چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com
چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com

خاطرات جلال فاطمی انارکی16


خاطرات جلال فاطمی انارکی16
فصل دوم

جز به زلف تو ندارد دل عاشق میلی - اه از این دل که به صد پند نمی گیرد بند
من نیز مثل سایر جوانان ان دوره روزگار خاص خودم را داشتم . بیکاری برای جوانان دوره ما مفهومی نداشت . معتقدم نسل دوره من , اخرین نسل سنتی بود که به حفظ سنت ها احترام می گذاشت . تا رسیدن به سن 31 سالگی پدرم در حیات بود . به یاد نمی اورم که پیشاپیش او راه رفته باشم یا او ایستاده باشد و من , نشسته .
دهه 40 شمسی قرن ما که اوج جوانی های هم نسل من بود شاخص ترین دهه های این قرن است . شعرا , نویسندگان , محققین و هنرمندان تکرار نشدنی در این دهه بروز و ظهور کردند . روزگار معمولی خودم را داشتم . وارد شدن فاطمه در زنگی ام و دلبستگی شدیدم باو و بطور ناگهانی , ناپدید شدنش چون قطره ای , ارامش خاطر را در ان زمان از من سلب کرده بود .هیچ اتفاقی نمی توانست , عمیقا خوشحام کند . همواره دنبال گم گشته ام بودم . تا سال 43 چندین بار به سیرجان و معدن که هنوز پدر و خانواده ام در انجا زندگی میکردند مسافرت کردم . کرمان که از ماشین پیاده می شدم , مستیقما سراغ اتوموبیل اعزامی به حسین اباد , زادگاه فاطمه می گشتم و به انجا میرفتم .خانواده اش متفرق شده بودند. مادر فوت شده , خواهران ازدواج کرده و برادرانش , درسشان را خوانده یا نخوانده به دنبال زنگی شان رفته بودند. هنوز خانه پدری را که خاطرات فراوانی همراه با رفتن فاطمه به انجا داشتم, حفظ کرده بودند . حسرت ان روزهای شیرین در کنار فاطمه بودن , بی طاقتم میکرد . از هرکدامشان که در باره فاطمه می پرسیدم , جوابهایشان هماهنگی نداشت و به نظرم میرسید که موضوعی را از من مخفی نگه میدارند . پاسخ های حاج محمد تقی نیز در سیرجان , قانع کننده نبود . هر بار که در تهران به دانشسرای عالی یا ورارت اموزش و پرورش مراجعه میکردم , با تشر و عصبانیت در پاسخم می گفتند : اجازه نداریم در مورد پرسنل مان به افراد غریبه پاسخ دهیم . کلافه شده بودم .هیچ فرد متنفذ و قدرتمندی را نمی شناختم تا از او کمک بگیرم . تقریبا مطمئن شده بودم که سناریوی دستگیری شبانه فاطمه و اعزامش به تهران , یک سناریوی ساختگی و جعلی ست .از طرفی ادرس محل زندگی و کارم را با شماره تماس تلفنی در اختیار خانواده فاطمه قرار داده بودم . انتظار خبری از سوی او را داشتم که چنین اتفاقی نیافتاد .نمی توانستم خودم را قانع کنم که بی خیال او شوم . تلاش و کوشش مستمر را برای پیدا کردن گم شده ام ضروری میدانستم .سال 42 بود و به یاد اوردم که همکلاسی ام در سیرجان , هوشنگ یغمائی جندقی در چند مرتبه ای که او را دیدم گفت در دفتر نشریه یغما به صاحب امتیازی حبیب یغمائی کار می کند و اینکه انجا جایگاه شخصیت های متنفذ و ادبا و روشنفکران میباش : باور کن جلال حتی دکتر مصدق از قلعه احمد اباد ( ملک شخصی مصدق که زیر نظر دولت کودتا ,مصدق تحت نظر و به عبارتی در حصر خانگی بود ) به استاد یغمائی نامه می نویسد و از اینکه این نشریه برای ایشان ارسال شده , تمجید و قدر دانی می کند . هوشنگ در ادامه گفته هایش : اگر نزد استاد یغمائی بیائی تمام مشکلاتت حل میشود .تصمیم گرفتم به دفتر مجله که در نزدیکی میدان بهارستان قرار داشت بروم . یکی از بعد از ظهر های گرم تابستان سال 42 بود که عزمم را جزم کردم تا خدمت استاد برسم . هدف اصلی ام از این مراجعه در واقع استمداد از ایشان برای پیدا کردن فاطمه بود .

--------------------------------------------------------------------
خاطرها :
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش - بخت گو پشت مکن روی زمین لشگر گیر 
از نعمت دوست صمیمی , دانا , یکدل و بیریا برخوردار شدن سرمایه بزرگی ست که جایگزن ندار . فاطمه درزندگی ام یک استثنا بود. صارق , شجاع , بی ریا و صمیمی .تا اخر عمر باستانی پاریزی با او مراوده بسیار نزدیکی داشتم . افسوس که این مرد بزرگ در پنجم فروردین ماه همین سال به جهت بیماری و کهولت سن روی در نقاب خاک کشید و دنیای تاریخ و ادبیات را عزادار کرد فوق الغاده بود . بیش از صد کتاب نوشته و نانوشته دارند تما در زمینه تاریخ , ادبیات , پژوهش و شعر . به دفتر استاد حبیب یغما با قرار وقت قبلی وارد شدم دفتری محقر در بالاخانه دو مغازه و مشرف به خیابان همراه با سر و صدای ماشین ها و رهگذران . مدت 30 سال نشریه پژوهشی یغما را در همین اتاق تهیه و چاپ کرده اند .در واقع عمر عزیز خودشان را صرف چنین نشریه گرانبهائی کرده اند .هوشنگ اذن رفتن مرا به اتاق استاد حبیب داد و وارد اطاق شدم .ضمن ادای احترام , استاد سپید موی کم جثه ای را دیدم که روبروی استاد نشسته و با ایشان مشغول صحبت کردن هستند. بلافاصله این استاد عزیز - مرد سپید موی - را شناختم . به کنارشان شتافتم و دست و صورتشان را غرق در بوسه کردم . حبیب متحیر بود که من جوان از کچا با چنین استادی دمخور هستم .
از من پرسیدند استاد مرا از کجا می شناسید ؟
- جناب نظام وفا هستنند . 6 ماه دوره اموزشی بانک کشاورزی را در خدمت این مرد بزرگ گذرانده بودم و برایمان ادبیات تدریس میکردند .
در وصف نظام وفا , نویسنده و شاعر سنتی و استاد دانشگاه , محقق و پژوهشگر ادبی فقط به این نکته اشاره می کنم که نیما یوشیج اولین شاعر نوپرداز , افتخار شاگردی استاد نظام وفا را داشته است .نیما قبل از اینکه شعر نو را به جامعه معرفی کند که به گفته خودش دل و جرات این کار را نداشته است سروده ای طولانی با عنوان افسانه نزد نظام وفا میبرد و از او می خواهد انرا ویرایش کند و اگر قابل چاپ میداند به چاپ برساند .نظام چنین مهمی را به انجام میرساند و پس از ان شعر نو با پیش کسوتی نیما یوشیج , فراگیرمیشود .
نظام وفا در پاسخ به حبیب یغمائی که این جوان را از کجا می شناسی به ایشان می گوید در مدتی که با ایشان کلاس داشتم . کمکهای زیادی به من کرد . بخاطرم اتوموبیل خرید تا مرا از خانه به دانشکده ببرد . جاهای تفریحی تهران را به من نشان داد . مرا به کافه نادری برد و روی همان میز و صندلی نشاند که زمانی صادق هدایت و بزرگ علوی پشت ان میز نشسته بودند و همان گارسونهائی که از انها پذیرائی میکردند , سرویس دهی ما را نیز انجام دادند . روزگار خوشی را با جلال داشته ام .بیش از این نمی خواستم مزاحم این دو مرد بزرگوار شوم . اجازه خروج گرفتم و کنار هوشنگ نشستم .چند دقیقه ای نگذشت که نظام از حبیب خداحافظی کردند . مستقیما نزدم امد و مرا در اغوش گرفت و گفت : خانه مان در همان جائی که بوده هست . حتما به سراغ من بیا اینجا را نیز حتی بخاطر تو بیشتر خواهم امد .
با خودم گفتم بطور تصادفی و اتفاقی از محضر چه اساتید بزرگ فیض برده ام . فاطمه که مستثنی بود . باستانی پاریزی و اکنون نظام وفا . ای کاش از هرکدام از این بزرگواران ذره ای اموخته بودم. حبیب در همین اثنی مرا احضار کرد و به خدمتش رسیدم .

