چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com
چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com

دکتر قاضی


دکتر قاضی
نقل از : کانال تلگرامی سلام چوپانان
پزشک خوب و مجرب این روزهای چوپانان که دیده شده چوپانانیها از شهرها هم میان روستا برای ویزیت و تشخیصهای مشکل گشاش... اهالی به نسخه های ایشون اعتقاد عجیبی دارند

به نوبه خودمون از زحمات دکتر قاضی تشکر میکنیم.
 خصوصا خصوصا خصوصا
 صمیمانه از حسن برخورد ایشون با بیماران و احترام وافرشون به سالمندان چوپانانی سپاسگزاریم و آرزوی بهترینها را براشون داریم
سربلند و پیروز باشی دکتر قاضی عزیز
چوپانان آباد : بهداری و مرکز بهداشت چوپانان تاریخی طولانی نزدیک به 70 سال دارد و در این مدت طولانی پزشکان و پرستاران زیادی که اکثرا هم غیر بومی بوده اند به مردم ما و مردم روستاهای اطراف خدمات ارزنده ای نموده اند که جای تقدیر از همه آنها را دارد و اگر نویسندگان و وبلاگ نویسان بتوانند با این بزرگان یا فرزندانشان تماس گرفته و جهت قدردانی از آنها برای ماندگاری در تاریخ چوپانان بیوگرافی آنها را بنویسند واقعاً نشانه قدر شناسی ما خواهد بود 
تا آنجا که ذهن من یاری می کند خدمتگزاران زیر خدمات ارزندهاشان شامل حال ما مردم شده است:
آقای دکتر مهدی آقابیکی- ایشان به عنوان پرستار خدمتگزار مردم بودند ودر زمان غیبت پزشک بسیاری از امور طبابت                                           بدست توانای این بزرگ مردم در چوپانان  حدود 30 سال انجام پذیرفته است
آقای دکتر خلیلی
آقای دکترعلاقه بند 
آقای دکتر جزایری : ایشان یک هفته در جدق و یک هفته در چوپانان بودند
آقای دکتر رضوان : ایشان سپاه بهداشت در فرخی و چاهملک و چوپانان بودند
آقای دکتر امیری 
چند دکتر هندی و پاکستانی
آقای دکتر حلوانی : پزشک بومی چوپانان
آقای دکتر مالکی : اصالتا چوپانانی 
و تعداد زیادی از پزشکان که بعد از انقلاب در چوپانان خدمت کردند که متاسفانه اطلاعات من بسیار ضعیف است 
و تعداد زیادی انسان های بزرگوار که در کسوت پرستاری خادم مردم بوده اند که جا دارد حتما به این مقوله بپردازیم
به کانال تلگرامی چوپانان آباد بپیوندید

آی گینس!

 

آی گینس!

 نوشته: محمد مستقیمی
 
این روزها، نه خیلی وقته که دشمن از چپ و راست به ما حمله می‌کنه حمله‌های رنگارنگ، نظامی، اقتصادی، سایبری، تحریمی، تسلیمی، تقویمی، و از همه بدتر فرهنگی دیشی ماهواره‌ای. خلاصه نمی‌ذاره یک پیک آب خوش از گلومون پایین بره. خیال نکنید تنها دشمن ما عموسامه نه از انگل‌های ساکسونی و نازی‌های ناز نازی و گل‌های خرزهره‌ای گرفته تا روس‌های اسمرینفی و چشم‌بادومی‌های چینی نشکن همه و همه با ما دشمن شدند حالا چرا راستش خدا هم نمی‌دونه همین طور الکی ما که کاری به جایی نداریم. این گوشه‌ی دنیا نشستیم داریم ماستمونو می‌خوریم و گاهی هم ماستمونو کیسه می‌کنیم و گهگاهی هم ماست‌مالی می‌کنیم خب این‌ها که کاری به جایی نداره. هی میگن شما به اسب شاه می‌گید: «یابو». حالا دشمنی این حضرات به جای خود، سازمان‌های بین‌المملی را بگو ، از سازمان ممل گرفته تا یونس‌کو، و از همه بدتر این دشمنی آقای گینسه که نمی‌دونم سرش به کدوم آخور بنده که رکوردهای ما را ثبت نمی‌کنه خدا می‌دونه ما چند تاشو شکستیم و یکیش هم ثبت نشده از رکورد در آلودگی‌های گوناگون: بهداشتی، اقتصادی، و از همه مهم‌تر آلودگی هوا و محیط زیست. رکورد اختلاس، الراشی والمرتشی و ورجسته‌تر از همه آلودگی فرهنگی، بله ما رکورد بدزبانی و فحش را که قرن‌هاست مال خودمون بوده بارها شکستیم یک بشکن بشکنی تو این عرصه راه انداختیم که نگو و نپرس. نه خیر این دشمنی‌های دنیا با ما ملت غیور شهیدپرور مسلمان و فرزندان کورش بزرگ تمومی نداره. تازه این دشمنی‌ها تنها با ایران و ملت ایران نیست بلکه با تک تک ایرانی‌ها هم هست هریک از ماها صاحب چند رکورد هستیم، رکورد عقل کلی که لحظه به لحظه یکی از ما داره اونو می‌شکنه، رکورد از خود راضی بودن و...
همین خود من خیلی وقت پیش یک رکورد بی‌سابقه را شکستم گرچه در کودکی هم یک رکورد را بارها شکسته‌ام ولی این یکی خیلی با بقیه فرق داره این یکی را خود من نمی‌گم همین چند سال پیش به داوری شاگردانم در عرصه شعر و ادب یک رکورد شکستم که داوران آن را موزون و ادیبانه به گینس اعلام کردند:
آی گینس نام راهی را به دفتر ثبت کن
اوستاد ما رکورد مهربانی را شکست
برای مطالعه بقیه مقاله به ادرس های زیر بروید
https://telegram.me/rahichoopanani/545
http://doolende.mihanblog.com/post/259

ادامه مطلب ...

