کویر نمک در سال ۱۲۸۴ – قسمت۹
سفرنامه سون هدین
ترجمه : مجید ذوالفقاری انارکی
(ورود کاروان سون هدین به چوپانان و مشاهدات او از زبان و دیدگاه خودش)
کاروانمان روز ۴ بهمن وارد چوپانان میشود. اهالی روستا که به علت حضور یک خارجی شگفت زده شده اند با شک و تردید با ما برخورد میکنند ولی پس از اینکه کربلایی معدعلی برایشان توضیح میدهد که ما قبلا در آبادی علم بوده ایم و نه تنها آزارمان به کسی نرسیده بلکه طرف معامله خوبی هم بوده ایم، از ما استقبال کرده و بلافاصله چند نفر با ۲ آهوی تازه شکار شده به نزدمان می آیند و آنها را در معرض فروش قرار میدهند که ما هم با کمال خوشحالی آهوها را خریده و کباب چند روز آینده کاروان را تامین میکنیم. معلوم میشود که اهالی چوپانان از همراهان قزاق من شکارچیان ماهرتری هستند، و نیز اینکه یکی از راه های گذران زندگیشان شکار حیوانات وحشی است. در بیابان های اطراف چوپانان آهوی فراوان یافت میشود و در کوه هایی که در فاصله نه چندان دور قرار دارند گرگ، روباه و کبوتر کوهی وجود دارد.
هنگامی که مشغول ترسیم کوه نیگو هستم مردی لنگان نزد من می آید و میگوید چهل سال است از بیماری رنج میبرد و خواستار دارو است. البته من مقداری دارو به همراه دارم ولی نه آنچه که بتواند بیماری چهل ساله آن مرد را معالجه کند.
آب چوپانان از قناتی تامین میشود که از جنوب شرقی وارد روستا شده و در حوضی که نیزار در اطراف آن روییده است جمع شده و سپس توسط جویبار به کشتزارها رسانده میشود. بر فراز حوض آب، انبوهی از پشه در حال پروازند که وجود این حشرات آبزی در منطقه خشک کویر در نگاه اول تعجب برمی انگیزد. البته این حشرات از طریق کاروانها از اماکن دور دست به اینجا راه یافته و در کنار این حوض مکان مناسبی برای زندگی و تولید مثل جسته اند.
شب هنگام که هیاهوی زندگی روزانه مردم روستا فروکش میکند صدای جریان و ریزش آب در جویبارها موسیقی دل انگیزی ایجاد میکند. نوایی که در تعارض با طبیعت خشک این سرزمین تشنه می نماید.
از آنجایی که از علم تا چوپانان ۵۹ کیلومتر راه پیموده ایم تصمیم میگیریم که برای استراحت خود و شتران مان، فردا را هم در اینجا بگذرانیم.
ادامه دارد...
عکس: چوپانان در ۱۰۹ سال پیش، و ۲ سال پس از انتقال آن به منطقه فعلی. گویا آب قنات به حوضی که قسمتی از آن را در عکس می بینید می ریخته و سپس به کشتزار ها (کوشو) هدایت میشده است. البته آنطور که از مادرم شنیده ام پس از این تاریخ هم سیل، حدود ۸۰ سال پیش، ده را ویران کرده که در نتیجه مردم خانه های خود را به منطقه ای کمی بالاتر منتقل کرده اند. آیا کسی از چوپانان قدیم که به گفته سون هدین در نیم فرسخی جنوب منطقه فعلی قرار داشته و نیز علت انتقال آن چیزی میداند؟
همه جا جن
واقعیت همان باور ماست
نویسنده : محمد مستقیمی
من کارگر معدنکار هستم توی معدن سرب نخلک، نه نخلک امروز که کارگرها را هر روزه با اتوبوس از چوپنون و انارک میآورند به نخلک و عصرها هم برمیگردونند پیش خانوادههاشون و نه کارگر سی چهل سال پیش نخلک که هفتهای یک بار پنجشنبهها، عصر، کارگران را سوار کامیون و کمپرسی میکردند در حالی که توبرههایشان را به بشن کامیون بسته بودند پر از گرد و خاک برخاسته از جادهی خاکی به چوپنون و انارک میبردند و غروب جمعه هم با توبرههای پر از آذوقهی هفتگی برمیگردوندند. نه این دو گروه نه، بلکه کارگر شصت هفتاد سال پیش که هر دو سه ماهی یک بار برای یک هفته به مرخصی میرفتیم آن هم پای پیاده سه چهار نفری و گاهی هم تنهایی فاصلهی ده فرسنگی نخلک تا چوپنون را طی میکردیم