چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com
چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com

محیط بان چوپانانی ،محمدرضا حلوانی از اصفهان،جایزه ملی یحیی را دریافت کرد

محیط بان چوپانانی ،محمدرضا حلوانی از اصفهان،جایزه ملی یحیی را دریافت کرد
چوپانان آباد این موفقیت را به همشهری خوب و وظیفه شناس جناب حلوانی تبریک میگوید
  • کد خبر: 4abb4e4
  • تاریخ: 1394/5/5 دوشنبه-11:15
  • دومین مراسم جایزه «یحیی» با حضور محمد درویش مدیرکل دفتر مشارکت های مردمی سازمان حفاظت محیط زیست،دکتر فاضل رییس دانشگاه محیط زیست، جمعی از دوستدران محیط زیست برگزار و شش محیط بان برگزیده برگزار شد.
    زیست بوم : این جایزه به یاد مرحوم یحیی شاهکومحلی،' جایزه یحیی' نام گرفته است، این محیط بان آخرین محیط بان شهید قبل از سال 92 بوده و همچنین نام این شهید عرصه محیط زیست؛ 'یحیی ' یعنی «احیا و حی» است از این رو بر روی این جایزه گذاشته شد.

     اولین دوره جایزه یحیی سال 92 در محل دانشگاه محیط زیست برگزار شد. در این مراسم از علی افشار محیط بان استان کهگیلویه و بویراحمد، زین العابدین سپهوند محیط بان استان لرستان، اسماعیل افشاری محیط بان استان اصفهان، محیط بان مهدی مجنی پور و محمد تمسکنی محیط بانان استان گلستان به عنوان برندگان جایزه یحیی در نخستین دوره این مراسم تجلیل شد.
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    در سال مراسم پنج نفر از محیط بانانی که در درگیری با شکارچیان غیرمجاز دچار صدمات جدی جسمی شده اند نیز جوایزی دریافت کردند.

    یحیی شاهکو محلی از محیط بان فعال سازمان حفاظت محیط زیست در استان های سمنان، گلستان و مازندران بود که در سال 85 در استان مازندران در درگیری با شکارچیان غیر مجاز شهید شد.
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    در این مراسم محمد درویش مدیرکل دفتر مشارکت های مردمی وسازمان های مردم نهاد سازمان حفاظت محیط زیست، دکتر اصغر محمدی فاضل رییس دانشگاه محیط زیست وجمعی از دوستدران محیط زیست حضور داشتند.
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    در جایزه یحیی امسال علیرضا رحیمی از استان لرستان، محمدرضا حلوانی از اصفهان، مرتضی داودی از آذربایجان غربی، رسول بابایی از کرمانشاه، عبدالکریم مهار از کهگیلویه وبویراحمد معرفی و جایزه یحیی را دریافت کردند، همچنین هدایت اله دیده بان از کهگیلویه وبویر احمد موفق به دریافت جایزه ویژه شد.
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    جایزه ویژه این دوره به هدایت اله دیده بان با ارائه فیلمی از درگیری تعدادی از شکارچیان با یکی از محیط بانان سازمان حفاظت محیط زیست به دادگاه موفق به لغو این حکم شد رسید.
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    معیارهای پذیرش محیط بانان برجسته، میزان همکاری آن ها با تشکل های محیط زیستی، فعالیت های آن ها در زمینه تهیه مستند، عکس، دریافت جایزه از جشنواره های مرتبط بود.
    دو تن از اعضای هنرمند انجمن یوزپلنگ ایرانی، مجتبی رمزی و پریدخت مشکزاد این جایزه‌ سالانه‌ای مخصوص تقدیر از محیط‌بانان زحمتکش سازمان حفاظت محیط‌ زیست را پایه‌گذاری نموده اند.

    دومین دوره جایزه یحیی با مشارکت انجمن یوزپلنگ ایرانی، دانشگاه محیط زیست، دیده بان محیط زیست و حیات وحش ایران (iew)، پایگاه خبری تحلیلی زیست بوم، موزه استاد عزت اله انتظامی و موسسه تصویر حیات وحش برگزار شد.