15 مجروح در اثر برخورد کامیون و اتوبوس مسافربری درمحور چوپانان- انارک


15 مجروح در اثر برخورد کامیون و اتوبوس مسافربری در اصفهان

» سرویس: استان ها - اصفهان
2-1755.jpg

 به نقل از ایسنا :بامدادپنجشنبه، بر اثر برخورد یک دستگاه اتوبوس مسافربری بین شهری با یک دستگاه کامیون در محور چوپانان- انارک ۱۵نفر مجروح شدند.

به گزارش گروه دریافت خبر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه اصفهان و به نقل از روابط عمومی مرکز مدیریت حوادث و فوریت‌های پزشکی اصفهان، غفور راستین، مدیر مرکز حوادث و فوریت‌های پزشکی اصفهان با اعلام این خبر اظهار کرد: : بامداد امروز در تماس تلفنی با اتاق فرمان ۱۱۵ شهرستان نایین اعلام شد یک دستگاه اتوبوس که از مشهد به سمت اصفهان در حال حرکت بود، در محور چوپانان- انارک با یک دستگاه کامیون برخورد کرده و حال سرنشینان آن وخیم گزارش شد.

ادامه داد: بر اساس این گزارش، دو واحد امدادی از اورژانس پیش‌ بیمارستانی 115، یک واحد امدادی آمبولانس هلال احمر و یک آمبولانس از درمانگاه انارک شهرستان نایین بر بالین مصدومان حاضر شدند و 15 مصدوم این حادثه را پس از ارائه خدمات اولیه درمانی به بیمارستان حشمتیه نایین منتقل کردند.

کبودان


« کبوودان »


نویسنده: محمدرضا فاضلی 

نقل از :http://www.bayazeh.ir/

« کبوودان »

« کبوودان » ، منطقه ایست بسیار جالب ، شگفت انگیز و شاید بتوان گفت « تنها سرمایه ی باستانی روستای جوان و نو پای  « چوپانان » است ». و من بر حسب وظیفه لازم دانستم ارزشهای این منطقه را به مردم کویر با لاخص ، مردم چوپانان یاد آور شوم ….

در مطالعاتی که از این منطقه بعمل آوردم بدون شک با توجه به آثار که بر جای مانده در این منطقه که حدود ۲۵ الی ۳۰کیلومتری جنوب شرقی روستای چوپانان از توابع نائین اصفهان  قرار دارد . و به طور حتم باید اعلام کنم این ناحیه بدون شک محل زندگی اقوام و نسلهای گذشته ی انسانی بوده که با توجه به شباهت آثار زندگی و سکونت ، حد اقل بالای ۳۰۰۰ هزار سال پیش در این منطقه زندگی میکرده اند . از آنجایی که آثار این اقوام به طرز ناشیانه و وحشیانه ایی از بین برده شده است ….. اما وجود چند نقطه شباهت بین آثار مراکزی که شناسایی کرده ام با منطقه ی کبوودان که از جمله ی آن ( آثار ندوشن – ناحیه ی ارنان – ناحیه ی رشم – تپه های سییلک کاشان -  آثار خرانق و جندق و تپه حصار و حتی ارمیغان و در نهایت آثار کوه های بیاضه ) . این احتمال بسیار بسیار قوی وجود دارد که اقوام بدوی انسانی با تیره ایی خاص در این منطقه زندگی می کرده اند.

کوه باشکوه عباس آباد

مجموعه ی تحقیقات من در قالب کتابی جامع وکامل که گوشه ی چشمی به آثار کبوودان دارد ، و از این ناحیه در آن یاد شده است  تحت عنوان « راز تتیس » – انتشارات محمد – در تهران به زودی منتشر خواهد شد .

اما  این مقاله تکملی کاملترین متن تحقیقی من در رابطه با این منطقه ی باستانی بوده و لازم دانستم که به مردم منطقه یاد آوری کنم حال و هوای افراد مشکوکی است که این روزها به طور مشکوک و مرموز به مناطق باستانی کویر مرکزی سر کشی کرده و  با پوششی کاملا گول زننده در قالب محقق و یا دانشجو و یا معدن یاب ، گاها با حفاریهای غیر مجاز و آوردن ادوات گنجیاب در فکر به یغما بردن آثار این مناطق هستند و از بردن تمدن نخستین ایران در کویر مرکزی هستند … که دودی است بر چشم خودشان . و خود نمی دانند که چه خیانتی به ایران و ایرانی کرده و عزت و آبروی خود را به متاعی ناقبل به فروش میرسانند . مردم هوشیار باشید .

بسیار افسوس خوردم چرا دیر این منطقه را دیدم . چون دزدان فرهنگی زودتر این منطقه را شناسایی کرده و آثار بسیار با ارزش آن را از بین برده اند تشخیص اینکه این منطقه جز مناطق باستانی ایران و منطقه دشت مرکزی ایران است ، برای افراد عادی با توجه به این تخریب و دزدی فرهنگی بسیار سخت و امکانپذیر نیست و باید دها نمونه ی باستانی این مناطق را از نزدیک دیده و آثار آنرا از نزدیک آنالیز کرده باشید و تصور اینکه مردم منطقه ی چوپانان ادامه نسل حاکم بر کبوودان بوده اند تصوری بسیار باطل و دور از انتظار است ، دوم اینکه کبوودان با توجه به آثار دارای جمعیت زیادی نبوده و از آثار تخریب شده چنین به نظر میرسد که  در این منطقه کوچک تنها تعداد اندکی از جمعیت ایران باستان با تیپ خاص فر.نگی در حال زندگی بوده اند . و هرگز این روستا با آثار تمدنهای پیش رفته درگیر نبوده و زندگی این اقوام کاملا سنتی و روستایی بوده و آثار فرهنگی این قوم مشابه به آثار دیگر در منطقه است ، یعنی تمام آداب و فرهنگ ایران باستان را داشته اند ، مردمی با فرهنگ مشخص در یک پیک زمانی .