محمّدرضا مستقیمی ،ملا


محمّدرضا مستقیمی ،ملا

بنیان‌گذار فرهنگ چوپانان
نوشته : راهی چوپانانی(محمد مستقیمی)
(چون نام دانش‌آموختگان مکتب ملا از این آن پرسش شده به احتمال زیاد بعضی از قلم افتاده‌اند که تقاضا دارم در تکمیل این نام‌ها مرا یاری دهید. نگارنده)
شادروان، محمّدرضا مستقیمی معروف به (ملا) فرزند کربلایی محمّد رمضان و برادرزاده و داماد حاج محمّدعلی رمضان ،یکی از بانیان چوپانان، به همراه خانواده‌ی عمو و پدر زنش و خواهران و برادرانش از انارک به چوپانان مهاجرت کرد چرا که پدرش کربلایی محمّد رمضان در درگیری‌های عرب و عجم در انارک کشته شد و او و برادر و خواهرانش سرپرستی جز عمو حاج محمّدعلی رمضان نداشتند. او و خواهرش ماننده که داماد و عروس عمو هم بودند. ملا با فاطمه طلایی دختر عمویش ازدواج کرد و طلایی لقبی بود که حاج محمّدعلی به این دردانه‌اش داده بود. حاصل ازدواج او با دختر عمو پنج پسر و یک دختر بود. دخترش بی‌بی با پسر داییش یدالله محمّد حاج محمّدعلی ازدواج کرد که در اولین حاملگی سر زا رفت و کودکش را نیز با خود برد پسران ملا هم نصرت‌الله و قدرت‌الله در جوانی دار فانی را وداع گفتند. سه پسر دیگر:
-  شادروان، جمشید مستقیمی با شادروان، افسر اخوت ،فردوس، نوه‌ی عمه‌اش ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک پسر به نام: ناصر و چهر دختر به نام‌های: فریده، بتول، پروین و اقدس است.
-  شادروان، علی مستقیمی معروف به (علی ملا) با دختر عمویش جواهر کربلاعباس مستقیمی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج سه پسر به نام‌های: عبدالرحیم و حسن و عبدالحسین و سه دختر به نام‌های: ناهید و عفت و فرحناز است.
-  شادروان، سلطان‌محمود مستقیمی پسر کوچک ملا با نوه‌ی داییش میرزامهدی مستقیمی و دختر محمّد حسین‌علی ، شادروان، منصوره صفایی انارکی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک دختر به نام مهوش و سه پسر به نام‌های آقارضا، حمیدرضا و مهران است.
ملا از همان ابتدای ورودش به چوپانان تازه تأسیس مکتب خود را در همان قلعه‌ای که در سال 1317 ش در اثر سیل ویران شد بر پا کرد و کمر همت به آموزش و پرورش کودکان چوپانانی بست. اولین دانش‌آموزان او در مکتب قلعه به این شرح است:
-  شادروانان: یدالله و ملاحسن مستقیمی فرزندان محمّد حاج محمّدعلی رمضان.
-  شادروانان: محمود و احمد مستقیمی فرزندان میرزامهدی حاج محمّدعلی رمضان.
-  شادروانان: محمّدحسین و بهرام مستقیمی فرزندان محمّدرضا حاج محمّدعلی،شیخ.
-  شادروانان: نصرت‌الله و قدرت‌الله مستقیمی فرزندان خود ملا.
-  شادروانان: نصرت و آقامهدی زاهدی فرزندان محمّدرضا محمّدعلی محمّد ابراهیم.
-  شادروان، ابوالقاسم و زنده یاد محمّدآقا عمادی فرزندان رحمت‌علی محمّدعلی محمّد ابراهیم. (محمّدعلی محمّد ابراهیم یکی دیگر از بانیان چوپانان است.)
-  شادروانان: جعفر و ابراهیم زاهدی فرزندان محمّدعلی محمّد ابراهیم.
-  شادروان، جواد پورحیدری فرزند میرزا ابوالقاسم.
-  شادروانان: محمّدرضا و محمّدعلی بقایی فرزندان محمّد حاج عبدالله یکی دیگر از بانیان چوپانان.
-  شادروان، حاج علی‌آقا نجفیان فرزند میرزا محمّدعلی ،میرزا سبیل، کدخدای چوپانان.
-  شادروانان: محمّدحسین و محمود عسکریان فرزندان حسن یاور حاج عبدالله.
-  شادروان:میرباقر و زنده‌یاد: میرکریم طباطبایی فرزندان میر سید علی.
-  شادروان، محمّدحسین و زنده یاد، عبدالرحیم یزدانفر فرزندان شیخ جسن دیمه‌کاری.
این مکتب با این شاگردان تا سال 1317 ش که سیل خانمان برانداز قلعه‌ی چوپانان را ویران کرد بر پا بود و پس از ویرانی قلعه ابتدا در خانه دالان دراز میرزا سبیل ،کدخدا، همان خانه‌ی قبل از خانه‌ی پسرش علی‌آقا که هنوز بر پاست مکتب ملا به کار خود ادامه داد و شاگردان جدید مکتب این شرح است:
-  شادروان:ابوالقاسم مستقیمی فرزند کربلا عباس برادر زاده‌ی ملا.
-  شادروانان: اسدالله و حبیب و رحمت‌الله مستقیمی فرزندان حاج محمّد حاج محمّدعلی رمضان.
-  زنده یاد، علی مستقیمی فرزند میرزامهدی حاج محمّدعلی رمضان.
-  زنده‌یادان: حسن‌آقا و کیقباد عمادی فرزندان رحمت‌علی محمّد علی محمّد ابراهیم.
-  شادروان، ماشاالله امینی فرزند محمّدباقر حاج محمّد.
-  شادروانان: علی و جمشید مستقیمی فرزندان ملا.
-  زنده یاد، حاج علی‌آقا طاهری نژاد فرزند محمّدحسن طاهر ،علمی.
-  شادروان، حسین جلالپور فرزند کربلاعلی.
-  شادروان، محمّدعلی رنجبر فرزند عباس خوری.
-  شادروان، علی ابنی فرزند حسین قلی.