    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    هدف از این جایزه، تجلیل از محیط بانانی است که تلاش های چشم گیری در زمینه حفاظت از عرصه های تنوع زیستی در حوزه های محل خدمت خود داشته اند.

    اصغر محمدی فاضل
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    دومین مراسم جایزه یحیی برگزار شد
    محیط بانان برگزیده جایزه ملی یحیی معرفی شدند+گزارش تصویری





    اقدام به خودسوزی فردی در یکی از میادین نایین

    6478تاریخ انتشار : ‌یکشنبه 4 مرداد 1394 - 19:26:06
    دریافت فایل PDF این خبر |  نسخه مناسب برای چاپ | ارسال به یک دوست
    تعداد بازدید : 288

    اقدام به خودسوزی فردی در یکی از میادین نایین + فیلم

    ظهر امروز فردی در یکی از میادین شهر نایین اقدام به خودسوزی نمود که با عملکرد سریع نیروی انتظامی و آتش نشانی نجات یافت.




    به گزارش اینا، ظهر امروز یکشنبه، فردی در یکی از میادین شهر نایین به دلیل برخی مشکلات خانوادگی قصد خودسوزی داشت که با خالی کردن بنزین برای خود قصد این کار را داشت که با حضور به موقع نیروی انتظامی و آتش نشانی نجات یافت.

    در این واقعه، استوار دوم قدرت الله مطیعی، با حرکتی شجاعانه و سریع با حضور همکار خود گروهبان یکم محمدرضا نجفیان این فرد را نجات دادند که جای تقدیر و تشکر فراوان از این حرکت شجاعانه دارد.