و گاهی یک شب کوتاه تابستان طول میکشید تا به خانه برسیم. در زمستانها بیشتر روزها راه میافتادیم ولی تابستانها حتماً باید شبها میرفتیم چون روزها خیلی گرم و طاقتفرسا بود. من و سه چهار تا از دوستان نزدیک که دیگر عادت کرده بودیم زمستان و تابستان، بهار و پاییز هر فصلی که بود نزدیکهای غروب راه میافتادیم و شبانه میرفتیم و منطقمان هم این بود که روزهای مرخصی را هدر ندهیم و با خانواده باشیم ضمناً انگار این راه ده فرسنگی شبانه کوتاهتر بود چون در روز انتهای راه پیداست و آدم مرتّب به آن نگاه میکند در نتیجه راه طولانیتر به آدم نمود میکند و علاوه بر آن قصههای همسفران در شب پر هیجانتر میشد و گاهی با ترس و دلهره همراه بود و راه را کوتاهتر میکرد چون این قصهها بیشتر از جن و پری بود و مسیر ما هم که از کنار ریگ جن میگذشت تا چاه غیب و بعد هم مشجری که این مکانها عجین بود با داستانهای جنّی و با این که ترس و دلهره داشت اما از خستگی و طولانی بودن راه میکاست هر چه بود ما چند نفر عادت کرده بودیم شبانه برویم سالی سه چهار بار که بیشتر نبود کمکم به صورت تفریح درآمده بود.برای مطالعه بقیه این افسانه اینجا را کلیک کنید
آش شله قلمکار
فصل دوم بخش دوم پارهی دوم
قلعهی جدید
گفتم ماما خدیجه نوزادان زیادی به دنیا آورد و بسیاری مردند امّا این نوزاد اولی که گورستان «پاتلو» با مرگ او بنیانگذاری شد کاری به نوزادان او ندارد این جریان مال دهه 70 قرن 13 شمسی است یعنی سالهای 1277 به بعد تا 1280 که هنوز باباشیخ هم نوزادی و کودکی بیش نبوده تا چه رسد به این که این نوزاد فرزند او باشد داستان گورستان تداعی شد نوشتم به هر حال گورستان چوپانان که پا گرفت نوزادان و پیران دست به کار آبادانی آن شدند. بانیان اولیه چوپانان هم کمکم پیر میشدند و میمردند و نوزادان هم که توان مقاومت در برابر آن هم سختی و بیماری و عدم بهداشت را نداشتند آنان را در این آبادانی یاری میکردند.
چوپانان جان میگرفت؛ زاد و ولدها و مرگ و میر که همیشه اولی بشتر است و مهاجرت نیروی کار که بیشتر از بیابانک بود جای را بر ساکنین قلعهی چوپانان تنگ کرد بچهها بزرگ میشدند و تشکیل خانواده میدادند و یک خانواده به چند خانواده تبدیل میشدبرای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید
ادامه مطلب ...به مناسبت اول مهر
همسایه عزیز من چرا همسایه آزاری
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیوْمِ الآخِرِ فَلا یُؤْذی جارَهُ؛ کسی که ایمان به خدا و روز آخر (قیامت) دارد، همسایه اش را آزار ندهد.» و امام رضا علیه السلام فرمود: «لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یَأْمَنْ جارُهُ بَوائِقَهُ؛ از ما نیست کسی که همسایه اش از شرّ او در امان نباشد.»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «لاَ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ عَبْدٌ لاَ یَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ؛ کسی که همسایه اش از شرّش در امان نباشد به بهشت نمی رود.» چراکه خداوند برای بندگان خویش ارزش و عظمت قائل است و هرکس امنیّت بندگان را به هم زند، در پیشگاه او نیز از عذاب در امان نخواهد بود.
هر گناهی متناسب با خود مجازاتی دارد؛ از جمله، گناه همسایه آزاری است که در روز قیامت شخص همسایه آزار با دست و پای بریده محشور می شود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره آیه «یَوْمَ یُنْفَحُ فیِ الصُّورِ فَتَأْتُونَ اَفْواجا»؛ «روزی که در صور دمیده می شود و شما فوج فوج وارد محشر می شوید.»