انسانهای که در کبودان ساکن بوده اند فرهنگی بسیار مشابه اقوامی داشته که در کوههای رشم در منطقه ی دامغان و اقوام اولیه ی بیاضه زندگی  میکردند . بازم ذکر میکنم آثار با وحشیگرانه تخریب شده و من به سختی آثار سنگنگارههای باستانی  ایران را از حکاکیهای سنگی ، نسل امروزی که برای یادگاری آثار را تخریب کرده بودنند تشخیص دادم و در این رابطه جای دارد از استاد گرانقدر « محمد ناصری فرد » که تحقیق بسیار گسترده ایی در این زمینه انجام  و تالیفی بسیار ارزشمند در این زمینه انجام داده اند متشکر بوده، که بسیار راهنما و کمکی دو چندان به این تمایز به من کرد. البته به نظرمیرسد که میراث فرهنگی اصفهان با تعمیر و بازساری قلعه ی باستانی کبوودان که تنها ریشه ی این قلعه از فرهنگ باستانی ایران نشان و حکایت دار است ،مثلا مرهمی بر آثار به یغما رفته ی آن نهاده و تقریبا به آن بها داده است.

اما با تخریب بسیاری از سر نخ ها از بین رفته و از اقامتگاههای ابتدایی انسان که روزی پناهگاه اولیه ایی در برابر سرما گرما و اوج معماری انسان و تخصص وی در ایجاد غار بوکند بوده چند تایی بیشتر در کبودان به چشم نمی خورد و بسیار جای تاسف دارد که چزا آثار با ارزش ما درقلب کویر به علت دوری و صعب العبور بودن راه از ارزش و معرفی باز میماند . تپه ی باستانی کبوودان درست ارتفاعی بود که به خاطر چند دلیل از جمله توانایی انسان در حفر بوکند و کال مورد استفاده قرار گرفت و این ساختار درست در کنا ر ساختارهای سنگ دگرگون که در پیچیدگی خاص زمین شناسی از بررسی با زمانده است ، تمدنی شکل میگیرد که ابتدایی ترین وسایل را از سنگ تهیه میکردنند و آب چشمه ی ساختارهای سنگهای نفوذی دومین عامل جذب نسل انسان به این منطقه شده است . این نسل هیچ «خط »مشخصی نداشتند و در بررسی هایم تنها سنگ نگاره و غار نگاره هایی از آنها مشاهده و یا سنگهایی با حک اشکال گوناگون در سرتاسر کویر از خود به جا نهاده اند . واژه ی « گبر » اصطلاح بسیار نامانوسی به این قوم بوده و اصولا با عدم پذیرش دین اسلام از طرف نسل حاکم در ایران ، توسط بعضی از افراد واژه ی « گبر » به معنی « کافر» به آنها اطلاق میشد که در باره ی آثار این اقوام بسیار نا آشنا و تاریخی فراتر از اقوام گبر را به خود اخصاص میدهند . بافت گورستان اقامت گاههای زندگی انسان    …   ادامه دارد

مزرعه کبودان- چوپانان- نائین نقل از :http://www.iranvillage.ir/
موقعیت جغرافیایی 

مزرعه با طول جغرافیائی 54 درجه و 26 دقیقه، عرض 33 درجه و 26 دقیقه با ارتفاع 1380 متر می باشد. 
کبودان مزرعه ای تاریخی و ییلاقی است که در کیلومتر 27 محور چوپانان – 
اردکان و عمق 6شش کیلومتری شرق جاده مذکوردر ارتفاعات عباس‌آباد،واقع شده 
است، در ایام قدیم‌ تا حدود 20 خانوار سکنه داشته ولی هم اکنون 2 خانوار 
بصورت شیفتی در این مزرعه سکنی دارنند. چشمة کبودان یکی منابع آبی عمده 
برای حیات‌وحش تلقی می‌شود.قلعه کبودان نیز قدمتی چند هزار ساله داشته و 
در دل کوههای منطقه برروی بستر یکپارچه صخره ای بنا شده است.مجموعه 
کبودان یکی از ذخایر ارزشمند توریستی منطقه است . کوه کبودان با ارتفاع 
1928 متراز کوههای بسیار غنی منطقه بوده که در مرکز پناهگاه حیات وحش 
عباس آباد قرار داشته و ساختار صخره‌ای، دره‌های متعدد، پوشش غنی درختی 
و درختچه‌ای، سنگابهای بزرگ، کل و بز و قوچ ومیش فراوان از مشخصات بارز 
این کوه می‌باشد. مزرعه ییلاقی وقلعه معروف کبودان به همراه چشمه آب 
شیرین مربوطه در دره طویل شمالی آن قرار دارد. چشمه توتو و چشمه انجیرو و 
سنگاب دولی و سنگاب سنگ تالونو از جمله منابع آبی دیگر منطقه کبودان 
هستند .وجود لاله های وحشی خود رو در فصل بهار ،قبرستان تاریخی کبودان و 
همچنین قبرستان گبرا (که تقریباً از بین رفته) از جمله جاذبه های دیگر 
مزرعه کبودان است. میانکوهی، گرم خشک و در 185 کیلومتری شمال خاوری نائین واقع است. 
رودخانه های فصلی کبودان از شمال و عروسان از باختر آبادی می گذرد. 

کوه: کوه میرزا در 5 کیلومتری شمال خاوری آبادی. 

کار و پیشه: کشاورزی، دامداری، باغداری، کارگری و فرشبافی. 

کشت: آبی، آب کشاورزی و آشامیدنی از چشمه. 

فرآورده ها: گندم، جو، تره بار و بنشن. 

رستنی ها: درختان گز و بادام کوهی، گیاهان اسپرزه، شاه تره و قدومه که کاربرد داروئی دارند و پوشش گیاهی برای چرای دام. 

برخورد اتوبوس با تریلر در حوالی انارک


برخورد اتوبوس با تریلر در حوالی انارک 10 مجروح برجای گذاشت
اصفهان- خبرگزاری مهر: رئیس جمعیت هلال احمر شهرستان نائین گفت: برخورد یک دستگاه اتوبوس با تریلر در فاصله 30 کیلومتری پایگاه امداد و نجات بین شهری انارک منجر به واژگونی دو خودرو و مجروحیت 10 نفر شد که با اعزام تیم امداد و نجات جاده ای مستقر در پایگاه انارک به محل حادثه ، کار ارائه خدمات امدادی به مصدومین صورت پذیرفت.

به گزارش خبرگزاری مهر، ابراهیم عادل زاده نائیئی از امداد رسانی به دو حادثه در صبح امروز توسط نیروهای امدادی هلال احمر شهرستان در محور انارک به نائین خبر داد.

وی گفت: در حادثه پنخست که در کیلومتر 25 محور انارک به سمت نائین رخ داد یک دستگاه خودرو پیکان واژگون شده بود.

رئیس جمعیت هلال احمر شهرستان نائین تصریح کرد: بلافاصله پس از اطلاع ، یک تیم از امدادگران و نجاتگران جاده ای جمعیت هلال احمر مستقر در پایگاه امداد و نجات بین شهری انارک ، به محل حادثه اعزام و اقدامات اولیه امدادی را برای مصدومین حادثه آغاز کردند.

وی ادامه داد: این حادثه دو نفر مصدوم داشت که توسط نجاتگران مستقر در محل حادثه به مرکز درمانی انتقال داده شدند.