راهی چوپانانی, [27.08.16 12:32]
در سال 1318 ش مکتب به خانه شادروان:استاد محمّدحسین نظریان ، بانی امام‌زاده، - خانه‌ای که اکنون در مالکیت بهروز زاهدی فرزند عبدالرحیم است- منتقل می‌شود و یکی دو سال بعد به خانه‌ی خود ملا همین جایی که اکنون خانه‌ی علی ملا و کربلا حسن محترم است و پیوال بالای خانه‌ی ‌ملاکه اکنون خانه دادالله توکلی است نقل مکان می‌یابد که دانش‌آموزان در فصول گرم و معتدل در پیوال روی زمین می‌نشستند و ملا هم بر کرسی خود تعلیم می‌داد و در فصول سرد به خانه‌ی ملا می‌رفتند. دانش‌آموزان این دوره به این شرح است:
-  زنده یاد، رستم زاهدی فرزند محمّدرضا محمّدعلی محمّد ابراهیم.
-  شادروان، بزرگمهر مستقیمی فرزند میرزامهدی محمّدعلی رمضان.
-  زنده یاد، محمّد عمادی فرزند عباس محمّدعلی محمّد ابراهیم.
-  شادروان، سلطان‌محمود مستقیمی فرزند ملا.
-  شادروان، عباس نجفیان فرزند میرزا سبیل ،کدحدا.
-  شادروان، بهادر و زنده یاد، کیخسرو فاتح فرزندان مصطفی‌قلی.
-  زنده یاد، علی‌اصغر فاتح فرزند نظرعلی.
-  شادروان، میرحسین اطهری فرزند سید کریم و شهربانو ابراهیم سیاه.
-  شادروان، حسین سعادت فرزند آمحمّد نقی.
-  زنده یاد، امیرقلی ابنی فرزند حسین قلی.
-  شادروان، یدالله قاسمیان فرزند حسین برجی.
در سال 1323 دبستان ستوده چوپانان افتتاح می‌شود یک مدیر به نام آقای فصیح‌زاده از نایین به چوپانان می‌آید و با همت انبار میانه زمین دبستان خریداری و دو اتاق و دو دالان ساخته شده که بعدها بقیه اتاق‌ها ساخته می‌شود و دبستان دخترانه ابتدا مختلط و بعد مستقل در قسمت پشتی دبستان ستوده به نام دبستان ایراندخت افتتاح می‌شود ابتدا دبستان ستوده به مدیریت آقای فصیح زاده و به آموزگاری آقای فصیح‌زاده و ملا که اکنون به استخدام آموزش و پرورش درآمده به کار خود ادامه می‌دهد و با آمدن آقای محمّد خاکساری انارکی به عنوان مدیر دبستان دخترانه هم پا می‌گیرد و ابتدا به صورت مختلط پسرانه و دخترانه با هم و بعدها پس از فوت ملا دو مدرسه جدا شده و دبستان ایراندخت به صورت دبستان دخترانه‌ی مستقل افتتاح می‌شود. دانش‌اموزان دختر و پسر این دوره عباتند از:
-  زنده یاد، مهندس محمود عمادی فرزند عباس محمّدعلی محمّد ابراهیم.
-  زنده یاد، مهندس علی عسکریان فرزند حسن یاور حاج عبدالله.
-  زنده یادان: طلعت و طیبه دیمه‌کاری فرزندان شیخ حسن.
-  زنده یاد، طاهره پورحیدری فرزند میرزا ابوالقاسم.
-  شادروانان: فردوس و اقدس صادق‌محمّدی فرزندان آمحمّد استادعلی ،کدخدا.
-  زنده یاد، جواهر مستقیمی فرزند کربلا عباس عروس ملا.
-  شادروان، طلعت و زنده یاد:، شوکت امینی فرزندان باقر حاج محمّد.
-  شادروانان: منوّر و فرخنده جلالپور فرزندان اسماعیل نصرالله جوگندی.
-  زنده یاد، منصوره نظریان فرزند حاج حیدر 
در سال          متأسفانه ملا بیمار شده برای درمان به انارک می‌رود و در همان جا بدرود حیات گفته و در «تگ ملتنی» گورستان انارک به خاک سپرده می‌شود روان این بنیان‌گذار فرهنگ چوپانان شاد و یادش جاودان باد!
آقای محمّد خاکساری و دانش‌آموزان دختر و پسر دبستان ستوده با بستن بازوبندهای سیاه که به سفارش آقای خاکساری و خیاطی صاحب‌سلطان همسر میرزاسبیل دوحنه شده بود؛ فقدان این معلم عزیز را به سوگ می‌نشیند و ابیاتی را که آقای خاکساری در سوگ او سروده، دم می‌گیرند و در مدرسه و خیابان و خانه‌ی ملا و مسجد سوگواری می‌کنند:
ما در عزای مستقیمی اشکبارانیم
در حسرت فقدان او ما جمله گریانیم
محمّد مستقیمی(راهی)
مرداد 1395