فرمود: «ده گروه از امّت من به صورت پراکنده و جدا از دیگر مسلمانان محشور می شوند:... هفتمین گروه کسانی هستند که «مُقَطَّعَةٌ اَیْدیهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ؛ با دستها و پایهای بریده محشور می شود.»
و آنها همانهایی هستند که «یُؤْذُونَ الْجیرانَ؛ همسایه ها را آزار می دهند.»
مستاجر جدید هم که با احداث شعبه گاز همسایه ما و همسایگان دیگر شده در آزار به ما دو چندان موثر است1-پخش گاز و انبار کپسول هاب گاز که چون بمبی ما را تهدید می کنند 2- ورود کامیون های گاز که دیوار خانه ما را تهدید می کنند .
امیدوارم با این تذکر مشکل حل شود و مسئولین دلسوزانه برای توزیع گاز مایع مکان مناسبی را هر چه زودتر تدارک ببینند
آش شله قلمکار
فصل دوم بخش دوم پارهی نخست
پاتلو
گفتیم که مرگ و میر نوزادان و کودکان در قدیم زیاد بود و جالب این جاست که اولین کسی که در چوپانان میمیرد یک نوزاد چند ماهه است که با این که بارها شنیدهام که فرزند چه کسی بوده امّا حالا هرچه زور میزنم یادم نمیآید امّا میدانم که از فرزندان رعایا بوده است نه از مالکین و پس از مرگ این نوزاد این مشاجره در میگیرد که او را در کجا دفن کنند و گورستان را در کجا انتخاب کنند؟ عدّهای معتقد بودند که دامنهی کوه انبار مناسبتر است و بعضی دامنهی کوه دشت را پیشنهاد میدادند و بالاخره رأی بر این قرار میگیرد که بهتر است مرده به سمت قبله تشییع شود و دامنهی تپهی جنوب غربی چوپانان که جهت قبله است میشود گورستان چوپانان و «پاتلو» نامیده میشود.برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید
فصل دوم بخش نخست پارهی چهارم
خلاصه یاران همراه یاری کرده جوان تیر خورده را بر چوب بست میبندند و کشان کشان او را به چوپانان میآورند و بیچاره حاج مندلی هم بر کجاوه مینشاندش و به قصد نجات او زاهی یزد میشوند به هر حال میتوانند از خونریزی بیش از حد جلوگیری کرده و جان او را نجات میدهند و زخمهای او درمان میشود امّا از آن جا که لابد آن زمان جراحی و این مسایل پزشکی چون امروز پیشرفته نبوده قسمتی از استخوانهای خورد شده در زخم باقی میماند و کمی بعد عفونت میکند و ناچار این بار او را به اصفهان میآورند و در بیمارستان احمدیه بستری میکنند و خواهرش حاج هدیه هم پرستاری او را به عهده میگیرد و حدود هفت هشت ماه این درمان طول میکشد تا عاقبت مشکلات برطرف شده و جناب
برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید
کویر نمک در سال ۱۲۸۴ – قسمت۸
سفرنامه سون هدین
ترجمه : مجید ذوالفقاری انارکی
(ادامه سفر علم به چوپانان، از زبان سون هدین)
میرزا، از همراهانم صبحدم، مرا از خواب خوش بیدار میکند و با شستن دست و رو، خواب را از چشمانم میزدایم. کم کم خورشید خود را در افق مشرق نشان می دهد و فرش شبنم را که بر دامان کویر گسترده است آرام آرام محو میکند. آفتاب شمایل کوه ها را دگر بار در افق ترسیم کرده و تپه ها انحناهای دلچسب و فراز و نشیب های زیبای خود را نمایان میکنند.
کمی بعد کاروانمان به راه می افتد و زنگ شتر ها سمفونی خود را آغاز میکنند. دو ساربان دیگر هم با شتر هایشان در مسیر خود، به ما می پیوندند.