عادل زاده حادثه دوم را نیز بیان و تصریح کرد: برخورد یک دستگاه اتوبوس با تریلر در فاصله 30 کیلومتری پایگاه امداد و نجات بین شهری انارک منجر به واژگونی دو خودرو شد که با اعزام تیم امداد و نجات جاده ای مستقر در پایگاه انارک به محل حادثه ، کار ارائه خدمات امدادی به مصدومین صورت پذیرفت.

وی اضافه کرد: این حادثه نیز 10 نفر مجروح داشت که چهار نفر از آنان بوسیله آمبولانس جمعیت به مرکز درمانی انتقال و 17 نفر نیز در پایگاه امدادونجات انارک اسکان داده شدند.  

خاطرات جلال فاطمی انارکی15

 خاطرات جلال فاطمی انارکی15
فصل دوم
ای خوشا دولت ان مست که در پای حریف -سر و دستار نداند که کدام اندازد 
سال 1337 سیرجان را برای همیشه ترک کرده , در تهران اقامت گزیدم .سکونتم در منزل خواهر بزرگم زینت السادات همسر اقای حسین عموئی انارکی بود .
در کلاس چهارم دبیرستان دارالفنون نام نویسی کردم و سال 39 دیپلم ریاضیاتم را از این دبیرستان اخذ کردم .با انکه در کنکور ورودی دانشکده پلی تکنیک پذیرفته شدم , انصراف دادم . حال و حوصله ادامه تحصیل را نداشتم .صبحگاهی در سال 40 که برای خرید مواد صبحانه مثل نان سنگگ و کره و پنیر از منزل خارج شدم , بطور ناگهانی به داخل یک کامیون نظامی سرپوشیده که در سطح شهر وظیفه سرباز گیری را بر عهده داشتند , پرت شدم و ساعتی بعد همراه برخی دیگر که سرنوشتی مشابه من در ان کامیون داشتند به پادگان عشرت اباد اعزام گردیدم . خواهر و همسرش به شدت ناراحت که چه اتفاقی برایم افتاده است ؟ کسبه اطراف مغازه سنگگی به انها میگویند که به سرباز خانه او را برده اند .
همواره در این کشور گل و بلبل , ارزش و اهمیت انسان نادیده گرفته شده است . از میان ما جوانانی که تعدادمان در ان روز به 3500 نفر می رسید باید قرعه کشی میکردند تا تعداد سربازان مورد نیازشان را تامین کنند .در 7 صف 500 نفری تقسیم شدیم . قرعه نصیب صف شماره 7 گردید که سرباز شدند . در صف شماره 5 بودم . اعلام کردند انهائی که لیسانس و بالاتر دارند , مبلغ 7000 ریال , دیپلمه 5000 و زیر دیپلمه ها 3000 ریال به ژاندارمری پرداخت کنند تا معاف دائم خود را تحویل بگیرند .این رگه معافی , قدرت داشت تا بسیار از موانع را از جلوی پای جوانان بردارد .ویرای امریکا را گرفتم و منصرف شدم . به درد چه کنم ؟ دچار شده بودم . خودم نیر علتش را نمیدانستم .همه جا چشمان نگران فاطمه را می دیدم . گوئی به من می گوید : جلال بی معرفت ! نمی خواهی از سرنوشتی ک در این شهر نصیب ام شده است با خبر شوی ؟چه شد ان جان و قربان گوئی هایت ؟ از خودم خجالت می کشیدم .قلبم با او بود . نمی توانستم فراموشش کنم .دستم ب هیچ کاری بند نمی شد چون دلم نمی خواست .در هر شرایطی که قرار میگرفتم , اسیر و دربند چشمان نگرانش بودم .در ان سال ها که سال های جوانی ام بود , احساساتم , فائق بر عقل گرائی ام بود .
تلاش میکردم تا خودم را به مرحله - ضروری است- یعنی یک تصمیم جدی و قطعی بگیرم برسانم که موفق نمی شدم . احساس تنهائی میکردم . کسی که کمکم کند و راهنمایم باشد نداشتم . اگر با کسی هم , رک و راست از موضوع فاطمه صحبت میکردم تا کمک فکری ام باشد , موضوع را با خنده و شوخی برگزار میکردند : رفته است به سی خودش دست از سرش بردار . گفته هائی از این قبیل .افراد خوش نیت نیز , گفته هایشان متکی بر عقل گرائی بود و احتراز از این قبیل کارها . اما من , به مرحله ضروری است رسیده بودم که باید ردی از فاطمه پیدا کنم. گاهی شب ها را به تاتر با مدیریت مهدی اشرف میرفتم . چند بار که رفتم , به من اعتماد کرد . تا ساعت 8 شب و قبل از شروع برنامه نمایش در گیشه بلیط فروشی بودم . به پشت صحنه میرفتم . حق و حقوق بازیگران و خوانندگان را میدادم و در اخر کار نیز مشتی اسکناس نشمرده همراه با ته چک بلیط ها به ایشان تحویل میدادم : ورت اشمارته ( پول ها را شمرده ای ؟) - خویوت ور اشمار ( خودت انها رابشمار ).
-------------------------------------------------
اسمان بار امانت نتوانست کشید - قرعه فال به نام من دیوانه زدند
بار هستی به گفته ی حضرت حافظ , فلاسفه و اندیشمندان بر دوش انسان است .
ما انسان ها , تعین کننده سرنوشت خود نیستیم .اتفاقاتی در زندگی مان روی میدهد که هیچ دخالتی در وقوع انها نداریم .تولد و نوع جنسیت مان در اختیار خودمان نیست .ناچارا تابع اتفاقاتی هستیم که در طول حیاتمان رخ میدهد. زندگی انسان بصورت خطی است و دایره وار نیست . هیچ تجربه ای را نمیتوان دو بار تکرار کرد .میلان کوندرا - فیلسوف - معتقد است که هیچ انسان خوشبختی وجود ندارد . بصورت خیلی اتفاقی با مهدی اشرف اشنا شدم . مدت سه سالی که در خدمتش بصورت اختیاری بودم , درس های زیادی از او اموختم . اهل طریقت بود . می گفت پول چرک دست است و نباید به ان دلبسته بود .
سال 40 بطور تصادفی و اتفاقی و به حکم قرعه از رفتن به خدمت سربازی معاف شدم . اگر در صف 7 بودم سرباز شناخته میشدم و به عنوان سپاهی دانش می باید به روستاها اعزام می شدم . پس از ان نیز به احتمال زیاد به عنوان معلم در همان روستاها زندگی میکردم و سرنوشتم غیر از این بود که امروز هست .
بطور خیلی تصادفی در امتحانات بانک کشاورزی موفق شدم . از میان 100 نفر شرکت کننده و طی دوره شش ماهه اموزشی , در زمره 20 نفری بودم که ما را به اسرائیل اعزام کردند .ان موقع سال 1963 , فقط 15 سال از عمر کشور اسرائیل می گذشت . یهودی ها بصورت فله ای از سرتاسر دنیا به این سرزمین ( فلسطین) اعزام می شدند و جای فلسطینی ها یا مردم بومی انجا را میگرفتند . یکی از روزها که برای بازدید روستاها رفته بودیم به یکی از دهکده های عرب نشین اسرائیل رفتیم . یادم نیست با دعوت مدیر مدرسه یا با درخواست خودمان به مدرسه فلسطینی ها رفتیم تا از نزدیک انها را ببینیم . سر کلاس , بچه های رنگ پریده ای را با لباس های کهنه , مشاهده کردیم . بچه های اسرائیلی در همان سن و سال , سرحال و چاق و چله بودند . چند نفرمان برای بچه ها حرفهائی زدیم . نوبت به من که رسید , گفتم شما فلسطینی ها در واقع میزبان هستید و یهودی ها میهمان شما . افسوس که جایگاهتان عوض شده و انها شما را به عنوان میهمانان مزاحم می شناسند و از این سرزمین اواره تان کرده اند . مترجم که یک ایرانی یهودی بودبا ناراحتی حرفهایم را ترجمه کرد . بچه ها از حرفهای من خیلی خوششان امده بود . مترجم , موضوع را به مدیر مدرسه گزارش می کند . مدیر به سرپرستمان مهندس خدادادیان با عصبانیت و ناراحتی می گوید : امده اید تا شورش به پا کنید . موضوع بیخ پیدا کرد . صحبت از دیپورت کردن کل گروه و عواقب سختی که می توانست میان دو کشور ایران و اسرائیل بوجود اورد به پیش اورد .کارد به مهندس می زدی از شدت عصبانیت خویش در نمی امد . در ان زمان میر کاظم یا میر عبدالرحیم صدریه سفیر ایران در کشور رومانی بود ک بطور اکرودیته نظارت کارهای سیاسی اسرائیل را نیز بر عهده داشت . موضوع به ایشان نیز منتقل شد . اقای صدریه با پدرم , عموزاده بودند . موضوع را به عنوان سوء تفاهم خواباند . اما مهندس خدادادیان در کمپی که اقامت داشتیم , مرا خواست و بی معطلی سیلی را پای گوشم خواباند :
بچه نفهم ! چقدر باید بی شعور باشی که چنین حرفهائی را در چنین جائی بزنی. هر جا که هستی شر به پا می کنی . تهران که رسیدیم , اگر در بانک ماندنی شدی به جائی تو را می فرستم که برگشتنت محال باشد . دوره مان در اسرائیل تمام شد . در میان 20 نفر اعزامی به اسرائیل , جزو 5 نفری بودم که مرا در تهران نگه داشتند محل خدمتم زیر نظر مستقیم مهندس تعین شد .