لینک‌های مرتبط:
http://chupanan.blogsky.com/1395/06/06/post-428/
http://doolende.mihanblog.com/post/240

محمّد مستقیمی - راهی
@rahichoopanani
تماس با راهی :
@rahi0098

ما بروجک‌ها

 

تذکر: پسوند «او» در گویش چوپانانی یک پسوند تحقیر و توهین نیست بلکه پسوند «تحبیب» است و «حسنو» یعنی همان «حسنک» و به معنای «حسن دوست‌داشتنی» مگر این که فضای و فحوای کلام توهین‌آمیز باشد و چون دوستان کودکی من عزیزان من هستند دوست داشتم به همان نام کودکی‌شان از آنان یاد کنم.

ما بروجک‌ها
نوشته:محمد مستقیمی  راهی

بعضی وقتا فکر می‌کنم ما بچه‌های چوپانان عجیب سگ جون و پوست کلفتیم وقتی یادم میاد چه رفتارهای خطرناکی داشتیم مو به تنم سیخ می‌شه بچه رعیتی‌ها بهتر از بقیّه بودند چون فرصت ولگردی نداشتند تا مدرسه‌ها باز بود که بیشتر اوقات روز مدرسه می‌رفتند و دم غروبی‌ها و جمعه‌ها هم باید به پدر و مادرشون تو دشت و در کمک می‌کردند. تابستونا که دیگه فرصت سر خاروندن هم نداشتند؛ تازه فصول مدرسه براشون جشن عروسی و خرماپزون بود چون کار کشاورزی مخصوصاً برای بچه‌ها طاقت فرسا بود. می‌موند بچه نخلکی‌ها و خشک‌نشین‌ها و ما بچه اربابی‌ها که تا بخواهی وقت اضافی داشتیم و بی‌صاحبٍ بی‌صاحب هم بودیم. بچه نخلکی‌ها که فقط هفته‌ای یک روز پدر بالا سرشون بود که اونم از ذوق دیدار پدر روزهای جمعه پیداشون نبود. بچه‌های خشک‌نشین‌ها هم پدر و مادرهاشون گرفتار کار و زندگی بودند و فقط موقع ناهار و شام بچه‌هاشون را حاضر غایب می‌کردند. ما بچه اربابی‌ها هم که پدرامون سایه آفتاب نشین گوشه‌ی خیابون بودند و مادرامون هم یا کار خونه داشتند یا توی یک خونه یا توی یک کوچه در یک خونه می‌نشستند و غیبت می‌کردند و ماها هم فقط ظهرها و شب‌ها موقع ناهار و شام صاحب داشتیم و یادی ازمون می‌شد بقیه اوفات افسارمون روی دوش خودمون بود و هر جا می‌خواستیم می‌رفتیم و هر کاری که نمی‌کردیم بلد نبودیم.

ادامه مطلب ...

محمّد گربه‌ای افسانه نیست!

 محمّد گربه‌ای


 غار محمّد گربه‌ای در غرب انارک


محمّد گربه‌ای افسانه نیست!

نوشته محمد مستقیمی

چند وقت پیش پژوهشگری که در آثار شیخیه پژوهش می‌کند از مشهد با من تماس گرفت[1] و اطلاعاتی در باره‌ی ملارضای انارکی می‌خواست و وقتی فهمید که یکی از نوه‌های دختری ملارضا با من خویشاوندی سببی دارد[2] خوشحال شد که منبع خوبی به دست آورده است. او گفت تحقیقاتش در مورد ملارضا (30) صفحه‌ای شده ولی هنوز کامل نیست و قول داد که پس از انتشار آن، مرا در جریان بگذارد.

من یاری شایان توجهی برایش نداشتم و نوادگان ملارضا حتی در حدّ من هم در باره‌ی جدّشان آگاهی نداشتند امّا در یک مورد توانستم او را یاری دهم. ایشان نخست عکس کوچکی از یک نسخه‌ی خطی کتاب «اجتناب» نوشته‌ی میرزا محمّد باقر شریف طباطبایی(همدانی) همان پیشوای شیخیه‌ی باقریه که در بلوای شیخیه در زمان قاجار به جندق پناه آورد و در این سفر هم مسافر کاروان حاج محمّدعلی رمضان(پدر بزرگ نگارنده) بود و آن داستان کذا که وجود چوپانان را پیش بینی کرد آن کک را در تنبان پذر بزرگ انداخت و این شد که حالا می‌بینید که من اینک چوپانانی هستم و بدان می‌بالم.برای مطالعه بقیه مقاله اینجا را کلیک کنید 

ادامه مطلب ...

ختنه‌سوری

ختنه‌سوری

نوشته : محمد مستقیمی

( سنّت)Image result for ‫ختنه سوری در قدیم‬‎

«عبید زاکانی[1] را گفتند: اسلام چه دینی است؟ فرمود: اسلام دینی است آزادمدار که چون در آن وارد شوی سر آلتت را ببرند و چون از آن خارج شوی سر خودت را.»


