چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com
چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com

هیس



 

مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان، آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد :
آره مادر ، ُنه ساله بودم که شوهرم دادند، از مکتب که اومدم ، دیدم خونه مون شلوغه مامانِ خدابیامرزم همون تو هشتی دو تا وشگون ریز، از لپ هام گرفت تا گل بندازه.  تا اومدم گریه کنم گفت : هیس ، خواستگار آمده
خواستگار ، حاج احمد آقا ، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود و من ُنه سالم.گفتم : من از این آقا می ترسم ، دو سال از بابام بزرگتره.گفتند : هیس ، شکون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو کار، نه بیاره.
حسرت های گذشته را با طعم آب نبات قیچی فرو داد و گفت : کجا بودم مادر ؟ آهان . جونم واست بگه ، اون زمون ها که مثل الان عروسک نبود. بازی ما یه قل دو قل بود و پسرهام الک دو لک و هفت سنگ.  سنگ های یه قل دو قل که از نونوایی حاج ابراهیم آورده بودم را ریختند تو باغچه و

گفتند : تو دیگه داری شوهر می کنی ، زشته این بازی ها
گفتم : آخه .... گفتند: هیس آدم رو حرف بزرگترش حرف نمی زنه
بعد از عقد ، حاجی خدا بیامرز ، به شوخی منو بغل کرد و نشوند رو طاقچه ، همه خندیدند ولی من ، ننه خجالت کشیدم. به مادرم می گفتم : مامان من اینو دوست ندارم مامانم خدا بیامرز ، گفت: هیس ، دوست داشتن چیه ؟ عادت میکنی
بعد هم مامانت بدنیا اومد، با خاله هات و دایی خدابیامرزت.  بیست و خورده ایم بود که حاجی مرد. یعنی میدونی مادر ، تا اومدم عاشقش بشم ، افتاد و مرد. نه شاه عبدالعظیم با هم رفتیم و نه یه خراسون ، یعنی اون می رفت.

می گفتم : اقا منو نمی بری ؟
می گفت : هیس ، قباحت داره زن هی بره بیرون 
می دونی ننه ، عین یه غنچه بودم که گل نشده ، گذاشتنش لای کتاب روزگار و خشکوندنش.
مادر بزرگ ، اشکش را با گوشه چارقدش پاک کرد و گفت:  آخ دلم می خواست عاشقی کنم ولی نشد ننه. اونقده دلم می خواست یه دمپختک را لب رودخونه بخوریم ، نشد. دلم پر می کشید که حاجی بگه دوست دارم ، ولی نگفت حسرت به دلم موند که روم به دیوار ، بگه عاشقتم ولی نشد که بگه.
گاهی وقتا یواشکی که کسی نبود ، زیر چادر چند تا بشکن می زدم. آی می چسبید، آی می چسبید. دلم لک زده بود واسه یک یه قل دو قل و نون بیار کباب ببر. ولی دست های حاجی قد همه هیکل من بود، اگه میزد حکما باید دو روز می خوابیدم 
یکبار گفتم ، آقا میشه فرش بندازیم رو پشت بوم شام بخوریم ؟گفت : هیس ، دیگه چی با این عهد و عیال ، همینمون مونده که انگشت نما شم
مادر بزرگ به یه جایی اون دور دورا خیره شد و گفت: می دونی ننه ، بچه گی نکردم ، جوونی هم نکردم. یهو پیر شدم ، پیر
پاشو دراز کرد و گفت : آخ ننه ، پاهام خشک شده ، هر چی بود که تموم شدآخیش خدا عمرت بده ننه. چقدر دوست داشتم کسی حرفمو گوش بده و نگه هیس
به چشمهای تارش نگاه کردم ، حسرت ها را ورق زدم و رسیدم به کودکی اشهشتی ، وشگون ، یه قل دوقل ، عاشقی و ...
گفتم: مادر جون حالا بشکن بزن ، بزار خالی شیگفت : حالا دیگه مادر ، حالا که دستام دیگه جون ندارن ؟انگشتای خشک شده اش رو بهم فشار داد ولی دیگه صدایی نداشتند
خنده تلخی کرد و گفت : آره مادر جون ، اینقدر به همه هیس نگید. بزار حرف بزنن. بزار زندگی کنن. آره مادر هیس نگو ، باشه؟ آدمیزاد از "هیس "خوشش نمی یاد

