در روزگاران دور مالکان چوپانان برآن شدند تا برای آبیاری باغچه خانه هایشان آب را به منازلشان ببرند.آن ها که به جویهای چپ و راست خیابان دسترسی داشتند و دیگرانیکه به قنات نزدیک بودند، همگی با ایجاد کانالهای سرپوشیده و جوی های سرباز آب را به خانه هایشان بردند و این دلیل گودی همه ی خانه های اربابیست.  این اقدام  اگر چه باعث سرسبزی باعچه های مذکور گردید و درخت زردالوی باغچه حاج هدیه سر از حیاط بیرون آورده بود و میرزا ، از انار باغچه اش رب می پخت، اما به مذاق جماعت رعیت خوش نیامد، چرا که از کانالها ، آب زیادی هدر میرفت و روی کشت و کار زارعان اثر نا مطلوبی گذاشته بود و فریادی عمیق در گلوهایشان گره خورده بود.

روزی که بمناسبتی دور هم جمع شده بودند، پس از گفت و شننود فراوان، محمد رضا سلطان گفت: "تا ز آتش می گریزی، ترش و خامی چون خمیر ." و ادامه داد:" اگر پشت من می ایستید و تنهایم نمیگذارید فردا صبح قبل از طلوع  با بیل و کلنگ در خانه محمد رضا مندلی وعده." کشاورزان متحد  وقتی دور هم جمع شده بودند، آفتاب به پیشبازشان طلوع کرده بود و پرتوی از انوار خود را  در خیابان پهن کرده بود.آن ها از پایین و سمت راست خیابان شروع کردند و اولین کانال را که آب به خانه محمد رضا مندلی میبرد تخریب و کور کردند و پس از آن  نوبت به  میرزا مهدی، شیخ حاج مندلی و میر سید علی رسید. وقتی به خانه شیخ حسن رسیدند ده از خواب بیدار شده بود و خروش رعیت را تماشا می کرد. از مالکان، آن ها که از خانه هایشان بیرون آمده بودند، بعضی با نگاهی کوتاه بی هیچ عکس العملی  به خانه هایشان رفتند و کسانی لحظاتی به تماشا ایستادند و سپس پی کار خود رفتند. عبد الرحیم محمد در خانه اش ایستاده بود و دستش را سایبان چشم ها کرده بود و به جمعیت دهقان نگاه می کرد. چیزی که در همه ی رفتارها مشهود بود، همه اشان با چشم انصاف به حرکت زارعان می نگریستند و به آن ها  حق میدادند... حالا نوبت به رحمتعلی رسید، هم او که  باغچه اش را بیش از یک متر گود کرده  و آب از سرچشمه  می گرفت . سپس نوبت به تخریب کانالهای متصل به قنات باقر حاج محمد و مروارید و حاج محمد و حاج هدیه که کول هم کار کرده بود رسید و پس از آن از سمت چپ خیابان پایین آمدند و کانال خانه های ملا ، میرزا، حسن یاور ، عبدالرحیم محمد، حسین حاج مهدی و ابوالقاسم حاج محمد را از دم کلنگ  و سر بیل گذراندند. خروش زارعان در برابر سکوت مالکان تا نزدیکیهای ظهر به طول انجامید و دست آوردش، اگر چه باغچه های اربابی  سرسبزی سابق را نداشت، اما محصول بیشتر سفره دهقان را رنگین تر کرد.  

نگاه دوم

جوابیه آقای عباس زاهدی در خصوص مطلب فوق رادرادامه مطلب بخوانید.  

قلم ار راست نویسد قلم است  **   ره کذب ار برود هیزم به

در ستون حرف و نقل نوشته جناب مستطاب دوست عزیز استاد افضل مطلبی تحت عنوان شورش زارعان و سکوت مالکان درج شده بود که لازم دیدم پاسخی به عنوان فردی که از کل جریان مطلع و خودم نیز در جلسه تصمیم گیری حضور داشتم به عرض خوانندگان محترم سایت برسانم.

اینجانب که اکنون 68 سال سن دارم حدود 10-11 سال داشتم که شبها با مرحوم ابوی اکثرا در مجالس دوره ای که در زمستانها با حضور همه در منزل مالکین تشکیل می شد و با توجه به تعداد انان هر ماه یک دفعه نوبت هر نفر می شد حضور می یافتم.

یکی از شبهای زمستان نوبت منزل آمیرکریم طباطبایی بود ،صحبت از شکستن طاق ها و ترک خوردن سقفها پیش امد.مرحوم شیخ حسن که مسن تر از همه و فردی بسیار آگاه بود پیشنهاد و راهکاری ارائه نمود که مورد قبول همه قرار گرفت.آن مرحوم دقیقا شکستن طاقها و تخریب اتاقها را به علت ورود آب بی حد و حساب به خانه ها میدانست زیرا در آن زمان لوله و وسیله انتقال مطمئنی نبود،حداکثر ناوهای سفالی بود که از بند و بست آنها آب به پی ساختمانها نفوذ میکرد .این پیشنهاد از طرف او مطرح شد که بهتر است آب خانه ها را قطع کنیم تا بیش از این خسارت به خانه ها وارد نشود ،عده ای از مالکین هم که به علل فیزیکی امکان انتقال آب را نداشتند گفتند سهم آب ما هم در خانه بقیه هدر میرود و این دو مطلب مورد تایید همه مالکین حاضر قرار گرفت و تصمیم گرفته شد که خیر این چند درخت باغچه ها را بزنیم تا خانه خراب نشویم.

مرحوم آمحمد استاد علی (کد خدا) هم حاضر بود و به او ماموریت داده شد که از زارعین بخواهد در فلان روز در خیابان با بیل و کلنگ حاضر شوند و راه آبها را مسدود کنند.خود من صبح موقع رفتن مدرسه شاهد بود که مالکین و زارعین همه در یک روز صبح زمستان سرد در خیابان حضور یافتند و اقدام به تخریب راه آبها کردند (نه شورشی بود و نه انقلابی) نمیدانم جناب استاد منبع اطلاعشان کیست ،سن خودشان که قد نمیدهد و چرا مطالب بی ماخذ و نادرست درج مینمایند.رابطه زارع و مالک در چوپانان به تفاهم و همفکری استوار بود و طوری نبود که کاری بر خلاف مصالح طرف دیگر صورت گیرد و طرف مقابل مجبور به سکوت باشد،از طرفی آب و زمین متعلق به مالک بود و زارع ادعایی بر ان نداشت و زارع همواره با مالک رفیق و همفکر بود(همکاری 40-50 ساله یک زارع و مالک مویید این مطلب است) .به هر حال با پوزش از جناب استاد انتظار دارم قبل از تحریر مطلب تحقیق و بررسی کامل نموده ،بعد قلم را بر صفحه روان سازند. والسلام

                                                            عباس زاهدی

                                                             93/01/20 یزد