ماشاالله فرج‌پور

باید سال 1339 یا 1340 باشد و ما دانش‌آموزان دبستان ستوده؛ یک همشاگردی خیلی دوست‌داشتنی داشتیم که با تموم بچه‌های مدرسه چه همکلاسی یا غیر همکلاسی رفیق بود با من همکلاسی نبود با این که یا همسال من بود یا یکی دو سال بزرگ‌تر. او ماشاالله فرج‌پور فرزند یک ژاندارم فهرجی بود که به دلیل مأموریت‌های پدرش در مناطق مرزی بدون مدرسه کمی از هم‌سن و سالانش در تحصیل عقب افتاده بود اما او و خانواده‌اش با اون لهجه‌ی شیرین و ولنگ و واز یزدیشان خیلی دوست‌داشتنی و مهربون بودند. پدرش خیلی خشک و مذهبی بود و خیلی با افراد اخت نمی‌شد اما مادر و خواهران و برادرانش روابط عمومی بسیار قوی داشتند و تقریباً با همه‌ی اهالی اخت شده بودند.

برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید

  ادامه مطلب ...

باورهای ما


باورهای ما
داستانی را نقل به نقل و به مضمون می‌کنم که درخور تأمل است:
دوستی که ساکن آمریکاست می‌گفت که روزی به یکی از دوستان مکزیکی گفتم: شما که همسایه‌ی جنوبی آمریکا هستید چرا مثل کانادا که همسایه‌ی شمالی است پیشرفت نکرده‌اید؟ گفت: چون ما اسپانیولی حرف می‌زنیم و آنان انگلیسی!
یک نکته ظریف علمی در این پاسخ است و آن این که زبان ما را پارادایم‌ها و باورهایمان شکل می‌دهنر البته من باور را مترادف پارادایم آورده‌ام تا درک بیشتری از آن داشته باشیم. با این حساب تحول در جامعه و ساختارهای آن با تحول در زبان ایجاد می‌شود شاید قدری گنگ به نظر آید مثال می‌زنم:
ما باور داریم که: همیشه یک نفر باید حرف آخر را بزند
این باور بسیار خطرناک است در حالی که در نگاه اول چنین نمی‌نماید ولی این باور در ساختارهای جامعه کاری می‌کند کارستان. این باور دیکتاتور پرور است. این است که هر که را بر مسند می‌نشانیم دیری نمی‌پاید که خودمان فریاد وای دیکتاتور سر می‌دهیم غافل از آن که خودمان دیکتاتور پروریم و این گناه خود ماست نه گناه منتخبین و منصوبین ما!
چه باید کرد؟
باید در باورهایمان تجدید نظر کنیم این یک نمونه بود و اگر بخواهم بشمارم مثنوی هفتاد من کاغذ شود در هر باوری که دست بگذاریم می‌لنگد.
یکی دیگر از باورهایمان این است که: تا دستت به جایی بند است بارت را ببند.
بسیار خوب این باور با ما و با منصوبین و منتخبین ما چه می‌کند؟ هماره می‌نالیم که نمایندگان مجلس قول می‌دهند و وقتی خرشان از پل گذشت تنها به خود می‌اندیشند! بله ما هم که باشیم با این باور کذایی همان می‌کنیم که اسلاف کرده‌اند. بیایید باورهایمان را تغییر دهیم.
البته این نگاه تعمیم ندارد و هستند کسانی که پیش از ما در باورهایشان تجدید نظر کرده اند و نمونه‌هایی از آن را در یکی دو سال اخیر دیده‌ایم که کسانی هستند که منافع ملی را بر منافع شخصی ترجیح دهند.
پس بیایید حالا که تجدید نظر در باورها کار آسانی نیست و خودسازی می‌خواهد که پروسه‌ای زمان‌بر است در این برهه از زمان دست کم در انتخاب‌هایمان دقت کنیم و کسانی را برگزینیم که باورشان متحول شده است.

محمّد مستقیمی - راهی

نایین گاب دارد؟؟؟!!!


نایین گاب دارد؟؟؟!!!

نوشته:محمد مستقیمی

 من نمی‌دونم از کی و کجا تو کله‌ی خانمم رفته که بهترین خواربار فروشی دنیا خواربارفروشی بنده‌علی اول بازار نایینه! البته از یک نظرهایی همین طور هم هست چون از نظر قیمت تومنی هفت صنار از همه جا ارزون‌تره و از نظر مرغوبیت هم تومنی سی شاهی بهتر و همین ویژگی باعث شده که ما مایحتاجمان را حتی‌الامکان از بنده‌علی خرید بکنیم. ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﺑﻨﺪﻩ‌علی دو دهنه‌ی دو طرف در ورودی بازار نایین است که دهنه‌ی سمت چپ فروشگاه است با دو سه نفر فروشنده و دهنه‌ی سمت راست انبار فروشگاه و همیشه خریداران صف کشیده‌اند و گاهی باید یکی دو ساعتی در صف بمانی اما اشکالی ندارد چون سالی یکی دوبار بیشتر نیست و خریدها معمولاً عمده است. ما سالی یکی دوبار نوروز و گاهی هم تاسوعا عاشورا که به زادگاهم چوپانان می‌رویم در راه بازگشت یکی دو ساعتی ذر نایین می‌مانیم و اگر روز تعطیل نباشه سری به فروشگاه بنده‌علی نبش در ورودی بازاز نایین می‌زنیم و برای سال خرید می‌کنیم و الحق والانصاف از شیر مرغ تا جان آدمی‌زاد در این فروشگاه یافت می‌شود و جالب این جاست که تمام اجناس فروشگاه حتی‌الامکان بومی است و این از همان ویژگی‌های بارز است که ما را مشتری خود کرده است.