    ساربان- قسمت اول و دوم

    ساربان- قسمت اول
    چهارشنبه 94/4/31
    Image result for ‫محمدعلی ابراهیمی انارکی‬‎نوشته:محمدعلی ابراهیمی انارکی
    بر گرده ی شتری لخت سوار بود، برهنه پا و از نفس افتاده ، زیر تیغ آفتاب کویر ، با کلاهی در عرق نشسته بر سر و شالی بید خورده به دور کمر. نگاهش به "اشین "بود روستایی کهن و سر سبز با قلعه ای استوار و دو برج مدور سنگی و اطاقهای خشتی تو در تو ، کم عرصه و بی نشیمن . چوبدستی گره دارش در مشت بود و سفره ی خالی از نانش در توبره ای از هنجار افتاده بر پشت.کیسه ی تهی از توتون چپقش را هر از گاهی بنا به عادت از پر شالش بیرون می کشید و پس از چلاندن با اوقات تلخی سر جایش می گذاشت.
    از چهار روز مانده به شصتم عید،کلوتها و آبشخورهای شمال انارک را به جستجوی ارونّه ی آبستنش پشت سر گذاشته بود بی هیچ نشانه ای از او . گهگاه سیاهی اشتری به چرا از راه دور نگاهش را می دزدید و او را به سوی خود می کشید اما داغ روی پوزه ی حیوان داغ او نبود. داغش الف داغ بود نه سه پنجه داغ و سه پر. دلش می خواست شتر پا به ماهش هاشی ماده بیاورد تا جمع شترانش را به شش نفر افزایش دهد اگر چنین می شد می توانست زیر بار سنگین زندگی عیالواری قبل از اینکه استخوانش خرد و خمیر شود نیم نفسی بکشد. از خرج عروسی دختر دومش هنوز کمر راست نکرده دو دختر دم بخت دیگر مقابل چشمانش بودند. نیمه ی اردیبهشت همقطارانش شتر او را قاطی شتران عرب های شهرابی در تلماسه های اطراف چاه علم دیده و برایش پیغام فرستاده بودند. اما دستش به زخم کَلفت (kalaft) نرینه شتری که به خاطر بد مستی چوب بر فرقش فرود آمده بود بند بود در راه رفتن می کلید و در برخاستن چوب دستی ستون بدن می کرد تا به زمین نخورد.
    آخر هفته بی بهره از بیابان گردی چند روزه راه برگشت در پیش گرفت با سفره ای خالی و مشک آبی خشکیده اما قویدل از بابت شترش چرا که می دانست شتر داغدار بی رد نمی شود، هر جا که باشد دست صاحبش را می گیرد.
    از شیب ملایم تپه ای که بوته های قیچ و درمنه آن را پوشانیده بود سرازیر شد. به صدای پارس سگی ناپیدا که بوی غریبه شنیده بود راهش را کج کرد. به جاده ای پیچید باریک و بی انحنا برآمده از سم ضرب های گوسفندان بر پا دامن تپه . با دیدن سگ سیاه و تنومند گله بر بالای تپه لختی ایستاد و سپس به سوی آب بری که در مقابل داشت پیش رفت.گله ولو شده و سنگین بود . تک تک گوسفندان در همواری دشت شتابزده سر شاخه ی بوته های سبز بیابان را به دندان می گرفتند و به جلو می رفتند. "علی اکبر" به جهت خورشید بیابان نگریست. چوپان میان سالی لم داده به تخته سنگی بریده شده از کوه در قاب چشمانش پدیدار شد که دست زیر چانه نهاده و پوزه بر علف مالیدن
    گوسفندانش را تماشا می کرد.
    "خداقوت خالو حیدر بهار سالی را سیل می کنی ؟ (1)
    خالو حیدر با تکیه به چوبدستی اش نیم خیز شد
    " خدا عمرت را زیاد کند خالو! راه گم کرده ای نکنذ رد شتر گمشده می گردی؟" (2)
    علی اکبر گره توبره اش را گشود و آن را در هم پیچیده به کناری انداخت تا گرده بر سنگ بساید و عرق تن را بخشکاند. نفسش که تازه شد نگاهی به پهنه ی بیابان دوخت، نیم سرفه ای کرد و گفت:
    "از پر و پا درآمدم خالو! کم تپه و گدار بالا و پایین نرفتم.ببین پاپوشم به چه روزی افتاده ، نمی دانم حیوان زبان بسته سر از کجا درآورده که اثرش نیست." ادامه دارد
    -----------------------------------------------------------------------------------------------
    (1) خیدا قوت خالو حیدر ، بیهار سالی سیل اکیری؟
    (2)خیدا عمرت ایته خالو! رهت مک کرته؟ نکیره ردی اشتر مک اگرتی ؟
    ساربان - قسمت دوم یکشنبه 94/5/4
    خالو حیدر خیک دوغش را از توتره بیرون کشید. آنرا تکانی داد و بند از گلویش باز کرد. چند غلپی از آن را در سیاه طاسی ریخت و به دست علی اکبر داد.
    "بخور خالو! بخور تا حرارتت بنشیند. خیالت از بابت ارونّه ات راحت باشد. شتر که الف داغ بر پوزه دارد گم نمی شود. بیابان امسال آنقدر خط و خلاشه دارد که شتر را در یک میدان نگاه ندارد و او را زود زود سراغ آب نفرستد."
    علی اکبر لب بر طاس مسی نهاد و دوغ داخل آن را یک نفس سر کشید. خالو حیدر نگاهش به حرکت خرخره ی بر جسته ی علی اکبر در میان گردن آفتاب سوخته و چین دار او بود. این تماشا سبب شد تا بی اختیار دستش را زیر چانه بگیرد و خرخره آش را بیفشارد. سالهای متوالی زندگی در بیابان او را با آینه بیگانه کرده بود. آنچه از قد و قامتش می دید همان بود که ذر آب منعکس می شد که آن هم با حرکت پشه ای در سطح آب به هم می ریخت و پهن و باریک می شد.
    علی اکبر شاخه ای از گیاه نخودوی کنار دستش را از ساقه جدا کرد و بین انگشت شست و اشاره به لهیدنش پرداخت. شیرابه ی سبز رنگی دستش را مر طوب کرد. آهسته آن را به شال کمر کشید و گفت:
    "بارندگی امسال کولاک کرده، چهل پنجاه روز بعد از عید یک روز بی نم و نا نبوده ایم . کوهان شتر های ما که دوبرابر شده لابد پستان گوسفندان شما هم از پر شیری به خاک کشیده می شود. باید گوسفند حسابی قیمت پیدا کرده باشد، نیست؟"
    خالو حیدر گلوی خیک را در هم پیچید و گفت:
    "بی هیچ که نیست خالو ،گله دار منتظر یک چنین سالهایی است که دو من کشک و روغن بیشتر و یک بُرّ بزغاله داشته باشد و تلافی سالهای جو چرانی را درآورد. این است که تا خیلی تنگدست نباشد گله اش را سبک نمی کند."
    خالو حیدر قد کشید و نگاهی به گله انداخت که از او فاصله گرفته بود . نه صدای پارس سگ به گوش می رسید و نه صدای زنگ گوسفندان جلو دار.آهسته کمر خم کرد و توبره اش را به پشت کشید و گفت : ادامه دارد