خاطرات من و درخت انجیر سبز(2)


خاطرات من و درخت انجیر سبز(2)

نوشته : نسل سومی


 باغ پدر فقط 100 درخت انار تنومند داشت یک ردیف درخت انجیر ابتدای باغ خرّمی خاصی به باغ داده بود امّا حالا تمام درختان ازبین رفته بودند و باع فقط یک چاردیواری بیش نبوددر درونم این فریادها را بوضوح می شنیدم آی درخت تنومند زردآلوی نر بی خاصیت کجایی ؟ انگورهای سیاه ! انگورهای سفید ! درختان سیب معطر درختان گلابی ! ای انارهای شیرین ترش ،پوست کلفت ،پوشت سبز ،پوست کلفت ، پوست نازک کجائید؟ انجیر های سیاه ! ای انجیر های سبز کجائید !؟

ناگهان صدای پیر و فرتوتوتی از گوشه باغ بگوشم رسید خوب که دقت کردم صدای آشنای درخت انجیر سبز ته باغ بود که با ناتوانی فریاد می زد ای بچه ارباب من ایجام مگر مرا نمی بینی ؟ صدایش شیرین ولی پیرو فرسود بود ، آهسته با پاهایی لرزان به سوی گوشه باغ روان شدم ،درخت تنومند انجیر آنقدر کوچک و ناتوان شده بود که آه از نهادم بیرون آمد،با ناله گفتم ای داد و بیداد !ای درخت سبز وشیرین و تنومند باغ پدرم چه به روزت آمده ؟

درخت انجیر آهسته گریست ! به چهره ام نگاه کرد پرسید؟ توکدوم بچه ارباب هستی ؟ خیلی پیر شدی ؟ قیافه پدرت را در چهره ات می بینم ،وقتی اسمم را گفتم احوال برادران و خواهران و بچه های رعیتمان را پرسید گفت یاد آن دوران بخیر، یک زمانی هفت تا 8 تا بچه از شاخه هایم بالا می رفتید و انجیر هایم را می چیدید و و با شاخه هایم بازی می کردید بی انصاف یادت هست که یکبار یکی از شاخه های مرا برای ساختن چرخ اسباب بازی بی رحمانه بریدی؟

چه آدمهای بی معرفتی بودید، یکی یکی در دامان ما درختها بزرگ شدید و شیرین ترین و بهترین میوه های ما را خوردید و کم کم رفتید و پشت سرتان را نیز نگاه نکردید . پدرتان هر وقت به باغ می آمد با ما چه حالی می کرد دوبیتی می خواند و قیچی بدست سرهای تک تک ماها را اصلاح می نمود شاخه های خشکمان را می برید صد ها واله کود پوسیده گاو و بز هر سال برایمان می آورد، تابستان های داغ ما را سیراب می کرد و غ.... رعیتتان را می گویم هر سال خاک باغ را زیر و رو می کرد و در تابستان شما ها زنبیل زنبیل علف های هرز باغ را با داس می کندید و ما از این قلقلک دادن های شما لذّت می بردیم و شما بره و بزغاله چاق می کردید و می خوردید

اما افسوس...... و صد افسوس! شما ها یکی یکی رفتید، پدرتان مرد ،بین ما با دیوار جدایی افکندید و اختیار ما درختان را به کسانی سپردید که با ما غریبه بودند و زبان ما را نمی فهمیدند.واله های کود از باغ رفتند علف های هرز انارها را یکی یکی مریض کردند، تابستان های سوزان بی آبی ریشه ها را خشکاند و درخت ها یکی یکی مردند، از آن همه درخت فقط من بیچاره در این گوشه باغ باقی مانده ام و علتش هم این است که هر وقت همسایه باغ شما، به باغش برای بادنجان و گوجه آب می برد من با ریشه هایم که به آن باغ رفته اند قدری از آب باغ همسایه را می مکم و تا امروز زنده مانده ام ای بچه ارباب کاش چند انجیر داشتم و می توانستم از تو پذیرایی کنم. ولی افسوس می بینی که من هم دارم نفس های آخرم را می کشم .من و درخت پیر انجیر گریه کردیم مدت مدیدی کنار درخت پیر نشستم او از گریه های من سخت افسرده شد گفت بچه ارباب دلم خیلی برای پدرت تنگ شده ، کی باشد که من به او برسم یکی از برگهای او را کندم بو کردم و گفتم این برگ را یادگاری در لای کتاب خشک می کنم تا بتوانم بعضی اوقات تو را ببویم دشتی به شد و کله درخت پیر و فرتوت و تنها بازمانده باغ پدرم کشیدم و آهسته آهسته با غمی جانکاه باغ پدر را ترک کردم.

جاده انارک به زواره در استان اصفهان بسته می شود

جاده انارک به زواره در استان اصفهان بسته می شود

اصفهان- ایرنا- برابر اعلام مرکز اطلاع رسانی فرماندهی انتظامی استان اصفهان، جاده انارک به زواره و بالعکس از 11 تا 14 اردیبهشت به دلیل عملیات راه سازی بسته می شود.

به گزارش روز چهارشنبه ایرنا از پایگاه خبری پلیس، « مصطفی صادقیان » رییس مرکز اطلاع رسانی فرماندهی انتظامی استان اصفهان گفت: به دلیل انجام عملیات راه سازی، این جاده از 11 تا 14 اردیبهشت از ساعت 8 صبح تا 17 عصر بسته می شود. 

