گردونی عادت داره. ولی بشخصه معتقدم خداوند متعال ادیسون و گالیله رو زودتر و رفیعتر از خیلی از ماها قرارشون میده تو بهشت. چقد قشنگه که آدم زیرجلکی تخم خودشو بذاره و قدقداش تا آسمون هفتم نره. هیشکیم نفهمه این تخمای دوزرده کار کیه. ولی از اونجا که ما حرف تو شکممون بند نمیشه لو میدیم.
حضور فعال تو مراسم فرهنگی نوروزی چوپانان خصوصا برگزاری شب شعرها که معرف حضورتون هست. ممد شیخ تو شعر و شاعری ید طولایی داره و ذهنش درگیر نوشتن کتابهاشه. سر قبر صائب هم میرفت قدیما و انجمنای شعر و آموزش به جوونها و تدریس هم داشت. البته جدیدا بیخبرشم. شاید دولنده را دیده باشین. وبلاگ دولنده سرشار از خاطرات تاریخی چوپانانه. و همچنین وبلاگ چوپانان بلاگ اسپات که بنظرم فیلتره. اونم منبعی غنی از چوپانانه که راهی میگردونه. فیسبوک و توئیتر و اینستا و کلوب و کوچه باغ و این چیزاش که فعاله بماند.  علاوه بر کتب شعرش و همه این وبلاگا یه زندگینامه داره مینویسه که اونم محشری بپا خواهد کرد. فقط موندم چجوری میخاد مجوز چاپشو بگیره با اینهمه رک گویی. ممد شیخ همیشه در دسترسه و در سختترین شرایط پاسخگوی شاعران جوونه. خیلی از شاعرای جوون خودمون مرتب باهاش در تماسن و راهی با روی گشاده اصلاح شده های شعرشونو در اختیارشون میذاره. مشاور فرهنگی خوبیه. خیلی از چالشهای سلام چوپانان و خدمات فرهنگی دیگه روستا با نظرات راهی ختم بخیر شده. همین الانشم کلی کمکمون میکنه. همه اینا که گفتم یه طرف و ...
سایت شجره نامه
عاشق این سایتشم. حیف که نحوه عضویتش یخورده پیچیده ست. اما بیشک کولاکی در تاریخ چوپانان محسوب میشه و هرچی ازش بگم بازم کمه. تاریخ ثابت خواهد کرد
هرچند اختلاف سلیقه ها و مواضع نسبتا تندش به بعضی نمادهای برای مردم مقدس یخورده انتقادها را بهش زیاد کرده. و هرچند تبلیغات کوته فکرانی که دنبال جداکردن ارباب رعیتی در چوپانان هستند و هیزم به آتشی که خودشون به ناحق الوو کردن میریزن. اما همچنان ممد شیخ یکی از محبوبترینهای چوپانان بین اهالی فهیم و بزرگان روستاست و تق و توق تفنگ بادی معانداش در مقابل تانک خدماتش به جایی نمیرسه.
صمیمانه قدردان زحماتت هستیم راهی بزرگ
دستت رو میبوسیم
انشالله همچنان پوسکلفت بمونی و قلمت تا سالهای سال پایدار بمونه

یادی از بزرگمرد شهر کویری انارک


یادی از بزرگمرد شهر کویری انارک


روزنامه اطلاعات :یکی از بخش‌های حاشیه کویر مرکزی ایران «انارک» است که در 75 کیلومتری شهرستان نائین با گذشته‌ای کهن و مردمی نیک اندیش و کوشا قرار دارد. یکی از نیکوکاران و بزرگان انارک، زنده یاد باقر کلباسی انارکی است که در 88 سالگی پس از عمری تلاش و کوشش و به ویژه اشتغال زایی در حوزه‌ کشف و استخراج معادن، به دیدار یار شتافت و انارکی ها را در اندوه نشاند. فرزندان و نوادگان آن مرحوم همه از چهره‌های برتر در رشته‌های پزشکی، دندانپزشکی، داروسازی، معماری و ساختمان و زمین‌شناسی هستند. شادروان باقر کلباسی انارکی قبل از درگذشت به فرزند بزرگش مهندس سعید کلباسی انارکی که از خادمان گذشته و اکنون صنعت برق کشور است، وصیت کرد که در منطقه انارک برای کمک به مردم نیازمند، صندوق قرض‌الحسنه راه‌اندازی شود که با همت ایشان اخیراً این اقدام انجام شده است. او در اوج نیکنامی زیست و شهرکویری انارک در اندوه از دست دادنش، گریست. 