حسن یزدانی زاهدی خاموش و عارفی بی ادعادر چوپانان

حسن یزدانی زاهدی خاموش و عارفی بی ادعادر چوپانان
نوشته: نسل سومی

Imageیزدانی - سایت شجره نامه‌ی ما

در شهریور سال 92 در سفری که به چوپانان داشتم با خبری که از بلندگوی مسجد جامع پخش شد تصمیم گرفتم در چوپانان به تشییع جنازه یک همشهری خوب بروم همسر مرحوم حسن آسیابان "هاجر" دارفانی را وداع گفته بود و مردم مطابق سنت همیشگی جنازه او را از جلو منزلش تا قبرستان تششیع می کردند جنازه در غسالخانه جدید غسل داده شد و مردم به امامت یزدانی بر جنازه نمازه میّت خواندند یزدانی عبایی را بر دوش انداخت و با متانت وابهت خاصی نماز را به پا داشت و در موقع تلقین نیز او با همان متانت این کار را انجام داد و من به رفتار و شخصیت یزدانی فکر می کردم و تصمیم گرفتم با او مصاحبه ای کنم و شرح حالی از او بنویسم
حسن در سال 1337 در چوپانان متولد می شود و تحصیلات ابتدایش را در دبستان ستوده و راهنمایی را در چوپانان می گذراند و برای گرفتن دیپلم به دبیرستان عطار در نائین می رود و در رشته ادبیات دیپلم می گیرد لیسانس ادبیات را از دانشگاه تربیت معلم یزد می گیرد و به عنوان دبیر ادبیات به استخدام آموزش و پرورش در می آِید حسن به علت علائق شدید مذهبی چند ماهی در حوزه علمیه نائین دروس جامع المقدمات را می خواند و از این به بعد مطالعات مذهبی خود را روی قرآن متمرکز می کند . و آثار استا د مطهری و استاد علامه طباطبایی و خصوصا تفسیر المیزان را بار ها مطالعه می کند او اغلب سخنرانی های حجت الاسلام قرائتی را گوش می دهد و تفسیر نور ایشان را نیز با دقت مطالعه می کند
حسن در هرمراسمی که در چوپانان روحانی نیست وظایف یک روحانی را انجام می دهد بیشتر اوقات امام جماعت مسجد جامع است در خیلی از مراسم مذهبی سخنرانی می کند و در مراسم تدفین مردگان فعالانه شرکت می کند
حسن فرزند نظرعلی فرزند سلطان  یزدانی و برادر شهید یزدانی است . در هنگام شهادت برادرش داستان عجیبی در مورد عکس العمل حسن نقل می شود که چون فراموش کردم نسبت به صحت آن ماجرا از استاد یزدانی سوال کنم نقل این داستان را به زمانی دیگر  محول می کنم.
نظرعلی پدر استاد یزدانینظرعلی(091) - سایت شجره نامه‌ی ما
استاد یزدانی علاقه شدیدی به مطالعه قرآن دارد و در بیشتر ایام از مطالعه قرآن غافل نمی شود .در باره او کراماتی را نقل می کنند که نسبت به صحت و سقم آن از استاد یزدانی سوال کردم و از ایشان پرسیدم که داستانی را در باره اینکه شما طی الطریق می کنید شنیده ام، واقعیات چیست و ایشان در پاسخ گفتند که: آنچه خدا بخواهد همان می شود و پاسخ آشکاری ندادند. چندین داستان عجیب و غریب در مورد استاد یزدانی از افراد مختلف شنیده ام که به علّت پاسخهای کلی استاد یزدانی هنوز نفهمیدم که پاسخهای او مثبت بود یا منفی ؟ 
از او در خیابان چوپانان در مکانی که صحبت می کردیم عکسی برای انتشار با موبایلم گرفتم اما بعد متوجه شد که تصویر سیاه شده است و به همین علت مترصد بودم که تصویری دیگر از او بگیرم و در مراسم ترحیم ،استاد یزدانی را در مسجد ملاقات کردم و ناگهان چشمم به محراب مسجد افتاد و اینکه بهترین مکان برای گرفتن عکس از یزدانی است دومرتبه از او خواستم که عکسی از او بگیرم و او با خوشرویی به من پاسخ مثبت داد من بعد از گرفتن عکس به یاد پاسخ های تکراری او در مقابل سوالات چالش برانگیزم شدم که قبلا از او پرسیده بودم و او برای اکثر آن سوالات پاسخ داده بود که هرچه خداوند مصلحت بداند همان می شودو من در مورد عکس او در محراب نیز مصلحت خدا را حاکم دیدم 
متأسفانه در سالهای اخیر فرزند برومند استاددر زمان انجام خدمت مقدس سربازی  در سربازخانه به علت نا مشخصی با تیر کشته می شود و علت اصلی این فاجعه مخفی می ماند به طوریکه جواب قانع کننده ای برای این حادثه ارائه نمیشود و به همین علت خاطر استاد مکدر است هرچند که این حادثه را هم تقدیر الهی می داند 
از استاد سوال می کنم که بعد از 120 سال اگر جهان را بدرود کنند بهتر است مردم چوپانان ایشان را در چه نقطه ای به خاک بسپارند استاد یزدانی بدون هیچ تأمّلی پاسخ می دهد که فرشتگان ما را به همان مکانی که شایسته است می برند و به خاک می سپارند.
او انسانی وارسته زاهدی خدا ترس و عابدی ساکت است که هر گروهی در باره او با دیدگاه خودش قضاوت می کنند اما یزدانی را که از بچگی می شناسم فردی با هوش و بی آزار و پر حوصله و خداترس و خدا جو یافته ام که مورد احترام زن و مرد و کوچک وجوان در چوپانان هستند او مورد احترام کلیه کسانی که او را به گونه دیگری می پندارند نیز هست و از همه مهمتر اینکه استاد یزدانی به تمام مردم با دیده احترام می نگرد و به همه احترام می گذارد .
امیدوارم زبان الکن من توانسته باشد به نحو مطلوب او را آنچنان که شایسته اوست معرفی کند .  