    راننده اتوبوس خور- تهران با سرعت 100 کیلومتر سکته کرد

    راننده اتوبوس خور- تهران با سرعت 100 کیلومتر سکته کرد
    این مرد وقتی متوجه شد راننده اتوبوس هنگام رانندگی سکته کرد، دست به کار بزرگی زد
    55 ساله است و سال‌های زیادی از زندگی‌اش را پشت فرمان تریلی در جاده‌های کشور سپری کرده است.
    55 ساله است و سال‌های زیادی از زندگی‌اش را پشت فرمان تریلی در جاده‌های کشور سپری کرده است. شامگاه جمعه، 26 تیرماه اما برای عطا‌الله شب دیگری بود. او آن‌ شب همراه همسر و اعضای خانواده‌اش مسافر اتوبوسی بودند که از شهرستان خوروبیابانک راهی تهران تهران شده بود. شب به نیمه رسیده ‌ و اتوبوس به سرعت در حال حرکت بود که عطاءالله متوجه شد راننده پشت فرمان سکته کرد و جان خود را از دست داد. عطاءالله با مهارتی که داشت موفق شد خود را به پشت فرمان برساند و جان مسافران را نجات دهد.

    خودتان را معرفی می‌کنید.
    عطاءالله ثقفی هستم، 55 ساله.
    شغل‌تان چیست؟
    سال‌هاست راننده تریلی هستم. بیشتر عمرم را در جاده‌ها سپری کرده‌ام.
    آن شب مسافر اتوبوس بودید؟
    بله. همراه همسر و فرزندانم از شهرستان خوروبیابانک به تهران می‌آمدیم.
    اتوبوس چه ساعتی از آنجا حرکت کرد؟
    حدود ساعت 6 عصر بود که حدود 20 مسافر ‌ روی صندلی‌ها نشستند و حرکت کرد.
    در بین راه هم توقف کرد؟
    10 دقیقه قبل از اینکه حادثه اتفاق بیفتد راننده کنار جاده توقف کرد. پیاده شد و شیشه‌های اتوبوس را که با بارش باران خیس شده بود تمیز کرد و دوباره پشت فرمان نشست و حرکت کرد. سر حال بود و مشکلی نداشت.
    چطور شد که از حادثه با خبر شدی؟
    ساعت حدود 12 شب بود. اتوبوس به حوالی شهرستان زواره رسیده بود. مرد جوانی روی صندلی شاگرد کنار راننده که حسین عارف نام داشت نشسته بود و داشت با او حرف می‌زد. این را هم بگویم که راننده و مسافران با هم آشنا بودند چون که شهرستان ما کوچک است و اهالی همدیگر را می‌شناسند. من هم کنار همسرم روی صندلی ردیف چهارم نشسته بودم که ناگهان مردی که روی صندلی شاگرد نشسته بود با صدای بلند من را صدا زد. می‌دانست که من راننده تریلی هستم. او فریاد کشید، راننده سکته کرد و از من خواست اتوبوس را کنترل کنم.
    اتوبوس با چه سرعتی حرکت می‌کرد؟
    یکصد کیلومتر سرعت داشت؟
    خب شما چه کردی؟
    به سرعت خودم را به راننده رساندم. دیدم که روی فرمان افتاده. پایش روی گاز و دست‌هایش روی فرمان قفل شده بود و اتوبوس با سرعت در تاریکی شب حرکت می‌کرد.
    بعد چه کردید؟
    نمی‌شد او را از روی صندلی بلند کرد. هوا تاریک بود. هر لحظه امکان واژگونی وجود داشت. شاید هم با خودروهای عبوری تصادف می‌کردیم. اولین کاری که کردم این بود که دنده را خلاص کردم. به سختی فرمان را کنترل کردم و با ترمز دستی توانستم اتوبوس را کنترل و سرانجام متوقف کنم.
    مسافران چه می‌کردند؟