سعید یغمایی

چرا خبر گزاری چوپانان به خواب رفته است


چرا خبر گزاری چوپانان به خواب رفته است 



مدیریت محترم خبر گزاری چوپانا ن استاد دکتر مالکی خود سالهاست  قلم را فرو گذاشته اید و نمی دانم چرا نویسنده تلاشگر جناب صمیمی نیز مدتی است قلم را طلاق داده من در چوپانان آّباد به علت دوری از وطن دسترسی به اخبار روز چوپانان ندارم و نمی توانم آخرین اخبار را منتشر کرده و تحلیل نمایم اما این امکان برای چوپانانی های  یزد نشین و اصفهان  نشین آماده تر است اما چرا جناب صمیمی این دیار فرهنگی را طلاق داده هرچند که دل آزاردگان قبلی مثل من بدون اسم در سلام چوپانان خوب قلم می زنند ولی سایت های اینترنتی مزایایی داردکه تلگرام ندارد و بسیاری از زحمات این بزرگواران قابل دسترسی آسان نیست من به سهم خود از جناب صمیمی دعوت می کنم دوباره قلم در دست بگیرند و دوران بتزنشستگی خود را با فعالیت های فرهنگی پر بار سازند 

امامقلی

نویسنده: مهدی افضل - ۱۳٩٥/۱/٢٢

به نقل از علی امامقلی

وچه بسیارند مردانی که نامشان خاطراتی را به یاد می آورد.

در نیم چاشت یکی از روزهای خدا در چوپانان سال 1344 خورشیدی، هوا پاک بود و آسمان صاف، فقط یک لکه ابر روی کوه چفت سایه انداخته بود. آب خستگی ناپذیر در جویها روان بود و درختان توت میرزا سر توی هم کرده بودند و به هیاهوی گنجشکها و نجوای آب چشمه ی زیر پایشان گوش میداند و حیرت زده، آسیابان پیر را که آن طرف خیابان روی دو پا نشسته بود و به دیوار آسیاب تکیه داه بود و چپق می کشید و پس از هر پُک عمیقی که به نی چپق میزد، سرفه ای زنگدار از سینه اش بر میخاست و گاه سرفه های پیوسته او را در هم می پیچاند، نگاه می کردند. نسیم ملایمی می وزید....  نخلکیها در نخلک، رعیت ها در دشت و چوپانها در بیابان، همگی در تلاش معاش بودند. آنانکه در ده حضور داشتند، 

برای مطالعه بقیه مطلب اینجا را کلیک کنید

ادامه مطلب ...

تاریخچه‌ ساخت کتابخانه‌ شهید قوام‌زاده‌ چوپانان

تاریخچه‌ ساخت کتابخانه‌ شهید قوام‌زاده‌ چوپانان
                                 

در سال 1364 بهنام به شهادت رسید و چون برادر کوچک‌تر او سرباز بود و بنا بر قوانین سربازی یک نفر از خانواده می‌توانست از سربازی معاف شود من پی‌گیر کارهای او شدم. باید به چوپانان می‌رفتم و استشهاد محلی تهیه می‌کردم که پدر شهید یک همسر و پنج فرزند دارد با مهر و امضای شورا و پاسگاه ژاندارمری و بعد برای تأیید تعداد اولاد به اداره‌ی ثبت نایین رفتم بعد از خروج از اداره‌ی ثبت متوجه‌ی سازمان زمین شهری که در همان نزدیکی بود شدم برای اطمینان از موقعیت زمینی که از اموال دو پدر بزرگ شهید بود به سازمان رفتم و در مورد زمین مورد نظر صحبت کردم و پاسخ شنیدم که: این زمین جزء اموال عمومی است و به شما تعلق نمی‌گیرد گفتم: من هم برای کارهای عمومی می‌خواهم نه برای خودم. درخواستی نوشتم و به امضای رییس سازمان رسید و ثبت شد یک کپی از آن  نامه را تهیه کردم و در پرونده‌‌ای که برای خود در این مورد ساخته بودم قرار دادم. بعد از کارهای سربازی پسرم به دنبال وصول مبلغ 200 هزار تومان دیه‌ی شهید بهنام به تهران رفتم؛ به لویزان محل فرماندهی ارتش و مبلغ دیه را تقاضا کردم و آقای نشاط که مسؤول کارهای شهدای استان اصفهان بود گفت: این خانم می‌خواهد با این پول در زادگاه فرزند شهیدش کتابخانه‌ای بنا کند. پس از آن دستور دادند که دو حساب در بانک ملی در اصفهان  باز کنید و شماره حساب را برای ما بفرستید. آن مبلغ را در سال 1367 به حساب ما واریز شد.