وی افزود: شهروندان می توانند برای تردد، از جاده انارک - نایین یا اردستان - زواره به عنوان جاده جایگزین استفاده کنند.

صادقیان از رانندگان خواست برای اجرای بهتر عملیات راه سازی در این جاده، با ماموران پلیس را همکاری لازم را انجام دهند و از تردد در این جاده در روزهای یاد شده خودداری کنند. 


سیاه‌کوه گنجینه ارزشمند حیات وحش در قلب ایران

فارس گزارش می‌دهد
سیاه‌کوه گنجینه ارزشمند حیات وحش در قلب ایران

پارک ملی سیاهکوه که یکی از بکرترین زیستگاه‌های حیات‌ وحش در کشور به شمار می‌رود، گنجینه‌ای ارزشمند در قلب ایران و در استان کویری یزد است و تنوع گونه‌های جانوری و گیاهی در این منطقه، سیاهکوه را مورد توجه محققان قرار داده است.

خبرگزاری فارس: سیاه‌کوه گنجینه ارزشمند حیات وحش در قلب ایران

به گزارش خبرگزاری فارس از یزد، استان یزد به دلیل گستردگی جغرافیایی از گنجینه‌های عظیم محیط طبیعی بهره‌مند است و وجود چند پارک ملی و منطقه حفاظت شده، یزد را به کلکسیونی از گونه‌های زیبای جانوری و گیاهی تبدیل کرده است.

پارک ملی سیاه‌کوه نیز یکی از زیستگاه‌های مهم جانوری در استان یزد است که در قلب ایران قرار گرفته و از حدود 13 سال پیش حفاظت ویژه از آن در دستور کار محیط زیست قرار گرفت.

پارک ملی سیاه‌کوه یکی از مناطق فراخشک و شکننده و در عین حال برخوردار از ارزش‌های زیست محیطی گوناگون است که بخش‌های غربی آن به مساحت حدود 80هزار هکتار به پارک ملی ارتقا یافت.

این منطقه که در مجاورت یکی از وسیع‌ترین عرصه‌های بیابانی کشور قرار گرفته از اکوسیستم متنوعی نظیر کویر، بیابان، استپ و نمکزار برخوردار است.

پارک ملی سیاه‌کوه گرچه تا مدت‌ها مورد تعرض شکارچیان و در واقع شکارکش‌ها قرار می‌گرفت و خشکسالی‌های پی در پی در استان یزد نیز توانسته بود آسیب‌های جدی به این منطقه وارد کند اما از چندی پیش روند رو به رشدی را در سیمای این منطقه شاهد هستیم.

امکان گردشگری در پارک ملی سیاه‌کوه فراهم نیست

راه ورودی به سیاه‌کوه که راه دسترسی اصلی آن محسوب می‌شود، از جاده آسفالته اردکان - چوپانان منشعب می‌شود اما چند مسیر فرعی منشعب شده در طول جاده اردکان - چوپانان نیز وجود دارد.

این منطقه بسیار زیبا و در نوع خود بی‌نظیر است اما متاسفانه امکان گردشگری طبیعی در آن فراهم نیست و مردم یا حداقل علاقمندان به محیط زیست این امکان را ندارند که بتوانند از جاذبه‌های این منطقه بازدید کنند.

با وجود بیش از 10 منطقه حفاظت شده در استان یزد، جای خالی گردشگری طبیعی در این مناطق به شدت احساس می‌شود و به نظر می‌رسد میراث فرهنگی بتواند با همکاری محیط زیست، تورهای محدودی در این مناطق برگزار کند.

معرفی بخشی از ظرفیت‌ها و زیبایی‌های این منطقه به طور قطع می‌تواند در ایجاد علاقمندی بیشتر دوستداران حیات وحش تاثیرگذار باشد.

یکی از کارشناسان و معاونان محیط زیست استان یزد در مورد منطقه پارک ملی سیاه‌کوه به خبرنگار فارس گفت: سیاه‌کوه هم به لحاظ تنوع گیاهی و هم تنوع جانوری و حتی تنوع اقلیمی در استان یزد بسیار قابل توجه و کم‌نظیر است.

حسن اکبری عنوان کرد: پارک ملی سیاه‌کوه در ناحیه رویشی ایرانی و تورانی واقع شده و رویش نباتات و گونه‌های مختلف گیاهی در جای جای منطقه قابل مشاهده است.

وی عنوان کرد: با توجه به شرایط سخت کویری و قلت بارش‌های جوی، تنوع و تراکم پوشش گیاهی منطقه به ویژه در ارتفاعات و نواحی حاشیه کویر مطلوب است.

وجود 47 گونه گیاهی در سیاه‌کوه/ شناسایی گونه‌های در معرض انقراض

اکبری خاطرنشان کرد: به طور کلی تاکنون بیش از 47 گونه گیاهی در پارک ملی سیاه‌کوه شناسایی شده که چهار گونه از آن دارای ارزش حفاظتی است و دو گونه دیگر نیز به لحاظ دارا بودن ارزش‌های اکولوژیک حائز اهمیت است.

وی ادامه داد: رویشگاه‌های طبیعی منطقه شامل انواع تیپ‌های گیاهی است که از جمله آنها می‌توان به تیپ درمنه، قیچ، پرند، گز، تاغ،‌ بادام کوهی و ... اشاره کرد.

اکبری در مورد حیات وحش و زیستگاه‌های این پارک ملی نیز بیان کرد: پارک ملی سیاه‌کوه یکی از بلا معارض‌ترین مناطق تحت مدیریت سازمان محیط زیست در استان یزد است و این منطقه از نظر تراکم پوشش گیاهی شرایط مطلوبی برای زیست جانوران حاشیه کویر فراهم کرده است.

معاون محیط طبیعی محیط زیست استان یزد  ادامه داد: همچنین این منطقه به علت بعد مسافات تا اماکن مسکونی و عدم تعدد راه‌های ارتباطی از دستبرد شکارچیان و اشکال مختلف توسعه مصون مانده است به طوری که وجود حداقل تعارض‌های انسانی یکی از مهم‌ترین امتیازات بارز و برجسته منطقه سیاه‌کوه است که دستیابی به اهداف حفاظتی و اجرای برنامه‌های مدیریتی را آسان‌تر کرده است.

اکبری به تشریح گونه‌های موجود جانوری در این منطقه پرداخت و اظهار داشت: کل و بزو جبیر، گونه حاکم جانوری در این منطقه است و امنیت حاکم بر منطقه ظرف چند سال گذشته و احیای جمعیت علف‌خوران موجب گرایش گونه‌هایی نظیر یوزپلنگ به عرصه‌های دشتی و تپه ماهوری این منطقه شده است.

شناسایی 19 گونه پستاندار در پارک ملی سیاه‌کوه

وی خاطرنشان کرد: تاکنون 19 گونه پستاندار در این منطقه شناسایی شده که هشت گونه از آنها به عنوان اولویت‌های حفاظتی مطرح شده‌اند اما در میان آنها یوزپلنگ، کاراکال و شاه روباه دارای اهمیت بیشتری هستند.

اکبری بیان کرد: بز کوهی، قوچ و میش، جبیر، گرگ، شغال، روباه معمولی، شاه روباه، پلنگ ایرانی، یوزپلنگ آسیایی، کاراکال، کفتار، خرگوش، تشی، خارپشت ایرانی، هامستر خاکستری، موش خانگی، دوپای کوچک، پامسواکی بزرگ و روباه شنی از گونه‌های پستاندار شناسایی شده در منطقه سیاه‌کوه هستند.