    آنها از ماجرا با خبر شده بودند. فهمیده بودند راننده پشت فرمان فوت شده. می‌دانستند هر لحظه امکان دارد حادثه‌ای اتفاق بیفتد، به خاطر همین بعضی‌ها جیغ می‌کشیدند. با این وجود من باید کار خودم را می‌کردم. روی رفتارم تمرکز کردم. تنها به کنترل کردن خودرو فکر می‌کردم که خدا کمک کرد و توانستم این کار را انجام دهم.
    واکنش مسافران به کاری که کردید چه بود؟
    آنها خیلی خوشحال بودند. بعد از آن شوک بزرگی که وارد شده بود می‌گفتند خواست خدا بوده که من مسافر آن اتوبوس بودم وگرنه امکان داشت حادثه بد تری اتفاق بیفتد.
    خودتان چطور فکر می‌کنید؟
    به نظر خودم یک امداد غیبی بود. از یک طرف راننده فوت شده بود و این برایم غم‌انگیز بود. من او را می‌شناختم و از حادثه‌ای که برایش اتفاق افتاده بود ناراحت بودم. از طرفی هم خواست خدا بود که من مسافر آن اتوبوس باشم.
    مسافری که روی صندلی شاگرد نشسته بود درباره ماجرا چه گفت؟
    او گفت: «در حال حرف زدن با راننده بودم که گفت فرمان را بگیر، حالم بد شد. فکر کردم شوخی می‌کند اما وقتی روی فرمان افتاد، متوجه شدم سکته کرده است.»
    بعد از توقف چه کردید؟
    راننده را از پشت فرمان خارج و به بیرون منتقل کردیم. همزمان پلیس و اورژانس را نیز از ماجرا با خبر کردیم. امدادگران به محل آمدند و بعد از معاینه گفتند او فوت شده است. مأموران پلیس راه هم گفتند اتوبوس باید به پاسگاه منتقل شود. من پشت فرمان نشستم و اتوبوس و مسافران را به پاسگاه منتقل کردم. بعد هم همگی به کنار جاده رفتیم و با اتوبوس‌های عبوری خودمان را به تهران رساندیم.
    تجربه چنین حادثه‌ای برایتان پیش آمده بود؟
    این طور تجربه‌ای نداشتم، البته در این شغل پیش می‌آید. شغل پر‌زحمت و بی‌در وپیکری است. راننده سه شیفت اسیر پشت فرمان است و کسی برایش ارزشی قائل نیست. با این همه خوشحالم که توانستم از یک حادثه جلوگیری کنم. امیدوارم خدا راضی باشد و آن مرحوم را بیامرزد. همه‌اش برای رضای خدا بود.


    آش شله قلم‌کار بخش هفتم پاره‌ی نخست کبلایی رمضون

     

    آش شله قلم‌کار

    بخش هفتم پاره‌ی نخست

    کبلایی رمضون

    نتیجه تصویری برای محمد مستقیمینوشته: محمد مستقیمی

    پدر بزرگ حاج محمًدعلی رمضان انارکی برادری داشت به نام محمًد که هنوز حاجی نشده بود و فقط تا کربلا رفته بود و معروف بود به کربلایی محمّد یا معروف‌تر به کربلاییِ رمضون(یعنی کربلایی پسر رمضون) و در فامیل معروف به عمو کربلایی که در انارک برو بیایی داشته و سری و سودایی و آنچه شنیده‌ام بیشتر از ماجراجویی او حکایت دارد(راهنمایی سون هدین هم در عبور از ریگ جن از همان موارد است که از زبان فرزندانش شنیده‌ام ولی با زیرنویس عکس جور در نمی‌آید. ممکن است عکس شخص دیگری و راهنمای 10 قرانی خودش باشد) آخر عاقبت سرنوشت او ماجراجویی او را تأیید می‌کند:

    برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید


    ادامه مطلب ...