برای مطالعه بقیه مطلب اینجا را کلیک کنید



 همین چند وقت پیش که برای خرید رفته بودیم اتفاق جالبی افتاد که ذهن مرا حسابی مشغول کرد پس از خرید خواروبار نوبت به کشک و ترف و روغن و محصولات لبنی رسید و جناب بنده‌علی هم بهترین را عرضه کرد خانمم پرسید:

گوسفندیه؟ آقای بنده‌علی گفت:

نه گابیه. خانمم پرسید:

بومیه؟

که ناگهان جناب بنده‌علی غضب‌آگین و با نگاه عاقل اندر سفیه رو به همه ما کرد و با لهجه‌ی غلیظ نایینی، با استفهام انکاری و با تأکید فراوان گفت:

نایین گاب دارد؟؟!!!!!

و ذهن من حسابی درگیر شد با تأکیدی که جناب بنده‌علی در جمله پرسش تأکیدی خود بیان داشتند قطعاْ نایین گاب ندارد!!! نه تنها اکنون گاب ندارد بلکه ظاهراْ به نظر می‌رسد که هرگز در طول تاریخ حیات خویش گاب نداشته است!!! و مرا بر آن داشت که پژوهشی مفصل و دامنه‌دار در این زمینه داشته باشم؛ چرا که برای من عجیب بود! چرا در دنیایی که پر از گاب است و صنعت گابداری از صنایع پرسود و کارآفرین و حتی پاک و سالم و سبز است -که حتی شنیده‌ام بزرگان خودمان هم دستی در این صنعت پرسود دارند و حتی آمریکا این کشور بزرگ و پرقدرت پر از گاب است تا آن جا که به آمریکایی به تعریض گاب‌چرون و کابوی می‌گویند- چرا نایین، شهر زادبوم من، گاب ندارد؟

و تحقیقات آغاز شد. تحقیقات میدانی، آزمایشگاهی و کتاب‌خانه‌ای و هرچه بیشتر می‌جستم کم‌تر می‌یافتم و کم‌کمک به این نتیجه رسیدم که نایین نه تنها اکنون گاب ندارد بلکه در گذشته حتی زمان مشیرالدوله‌[1] و پیرنیاها[2] و دوران دکتر فاطمی[3] و حتی در زمان آیت‌الله نایینی[4] هم گاب نداشته و تازه عجیب‌تر این که در تحقیقات باستان‌شناسی در نارین قلعه[5] و حتی در تحقیقات اسطوره‌ای در شهر طبره[6] در دورافناده‌ترین نقطه‌ی شهرستان نایین یعنی در حاشیه غربی ریگ جن هم اثری از آثار وجود گاب نیست تنها در نارین قلعه و شهر اسطوره‌ای طبره آثاری از خاکستر تاپاله‌ی گاب دیده شده که معلوم شد تاپاله‌ی گاب مصرف سوختی داشته و از شهرهای مجاور مثل کاشان و قم و اصفهان و یزد که سابقه‌ای تاریخی در صنعت گابداری دارند و گاب در این مکان‌ها به وفور بوده و هست وارد می‌شده و تنها به این دلیل است که آثاری از خاکستر تاپاله‌ی گاب در تاریخچه‌ی این شهرستان دیده می‌شود و صد البته در قرون اخیر هم به دلیل تغییرات اساسی در منابع سوخت از هیزم گرفته تا نفت و گاز اثری از آثار این نوع سوخت در تاریخ اخیر شهرستان نایین دیده نمی‌شود!

نارین قلعه‌ی نایین

من بسیار شگفت‌زده شدم که چرا نیاکان من از فواید گسنرده‌ی این صنعت غافل مانده‌اند؟ خدا می‌داند ما بروبچه‌های این شهرستان در طول تحصیل، چند انشا در فواید گاب نوشته باشیم و چقدر از فواید گوشت و پوست و حتی شاخش قلم‌فرسایی کرده‌ایم و چه بسا بعضی از ما دانش‌آموزان خوش ذوق در پایان انشای خود چنین نتیجه‌گیری کرده باشیم که: پس نتیجه می‌گیریم که گاب حیوان مفیدی است ؛ پس ما باید گاب باشیم. پس چرا ما گاب نداریم؟ و چرا باید ما در این زمینه نیازمند دیگر شهرها و کشورها و حتی کشورهای استعمارگری چون آمریکا باشیم؟ چرا ﺍﺯ گاب این موجود پرسود و بی‌آزار که اگر آخورش پر باشد به هیچ چیز و هیچ کس کار ندارد و حتی در ادبیات ما هم رسوخ کرده و مرتب مشبه‌به واقع می‌شود بی‌بهره مانده‌ایم؟ موجودی که حتی در بعضی نقاط جهان مقدّس است و پرستش هم می‌شود - به هند یروید تا ببینید جایگاه این موجود تا کجاست که حتی آن سیاست‌مدار سیّاس بریتانیایی آن جایش را ماچ می‌کند تا سلطه‌ی استعماریش را چند سده‌ی دیگر تضمین کند-. با این که بر اهمیت این موجود واقفیم باز هم درنیافتم که:

