چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com
چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com

آش شله‌قلم‌کار

(بخش سوم، پاره‌ی نخست)

کرامت سرکار آقا

نتیجه تصویری برای محمد مستقیمینویسنده : محمد مستقیمی

کاروان آرام آرام در موسیقی دل‌نواز زنگ شتران در شیب ملایم به سمت شمال پیش می‌رود. لحظاتی قبل از بارانداز مشجری بار کرده است و باباحاجی که خود این بار کاروان‌سالار است؛ رکاب به رکاب سرکار آقا که مسافر عزیز اوست پیشاپیش کاروان می‌راند و خوش‌حال است که می‌تواند باز هم در فرصت‌هایی از فیوضات سرکار آقا بهره ببرد و نگران این که یکی دو منزل دیگر این مسافر به مقصد می‌رسد و این هم‌پالکی عزیز را از دست می‌دهد. سرکار آقا، میرزا محمدباقر همدانی[1] است که از غائله‌ی شیخیه از همدان گریخته و چند صباحی را در تهران گذرانده و بالاخره همه جا را ناامن دانسته صلاح بر این دیده است که به نقطه‌ای دور افتاده در قلب کویر پناه ببرد و جندق را انتخاب کرده است. جندق علاوه بر این در دل کویر جای دارد و دور از دست‌رس بیگانگان است یک ویژگی دیگر هم دارد اهالی آن تقریباً قریب به اتفاق شیخی مذهبند و این ویژگی هم امنیت بیشتری برای شیخ دارد هم مشتاقان او گردش خواهند بود بنا براین بهترین انتخاب است و با این مقدّمات است که جناب شیخ برای رسیدن به جندق مسافر کاروان باباجاجی می‌شود که از اصفهان به دامغان و شاهرود می‌رود و این همه تصادف برای همراه شدن یک مرید با مراد شاید پیش‌درآمد همان نکته‌هایی که در پی خواهد آمد.

برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید


  ادامه مطلب ...