چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com
چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com

کدخدا عباس و مادر

گفتم : عباس اقا می بینم عمریست که عباس کدخدا هستی . یادم میاد مدتی کدخدا عباس بودی. چرا ادامه ندادی؟! با سواد آنروزت که نه کلاسه بودی و  بخشدارهای ان زمان شش کلاسه بودن و با ان لحن قوی و گوشنوازت و سخندانی و سخنوری که داشتی و مردمداری که از پدرت به ارث برده بودی ، اخذ مقام های بالا تر دور از انتظار نبود ... چرا نموندی؟
گفت : سال ۴۳ پدرم مرحوم شد .بعد از مراسم چهلم ، داشتم از قبرستان بالا  می امدم ، راس کوچه مسجد ، شیخ حاج مندلی از جمع اربابان عصا زنان نزد من آمد و با تسلیتی دوباره پیشنهاد کرد جانشین پدرم شوم . آن روز کمتر از هیجده سال داشتم . ( اینگونه انتخاب کدخدا در چوپانان مسبوق به سابقه است .بعد از میرزا فرزندش عباس را جانشین کردند که البته دوام چندانی نیاورد و استعفا داد .)
از پیشنهاد مالکان بدم نیامد و با وجود مخالفت مادرم ، کدخدایی را پذیرفتم و چون سیاق می دانستم در کمتر از یک هفته ، حساب ، کتاب و دفتر دستک انبار میانه را به روز کردم و بی هیچ اختلاف حساب و کم وکسری به نماینده مالکان  شیخ حاج مندلی گزارش کردم و با اینکار نشان دادم که شایسته انتخابشان هستم .
بعد از مدتی با وجود اسیاب های موتوری مندلی رادیو و حمزه ، رونق از آسیاب ابی افتاد . مالکان یک آسیاب موتوری خریدند و کمی بعد از باغ ملی نصب کردند و چون بقیه کارها به عهده کدخدا بود، بنده حسن زهرا بگم ( زاهدی ) را که جوانی زحمت کش و بی ادعا بود به اسیابانی انتخاب کردم ...
وفتی حساب کردم . دیدم مواجبم به اندازه حقوق یک معلم که در ان زمان ۳۰۰ تومان بود ، می شود. ( صد تومن حقوقم بود که مالکان می پرداختن ، صد تومن هم از انبار میانه وچیزی نزدیک به پنجاه تومن هم از آسیاب دستم را می گرفت و مغازه پدرم هم بود. ) با این حساب علاقه ام روز بروز بیشتر و بیشتر می شد و فکر و ذکرم در پی انجام وظایفم به نحو احسن بود ... اما روز به روز مخالفت مادرم شدت پیدا می کرد ... او  آینده تنها پسرش را در این شغل تباه شده می دید و پیرو همین باور ، مغازه را ازم گرفت تا درآمدم کم شود با این بهانه که این مغازه با دو _ سه هزار تومن طلب سینه دفتری ، آینده ای ندارد ...این امر هم از علاقه ام به این شغل کم نکرد.   روزها بدنبال هم امدند و ماهها گذشتن و کمی به دو سال مانده بود که روزی مادرم بقچه سفرش را بست و رو بمن کرد و گفت : تو همین جا بمان و هر کاری دلت خواست بکن ، اما من نمی مانم  . زورم به تو نمیرسه به خودم که میرسه . همین امروز با اولین وسیله می رم اصفهان پهلوی خواهرت و دیگه پاما اینجا نمیذارم  و کلید مغازه و خونه و انباری را با پرخاشی مادرانه جلویم انداخت...
دیدم سمبه پر زوره و این تو بمیری دیگه از اون تو بمیریها نیست  . همان روز استعفای خود را تقدیم مالکان کردم  اما بخشدار انارک موافقت نمی کرد تا اینکه با وساطت عبدالرحیم و یکی دو نفر از مالکان و به بهانه ادامه تحصیل موافقت کرد.  انبار میانه و دفتر دستکای گدخدایی و حساب کتاب آسیاب را تحویل دادم  و به دنبال سرنوشتی بهتر راهی گنبد کاوس  شدم .
دیماه ۴۰۳ مهدی افضل

اَه‌هِنگ چه نوع ساختمانی است

نوشته: ابوالقاسم مستقیمی

همشهری عزیز آقای مهندس صمیمی در گروه خبر گزاری چوپانان در باره آهنگ که یک نوع معماری در چوپانان است سوال کرده بود و من درباره سوال او توضیحات زیر را نوشتم

با درود
آقای صمیمی ابتدا باید در مورد خود کلمه آهنگ و تلفظ صحیح آن توضیح دهم
در واقع برای نوشتن این کلمه بهتر است از املای زیر استفاده شود تا با آهنگ در موسیقی اختلاط نیابد
اّه‌هِنگ
به نظر من این نام گذاری ارتباطی با پوشش سقف ندارد معمولا سقف آه‌هنگ  ها ضربی ساده است
عرض این نوع ساختمان ها ۳ تا ۴ متر و طول آن ۱۰ تا ۱۲ متر بوده که یک واحد مسکونی محسوب می شده و برای استحکام بیشتر و صرفه جویی در دیوار کشی چندین واحد به هم چسبیده ساخته می شده
قسمت آفتاب گیر ساختمان در ابتدای ساختمان ایوانک داشته که استفاده آن برای نشیمن و خوابیدن در تابستان استفاده می شده البته در کنار همین ایوان کوچک کیلک یا همان اجاق که جایگاه طبخ غذا بوده استفاده می شده این ایوان بیشتر از ۲ متر طول نداشته بعد از ایوان اتاقی با یک در ورودی بوده که طول آن تا ۴ متر می شده و اتاق نشیمن و خوابگاه
و تاقچه ها و کندچو ها  هم کمد انباری بوده
از ته اتاق دری بوده به اتاقی که انباری آذوقه حیوانات برای کاه و گندم و جو استفاده می شده و در انتهای ساختمان هم اتاق طویله بوده که هم به انباری راه داشته و هم به قسمت پشت ساختمان برای ورود و خروج حیوانات
خلا و تنور در فاصله با این ساختمان ها به صورت اشتراکی در محوطه بیرون ساخته می شده
در سقف هر قسمت سوراخی ایجاد می شده تا هم نور آن قسمت تامین شود و هم هوا تهویه شود
هر چند ساختمان به هم پیوسته در قسمت بیرون راه پله سر بازی برای پشت بام داشته که دسترسی به پشت بام را آسان می کرده و هر خانواده بین دوقوس ساختمان خودش و همسایه تابستان ها می خوابیده
اما چرا به این نوع ساختمان ها آه‌هنگ  می گفتند   برایم مبهم است ریشه این کلمه را باید در زبان های پهلوی جستجو کرد