به حوضچه ای میرسیم که هنوز یخ های بسته شده از شب قبل در آن باقیست. همراهانم نمیتوانند از این آب گوارا صرف نظر کنند و همگی روی شکم دراز کشیده و با ولع از آب سرد حو ضچه می نوشند، سگ کاروان و چند تا از شترها هم به پیروی از کاروانیان عطش خود را با آن آب خاموش میکنند. در نیمه راه، دو کوه پوشیده از برف را در جنوب می بینیم که <حجر> و <باسیو> نام دارند، همنام دهکده هایی که در دامنه شان قرار گرفته اند.کمی پایین تر در سمت چپ کوه های <کبودان> و <هفتمان> به چشم میخورند که آنها نیز نام دهات پای دامنه شان را بر خود دارند. پس از مدتی به درختان گز میرسیم و از آنجا شاخه های خشک را بار شترهایمان می کنیم چون مطمئن نیستیم که بتوانیم در چوپانان هیزم تهیه کنیم.
گرمای هوا اکنون به دوازده درجه رسیده است که نسبت به دمای منهای شش درجه دیشب ۱۸ درجه افزایش داشته است. شتر ها کماکان لباس زمستانی خود را بر تن دارند و تا بهار که پشم هایشان میریزد هنوز چند ماهی باقیست. به راهمان ادامه میدهیم و سرانجام چوپانان از پس تپه ها پدیدار میشود. این آبادی در قسمت شرقی زمین مسطحی قرار دارد که به جای شن کویر، با خاک پوشیده شده است.
ادامه دارد...
عکس: خانه های چوپانان، دو سال پس از انتقال آن به مکان کنونی
کویر نمک در سال ۱۲۸۴ – قسمت۷
سفرنامه سون هدین
ترجمه : مجید ذوالفقاری انارکی
(دنباله ماجرای سفر علم به چوپانان از زبان هدین. لطفا دوستانی اطلاع دارند در تصحیح نام اماکنی که در داخل <> نوشته شده اند، یاری کنند.)
همراهانم اینجا را برای اطراق امشب مناسب می بینند ولی با اصرار کربلایی معدعلی که قول داده ما را ۴ روزه از علم به جندق برساند کمی بیش ادامه میدهیم تا سپس در پناه درختان تاغی که ارتفاعشان به ۳ متر میرسد منزل کنیم. از اینجا به طرف جنوب شرقی تا عباس آباد ۸ فرسخ فاصله دارد و کوه عباس آباد از دور به شکل مبهم دیده میشود. در مشرق، کوه آب گرم و جاده انارک به طبس قرار دارد. طبس، شهری است با زیبایی افسانه ای که دیدار آن رویای هر مسافریست که به کویر پا میگذارد. در جنوب شرقی، کوه چفت سر به فلک کشیده، در جنوب غربی کوه معلا و در شمال غربی، صحرایی از شن قرار دارد که چاه های <برقو>، <باش کوشی>، چاه شور، و <چوجکون> را در خود جای داده است. کوه <نیگو> و <بونیگو> در شمال شرقی واقع شده اند و سیاهی کوه چوپانان در افق به طور مبهم دیده میشود، نشانه ای که فردا چون چراغ دریایی، راهنمایمان در اقیانوس کویر خواهد بود.
از تنه درختان خشک آتشی می افروزیم تا کاروانیان شام خود را که نان و روغن است در روشنایی آن صرف کنند، به گفتگو بنشینند، با ریختن توتون لای کاغذ روزنامه، سیگار بپیچند و صد البته قلیان چاق کنند. درختان تاغ در نور آتش به رنگ صورتی میزنند و شترها که در نزدیکیمان آرمیده اند، در تاریکی شب بر اثر رقص شعله ها، انگار چون اشباح در مقابلمان رژه می روند.
درجه هوا به سرعت افت میکند و از لای تپه های شنی آوایی بگوش میرسد که از انقباض میلیون ها دانه شن بر اثر سرد شدنشان ناشی میشود. گویی این تپه های شن که سده های متمادی در بیابان کویر سرگردانند، ما را به شباهنگ خود میهمان کرده اند. کمی بعد سکوت مطلق حکمفرما میشود، در آسمان صاف، انبوه ستارگان با نور سرد خود میدرخشند. در اطرافمان کویر با همه اسرار خود خفته است.
ادامه دارد...
عکس: منظره کوه شتری از رباط گور - برای دید بهتر روی عکس کلیک کنید!
کویر نمک در سال ۱۲۸۴ – قسمت ۷ - ضمیمه
عکس: علی مراد، راهنمای سون هدین هنگام عبور از کویر نمک (کویر جن) و ۴ شتری که در آن سفر به همراه داشتند