تصادف در محور نایین - جندق یک کشته برجای گذاشت


اصفهان / واحد مرکزی خبر / اجتماعی

برخورد 2 دستگاه خودرو در محور نایین - جندق یک کشته برجای گذاشت .
سرپرست پلیس راه استان اصفهان گفت: دراین حادثه که براثر برخورد یک دستگاه کامیون و پراید رخ داد، یک نفر از سرنشینان پراید نیز زخمی شد .
سرهنگ انصاری علت این حادثه را انحراف به چپ خودروی پراید اعلام کرد .

تجهیز مجتمع نخلک به یک دستگاه آمبولانس


تجهیز مجتمع نخلک به یک دستگاه آمبولانس

با تلاش ها و پیگیری های صورت گرفته در بازه زمانی 3 ساله توسط مدیریت مجتمع نخلک آقای مهندس عابدینی، مجتمع معدنی نخلک مجهز به یک دستگاه آمبولانس تویوتا هایس گردید. این خودرو که مجهز به پیشرفته ترین امکانات پزشکی است با مساعدت شرکت تهیه و تولید مواد معدنی ایران و از مرداد ماه سال جاری در اختیار مجتمع نخلک قرار گرفته است. با استفاده از این خودرو در صورت نیاز می توان خدمات اورژانسی و حتی اعزام مصدومین و مجروحان را در اسرع وقت فراهم نمود. همچنین در صورت اعلام نیاز و در مواقع اضطراری این آمبولانس در محدوده شهر انارک به ارائه خدمات خواهد پرداخت.