براستی چرا ما گاب نداریم و چرا وارد نمی‌کنیم؟

در تحقیقات دامنه‌دار خویش دریافتم که این آب و خاک حتی مهاجرپذیر هم نبوده و حتی گاب‌های سیستانی هم که در ایران بسیار معروفند در این سرزمین راه نیافته‌اند و حتی اثری از گاب‌های اسراییلی که روزی شصت لیتر شیر می‌دهند و دوشیدنشان هم آسان است و گوساله‌های خوش‌گوشت برزیلی و گاب‌ها و بوفالوهای شاخ‌دراز آمریکایی هم که به تمام دنیا مهاجرت کرده و همه‌ی سرزمین‌ها را تصرف کرده‌اند راهی به سرزمین ما نیافته‌اند و این از عجایب است! آیا آب و خاک و باد و هوای این سرزمین برای گاب‌های مهاجر ناسازگار است و این موجودات - که گهگاهی مقدس هم هستند- نمی‌توانند در این سرزمین دوام بیاورند؟ و صد البته در تاریخ اثری از مهاجرت هیچ یک از این انواع ندیدم و متأسفانه چون در این مقوله به هیچ نتیجه‌ای نرسیدم ناچار مهر تأیید بر گفته‌ی حاج آقا بنده‌علی می‌زنم که: نایین نه تنها امروز گاب ندارد بلکه در هیچ دوره‌ای از تاریخ معاصر و باستان و حتی ادوار اسطوره‌ای هم گاب نداشته‌ است!!! و این پرسش را که بی‌پاسخ مانده است دوباره مطرح می‌کنم تا شاید پژوهشگران این سرزمین پاسخی برایش بیابند

براستی چرا نایین گاب ندارد؟

محمًد مستقیمی، راهی

دی ۱۳۹۴

 



[1] - میرزا نصرالله خان نائینی (درگذشتهٔ جمعه ۴ شعبان ۱۳۲۵، ۱۴ سپتامبر ۱۹۰۷) ملقب به مصباح‌الملک در ۱۲۹۹، مشیرالملک در ۱۳۰۸ و مشیرالدوله در ۱۳۱۷، سیاست‌مدار ایرانی از اواخر دوران ناصری تا اوایل سلطنت محمدعلی شاه بود. فرمان مشروطیت در دوران صدراعظمی او (۱۴ مرداد ۱۲۸۵ شمسی) به امضای مظفرالدین شاه رسید و تاج پادشاهی را پس از فوت مظفرالدین او بر سر محمد علی گذارد. مشیرالدوله از ۱۳۱۲ وزیر لشکر شد و در ربیع‌الثانی ۱۳۱۷ با فوت وزیر خارجه محسن خان مشیرالدوله، وزارت خارجه و لقب مشیرالدوله را به او سپردند.[۱][۲] او در زمان انقلاب مشروطه نقش میانجی را بر عهده گرفته بود و با عزل عین‌الدوله از نخست وزیری در ۷ جمادی‌الثانی و انتخاب او در ۱۰ جمادی‌الثانی ۱۳۲۴ به صدراعظمی، تحصن مشروطه‌خواهان در سفارت انگلستان پایان گرفت. مرگ مشیرالدوله دو هفته پس از ترور علی‌اصغرخان اتابک به طور مشکوکی روی داد و جسد او در امامزاده صالح تجریش به خاک سپرده شد.(منبع: ویکی پدیا)

میرزا نصرالله خان مشیرالدوله

 

[2] میرزا نصرالله خان مشیرالدوله، حسن پیرنیا، حسین پیرنیا، باقر پیرنیا، داود پیرینا، ابوالحسن خان پیرنیا

خانواده پیرنیا در نوروز ۱۳۳۶ در پلکان جنوبی خانه مشیرالدوله پیرنیا (شکوه عظمی با چادر سفید در مرکز عکس)

 

[3] سید حسین فاطمی (زاده ۱۲۹۶ در نایین - درگذشته ۱۸آبان ۱۳۳۳ در تهران) سیاست‌مدار و روزنامه‌نگار ایرانی و از۱۳۳۱ تا ۱۳۳۲ وزیر امور خارجه ایران بود که پس از کودتای۲۸ مرداد توسط حکومت پهلوی اعدام شد. طرح «جمهوری» در آن مقطع از سوی فاطمی بوده است،[۱] به گفتهٔ دکتر مصدق، فکر ملی شدن نفت پیشنهاد دکتر حسین فاطمی بود. دکتر فاطمی را همراه با دکتر علی شایگان چهره‌های برجسته جناح چپ دولت مصدق می‌نامیدند. او پیش از اعدام از دوبار ترور (یک بار توسط فداییان اسلام و یک بار توسط شعبان جعفری) جان به در برده بود..(منبع: ویکی پدیا)

دکتر حسین فاطمی و دکتر محمد مصدق

 

[4] میرزا حسین نائینی , شیخ الاسلام محمدحسین غروی نائینی منوچهری اصفهانی (زاده ۲۷ ذیقعده ۱۲۷۶ (۲۶ خرداد ماه ۱۲۳۹ ش) در نائین[۱] ـ درگذشته ۲۶ جمادی‌الاول ۱۳۵۵ در نجف) مرجع تقلید شیعه بود. پدر او شیخ الاسلام میرزا عبدالرحیم، از خاندان بزرگ منوچهری بود که در شهر اصفهان پدرانش - پشت به پشت - لقب شیخ الاسلامی داشتند. خاندان نایینی در اصفهان به بهره‌مندی از خوبیها شهره عام و خاص و از نظر علم و دینداری زبانزد همگان بودند و خانه ایشان در زمان بروز مشکلات پناه مستمندان بود.

شیخ الاسلام محمدحسین غروی نائینی

[5] - نارین قلعه یا نارنج قلعه، قلعه‌ای باستانی در شهر نایین در استان اصفهان است. این بنا درست در مرکز بافت تاریخی شهر نایین و در بین محله‌های قدیمی یعنی باب‌المسجد ، کلوان ، نوآباد واقع شده است و قدیمی ترین بنای شناخته شده در بافت تاریخی شهر نایین است.[۱]

از مهمترین و قدیمی ترین بناهای شهر، «نارین قلعه» یا «نارنج قلعه» بنا بر نوع مصالح و سبک بنا، می‌تواند مربوط به دوران پارتیان[۲] یا دوران ساسانیان باشد و احتمالاً آتشگاه بوده است.[۳] که از آن به عنوان دژ یا کهن دژ شهر استفاده می‌شده است. به ویژه آن که این بنا درست درمیان بافت تاریخی نایین قرار گرفته است. درباره کارکرد قلعه اطلاع صحیحی در دست نیست. اما گمان می‌رود این قلعه، همراه با فضای اطراف، مرکز اداری و نظامی شهر بوده باشد. متأسفانه امروزه از این بنا چیزی جز چند دیوار خشتی و بقایای یک قلعه عظیم باقی نمانده است.