اما سیاه‌کوه منطقه حفاظت شده‌ای تنها برای پستانداران نیز و پرندگان این منطقه نیز در نوع خود بی‌نظیر و برخی از آنها در معرض تهدید انقراض هستند.

زاغ‌بور، کبک، تیهو، چکاوک بیابانی، باقرقره گندمی، هوبره، باقرقره شکم سیاه و ... از پرندگان موجود در این منطقه هستند و امنیت حاکم بر منطقه و ناچیز بودن تعارضات انسانی موجب زادآوری این گونه‌های ارزشمند در منطقه شده است.

34 گونه پرنده در سیاه‌کوه زندگی می‌کنند/ 11 گونه واجد ارزش‌های حفاظتی

معاون محیط زیست استان یزد در مورد گونه‌ پرندگان نیز در این پارک ملی عنوان کرد: تاکنون 34 گونه پرنده در پارک ملی سیاه‌کوه شناسایی شده که البته برخی از آنها از راسته پرندگان مهاجر هستند و برخی پرندگان نیز در شرایط تالابی این منطقه دیده شده‌اند که زیست آنها در سیاه‌کوه دائمی نیست.

وی ادامه داد: در بین 34 گونه پرنده که در منطقه سیاه‌کوه شناسایی شده است، 11 گونه واجد ارزش‌های حفاظتی هستند که در میان آنها عقاب شاهی، بالابان، شاهین، بحری و هوبره در معرض خطر انقراض هستند.

اما در این منطقه نمی‌توان حضور خزندگان را نیز نادیده گرفت و گرچه در این منطقه مطالعات جامعی در مورد خزندگان صورت نگرفته اما مشاهدات محیط بانان و کارشناسان بازدید کننده حاکی از غنای زیستی خزندگان در این منطقه دارد.

گرچه این منطقه از دیدگاه گردشگری مورد توجه قرار نگرفته است اما به نظر می‌رسد به جز مقوله گردشگری، این منطقه در وجوه مختلف برای استان یزد حائز اهمیت باشد.

توجه ویژه پژوهشگران به برخی گونه‌های جانوری در سیاه‌کوه

پارک ملی سیاه‌کوه به عنوان یکی از ذخائر ارزشمند گیاهی و جانوری می‌تواند برای انجام مطالعات و پژوهش‌های بنیادی و کاربردی بر روی بسیاری از زیستمندان بیابانی حائز اهمیت باشد.

در این زمینه طی سال‌های اخیر در زمینه زادآوری هوبره، زاغ بور و دو گونه از باقرقره‌ها و وجود خزندگانی همچون سوسمار خادم ایرانی در کنار سایر گونه‌های برجسته پستاندار منطقه، شایسته توجه پژوهشگران و محققان است.

به هر حال امید می‌رود حذف اندک تعارضات انسانی که از جمله آنها می‌توان به معادن اشاره کرد، زمینه مدیریت پارک ملی را بهتر از گذشته هموار کند.

-------------------------

گزارش از مهدی جلیلیان

- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930130000652#sthash.OiHWPdQ3.dpuf

خاطرات من و کوچه باغ


خاطرات من و کوچه باغ (1)

نوشته : نسل سومی

نوروز 93 فرصتی بود که دقیق تر مسائل را بررسی کنم و مطالبی را دقیق تربنگرم و به نگارش در آورم این بود که یک روز بعداز ظهر به تنهایی روانه کشتزار چوپانان برای زیارت از باغ و دشت شدم از طریق کوچه باغ تنگو،رواته دشت شدم اشغال های انباشته در ته کوچه باغ نشانه این بود که سالهاست یک قطره آب هم در این کوچه باغ جریان نداشته درب اکثر باغها کنده بود و حتی یک علف هرز هم در باغها مشاهده نمی شد فقط چند نخل پیر و سالخورده در جایگاه همیشگی خود سخت افسرده و خواب آلود و بیمار چرت می زدند و به اطراف خود کاملاٌ بی تفاوت بودند یکی دو باغ تعدادی درخت در خود داشتند و نشان از این بود که هنوز دلسوخته ای درب این باغ ها را می گشاید و لااقل در گرمای تابستان سوزان درختان را تشنه رها نمی نماید.

به دیوار باغ خودمان رسیدم تصویر خرّمی باغ ،درختان سرسبز و شاداب و پر میوه ،در ذهنم زنده شدند یاد سیب های آبدار و پر عطر و بوی باغمان افتادم که کمتر کسی در چوپانان در گرمای سوزان خرداد ماه موّفق به خوردن آنها می شدند و من و برادران و خواهرانم و بچه های رعیتمان به راحتی سیب ها را نشسته از درخت می چیدیم و از خوزدن آنها لذت می بردیم وقتی یاد سیب ترشهای درشت و آبدار می افتم دهنم پر از آب می شود. انگورهای سیاه و سفید باغ واقعاً لذت بخش بودند هر چند که مهمان های ناخوانده مثل گنجشگها و زنبورها برای مصرف آنها با ما مسابقه می گذاشتند به یاد انارهای شیرین جلو باغمان که افتادم دهان پر از آب ایام خوش بچگی افتاد وقتی وارد باغ می شدم بهترین و درشت ترین انار را می چیدم و برای آنکه بهشت را نصیب خود کنم و دانه بهشتی انار را از دست ندهم با دقت تمام دانه های انار را از پوستش جدا می کردم و از خوردن آن لذت می بردم وقتی دیوار باغ تمام شد و به در باغ رسیدم ردیف درختهای انجیر سیاه و سبز در کنار جوی آب خیابان دشت مرا به دنیای دیگری بردند در تیرماه عجب انجیر های سیاه و شیرین لذتبخش بودند هر چند که موقع چیدن انجیر تمان بدنم به خارش می افتادند اما وقتی شیرینی یک انجیر را در دهانم حس می کردم تمام خارشها تسکین می یافتند یک آن به یاد شهربانو افتادم که با فرزی و استادی تمام زنبیل بدست ،روز در میان ،همه انجیر های رسیده را می چید و ما نیز به او کمک می کردیم و تصویر پدرم را مشاهده می کردم که در خانه در سایه می نشست یک کاسه بزرگ نیکلی را پر از آب چائیده مشکاب می کرد و یک کیلویی انجیر سیاه تازه از درخت چیده شده را داخل آب می ریخت و با دندان مصنوعی با دقت خاصی دانه دانه انجیر ها را می خورد -تا دانه های ریز انجیر زیر دندان مصنوعی اش گیر نکند -که همه ما را به هوس می انداخت و ما بچه ها شریک او می شدیم و انجیرهای شسته و سرد شده را از کاسه او کش می رفتیم و با لذت می خوردیم .اما دو درخت انجیر ته باغ خاطره انگیز تر بودند زیرا انجیر آن درختها سبز رنگ بود و دیر رس و در آبانماه هنگامی که هوا رو به سردی می گذاشت می رسیدند و عده زیادی هنوز که هنوز است سراغ آن انجیر های خوشمزه و شیرین را از من می پرسند.

اکنون به در باغ رسیده بودم و خوشبختانه مستاجر املاکمان در باغ بود و مشغول کولیدن زمین بود.