خیرین کتابخانه ساز والدین شهید قوامزاده

ا_ حاجیه طیبه مستقیمی فرزند شیخ محمدرضا حاج مندلی رمضان

۲_ مرحوم رحمت الله)(علی) قوامزاده فرزندحاج محمدحاج مندلی رمضان

من خودم کارمند اداره ی ارشاد اسلامی اصفهان بودم. به مدیر کل مراجعه کردم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم و ایشان هم با یک روحیه‌ی شاد از من استقبال کرد و جواب مثبت و قول همکاری داد. برای اقدام به نایین و به سازمان زمین شهری رفتم؛ نامه‌ای دادند که به شورای چوپانان مراجعه کن در آن زمان رییس شورا پدر یک شهید بود ولی دید بازی نداشت می‌خواست فقط 200 متر مربع از این زمین را واگذار کند که با گفتگو او را قانع کردم و تمام زمین که 920 متر مربع بود واگذار شد و برای شروع کار ساخت و انجام کارهای اداری به استانداری مراجعه کردم استاندار پیشنهاد کرد که ساختمان را ضد زلزله بسازید و من گفتم که بودجه‌ی ما کافی نیست و ایشان مبلغ 20 هزار تومان برای مقاوم‌سازی ساختمان کمک کردند و ساخت آن با فونداسیون بتون آرمه مدت زیادی به طول انجامید ولی بالاخره ساخته شد و بایستی حساب‌های ساخت آن بسته می‌شد دیدم قرض من به کارگر و بنا و مصالح‌فروش زیاد است و دیگر بودجه‌ای نمانده است در 1372 خود را از خدمت بازخرید کردم و با مبلغی که از اداره‌ی ارشاد در قبال خرید خدمت خود دریافت داشتم تمام بده‌ ها را پرداخت کرده و با تسویه حساب کامل کتابخانه به اداره‌ی ارشاد تحویل داده شد.

تجهیزات ساختمان از قبیل قفسه‌ها، میزها، کتاب‌ها را اداره‌ی ارشاد تقبل کرد و اکنون مثل تمام کتابخانه‌های کشور کتاب و مجله و دیگر امکانات را دریافت می‌کرد و هر ماه یک کارتن کتاب از تهران می‌آمد در مراسم افتتاح کتابخانه، مدیر کل ارشاد به بچه‌های سوم راهنمایی که سرود می‌خواندند قول داد که: اگر کسی یک تلویزیون برای کتابخانه بخرد من هم یک دستگاه ویدئو به شما هدیه می‌کنم.
فرش ماشینی خوبی که از اموال عموی شهید مرحوم ملاحسن مستقیمی بود برای نمازخانه‌ی کتابخانه اهدا شد
من یک عمه داشتم که اولاد نداشت و در سال 1373 فوت کرد و از او 42 هزار تومان ارث به من رسید. به پسر عمویم که وصی او بود گفتم: اگر از مبلغ وصیت عمه چیزی باقی مانده بده تا یک تلویزیون برای کتابخانه بخرم مبلغ 50 هزار تومان هدیه شد. تلویزیون تهیه شد و ویدئوی آن را هم اداره ارشاد اصفهان داد.
چندی پیش مسؤول کتابخانه به من گفت: بچه‌ها نیاز به یک دستگاه دی.وی.دی دارند من هم آن را به مبلغ 200 هزار تومان خریدم و فرستادم.
امیدوارم دیگران هم در پربار کردن این کتابخانه از نظر کتاب و امکانات توجه‌ی ویژه‌ای داشته باشند خبر اهدای کتاب‌های متعددی رسیده است که خدای بزرگ به همه خیر و برکت عطا فرماید!
طیبه مستقیمی
اسفند 1394