دور تا دور قلعه در قدیم خندقی احاطه نموده بودند که از پایین‌ترین قسمت خندق تا بالاترین قسمت بنا در قدیم ۵۰ متر ارتفاع داشته است و بنای مذکور به صورت چند ضلعی بوده که چندین برج در گوشه اضلاع آن قرار داشت.[۴]

جنگ امیر مبارزالدین محمد آل مظفر و ملک اشرف چوپانی در این قلعه روی داد.[۵]. (منبع: ویکی پدیا)

[6] این شهر در تاریخ اسطوره‌ای افواهی ریگ جن  ثبت شده و تنها در افسانه‌های ریگ جن در چوپانان شناخته شده است. (نگارنده


جعفرقلی غلامرضایی، ابطحی

  جعفرقلی غلامرضایی، ابطحی

نوشته محمد مستقیمی

(جعفرقلی غلامرضایی، متخلص به ابطحی)

چند روز پیش اتفاق جالبی افتاد البته برای من جالب بود آخر جلسه ختم شادروان فاطمه عمادی دختر مرحوم رحمت‌علی و همسر محمد‌اقا عمادی طبق معمول که دیداری از خویشاوندان و دوستان آشنایان به عمل می‌آید و گاهی یک ساعتی هم ادامه دارد بیرون مجلس در پیاده‌رو مخصوصاً اگر هوا هم مساعد باشد و افراد هم مثل من بازنشسته و علاف باشند. با خاله‌زاده و دوست بسیار عزیزم محمدتقی جلالپور همراه شدم وبا هم از مجلس خارج شدیم و سلانه سلانه و گپ‌زنان به خیابان آمدیم که ناگهان محمدتقی گفت:برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید

ادامه مطلب ...

موسیقی در چوپانان

 موسیقی در چوپانان(رمضون علی آقا بیک)

نوشته : محمد مستقیمی
نقل از :دولنده

رمضان جلالپور (رمضون علی آقا بیک) پیرمرد خوش ذوق و خوش سخنی است که اهل دل هم شده و تازگی‌ها که آنچه نباید بجنبد در او جنبیده است و سر پیری هوای عشق و عاشقی دارد و خیلی بیشتر از پیش دوست داشتنی شده است دلی پر درد دارد چون سر پیری تنها شده و وسوسه‌ی تجدید فراش او را چنان واله و شیدا ساخته که در به در به دنبال همسر است و ناچار به دنبال هم‌سخن. کافی است گوشه‌ی خیابان چوپانان در سایه، روی نیمکت به او بگویی: رمضون حالت چطوره؟ که در دلش باز میشه و دو سه ساعتی سرگرمت می‌کنه و الحق والانصاف مستمع را سر حال میاره و دقایقی از درد و رنج زمانه دور می‌کنه. رمضون یکی دو دانگ صدا هم داره البته ما ایرانی‌ها همه یکی دو دانگ صدا را داریم و همه هم گه گاهی می‌زنیم زیر آواز و ما بچه‌های چوپانان که همه هم به قول خودمون چند تا چهاربیتی از بر داریم من خودم هم گاهی توی حموم می‌زنم زیر آواز و از شما چه پنهون گاهی فکر می‌کنم صدایکی هم دارم و اگر به جای شعر و شاعری رفته بودم دنبال رقص و آواز مؤفق‌تر بودم دست کم مایه‌دار می‌شدم گرچه این روزها آواز خوندن صدا نمی‌خواد کافی است چند تا نت بلد باشی و فقط خارج نخونی که البته این یکی را ما بچه‌های چوپونون نداریم تقریباً همه خارج می‌خونیم و رمضون هم مثل همه‌ی بچه‌های چوپونون نمی‌دونم کی اونم توی اصفهان مهد آواز بهش گفته خوش‌آوازی که تا حرفی به میون میاد از ستایش‌هایی که در اصفهان از آواز او شده می‌گوید و بلا فاصله می‌زنه زیر آواز که صد البته حال و هوای این روزهاش هم عامل دیگری برای این شیدایی اوست و خیلی هم بدک نمی‌خونه ولی خب می‌خونه دیگه مثل خود من با این تفاوت که من فقط توی حموم می‌خونم ولی او هر جا که پیش بیاد می‌خونه حتی توی باغ غدیر اصفهان در جمع متشاعران حتی در حضور استاد هادوی! که این ستایش‌ها از جانب اوست ظاهراً که رمضون ما را به جایی رسانده است که اگر همین روزها آلبومی از او دیدید شگفت‌زده نشوید! بعید نیست.

یکی دو ساعتی در سایه دیوار روی نیمکت گوشه‌ی خیابان چوپانان با رمضون گپ زدم و آنچه گفت و خواند یادداشت کردم و شسته رفته‌ی اونو براتون پست می‌کنم با همان عنوان موسیقی در چوپانان:

 و این‌ها اشعاریست که از خاطره‌اش یا از خودش برایم خواند بعضی به آواز و بعضی با دیکلمه: 

برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید

ادامه مطلب ...