فرصت را غنیمت شمردم تا شاید دوران خوش باغ در دلم تازه شود.وارد باغ شدم چشمم که باغ خشکیده را دید آه از نهادم بیرون آمد دیوار وسط باغ جلب نظرم کرد مرگ پدر و تقسیم ارث او ،این دیوار را وسط باغ ما کشید. ادامه دارد

نگاهی به کتاب «انارک، مبارزه در تبعید»


جدیدترین کتابی که به بازار نشر ایران عرضه شده، کتاب «انارک، مبارزه در تبعید» است که به بررسی انارک به عنوان تبعیدگاه مدافعان دین و ولایت پرداخته و چاپ اول آن در فروردین ماه 93 در دسترس علاقمندان به کتاب قرار گرفته است.



به گزارش اینا، روزنامه مردمسالاری در مطلبی نوشت:موضوع تبعید زندانیان و مجرمان و تبعیدگاه‌های آنان، بویژه اگر از نوع زندانیان سیاسی باشند، همواره در دنیای نشر مورد توجه فراوانی قرار داشته و کتاب‌هایی که در این زمینه منتشر می‌شود، جزو کتاب‌های پرمخاطب هستند. این امر از این موضوع نشات می‌گیرد که اکثریت مردم از آنچه در زندان‌ها و تبعیدگاه‌ها سپری می‌شود اطلاع چندانی ندارند و همواره برای مردم جالب است بدانند در نقاطی که دور از دسترس آنهاست چه می‌گذرد و با کسانی که به آنجا تبعید شده یا در آن زندانی هستند، چگونه برخورد می‌شود.

کشور ما نیز که سابقه‌ای طولانی در استبداد دارد از این موضوع مستثنی نیست. تجربه حکومت حاکمانی که در قرون متمادی با مردم بدترین برخوردها را داشته و حتی گاه به نزدیکان خود نیز رحم نکرده و برادران و فرزندان خود را زندانی کرده، کور کرده یا حتی به قتل رسانده‌اند در کتاب‌های تاریخ کشورمان ثبت شده است. به همین دلیل تبعیدگاه‌ها در ایران بویژه در یکی – دو قرن اخیر، میزبان افراد متعددی بوده‌اند که به دلیل سوابق سیاسی و مبارزاتی تبعید شده و گاه در همان تبعیدگاه جان خود را از دست داده‌اند.

جدیدترین کتابی که در این زمینه به بازار نشر ایران عرضه شده، کتاب «انارک، مبارزه در تبعید» است که به بررسی انارک به عنوان تبعیدگاه مدافعان دین و ولایت پرداخته و چاپ اول آن در فروردین ماه 93 در دسترس علاقمندان به کتاب قرار گرفته است.

انارک یکی از تبعیدگاههای مهم زندانیان سیاسی در زمان رژیم پهلوی بود و چهره‌های سیاسی مشهوری دوران تبعید خود را در این شهر سپری کرده‌اند. این کتاب در سه فصل و در 205 صفحه منتشر شده که فصل اول آن به توصیف شهرستان انارک و موقعیت جغرافیایی و ویژگی‌های طبیعی آن می‌پردازد تا مخاطبان در ابتدا بدانند که انارک چرا به عنوان یک تبعیدگاه مورد استفاده قرار گرفت و تبعیدی‌ها در آنجا چه شرایطی داشتند.

فصل دوم به خاطرات تبعیدی‌های انارک می‌پردازد که مهمترین فصل کتاب است. در این فصل از تکرار خاطرات مشابه یا آوردن خاطرات تکراری خودداری شده و به منظور آنکه خواننده، از وقت خود برای مطالعه کتاب استفاده بهتری به عمل بیاورد، تنها ان بخش از خاطراتی که ویژگی‌های خاصی داشتند نقل شده اند. آنگونه که در این فصل نوشته شده، از سال 1325 خورشیدی، تبعید مخالفان رژیم توسط ساواک به انارک آغاز شد اما پس از شهادت آیت‌الله سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد امام خمینی (ره) در اول آبان 1356 و قیام نوزده دی 57 اوج گرفت.

از مهمترین افرادی که دوران تبعید خود را در شهر انارک سپری کرده‌اند می‌توان از آیت‌الله مرحوم مرتضی پسندیده برادر گرامی امام خمینی (ره)، آیت‌الله مکارم شیرازی از مراجع عظام تقلید، آیت‌الله حاج شیخ محمد‌صادق صادقی گیوی معروف به خلخالی، آیت‌الله حبیب‌الله طاهری گرگانی امام جمعه گرگان، آیت‌الله سید‌محمد صادق روحانی، حجت‌الاسلام والمسلمین سید‌هادی خسروشاهی، حجت الاسلام والمسلمین مرحوم محمد صادق کرباسچی تهرانی و‌... یاد کرد.

ویژگی مهم فصل دوم کتاب، ارائه خاطرات افرادی است که دوران تبعید خود را در انارک سپری کرده‌اند و همچنین ارائه اسناد جالبی از ساواک درباره تبعیدشدگان به انارک است. خاطراتی که در این بخش ذکر شده بسیار جالب است که در اینجا به ذکر سه نمونه از خاطرات مرحوم پسندیده و آیت‌الله مکارم‌شیرازی و آیت‌الله خلخالی بسنده می‌کنیم.

آیت‌الله پسندیده خاطره دفعه سوم تبعید خود به انارک را اینگونه ذکر می‌کند:
دفعه سوم تبعید من سال 1357 بود که از قم تبعید شدم. در غیاب من کمیسیون[امنیت ملی] مرکب از فرماندار و سایرین سه سال تبعید را مورد رای قرار داده و به اتفاق آرا تصویب کردند و به علاوه اجرای آن هم قید نشده بود، آمدند و مرا به اداره بردند و در اداره سه نفر دیگر نیز بودند. آقای خسروشاهی و آقایان کلانتر و ضیغمی. در آنجا به ما گفتند باید به انارک بروید و ما چهار نفر را با چند مامور به انارک اعزام کردند. من گفتم به منزل اطلاع دهید که پسندیده به انارک می‌رود و در حضور خودم تلفن کردند. ما را در راه نائین معطل کردند. وقتی به انارک رسیدیم دو نفر از قم یعنی آقای فیض لاریجانی و آقای خادمی نجف‌آبادی قبل از همه آمده بودند و منزل اجاره کرده بودند و در هنگام ورود جلوی منزل حکومت انارک، حاکم بیرون آمد و مودب احترام کرد و به منزل رفتیم آنجا بودیم که از اطراف و اکناف برای ملاقات می‌آمدند. اول ممنوع بود و بعد دیگر مانعی نبود و همگی می‌آمدند و می‌ماندند و بعد آقای ناصر مکارم شیرازی به ما ملحق شد و پنج نفر شدیم.

آیت‌الله مکارم‌شیرازی درباره سومین تبعیدگاه خود انارک نائین می‌گوید:
«یک روز رئیس اطلاعات شهربانی مهاباد به منزل آمد که نامه‌ای از قم آمده مثل اینکه مشکل کار پایان یافته و باید به شهربانی بیایید. اما در شهربانی گفتند: شما باید همین الان به سوی انارک نائین حرکت کنید. حتی حق بازگشت به منزل و روشن ساختن وضع همسر و فرزند را هم ندارید. تا خواستم مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر را یادآور شوم دو مامور مسلح با دو قبضه مسلسل را در برابر خود دیدم و آنقدر فشنگ به کمرشان بسته بودند که کمربندشان از سنگینی می‌خواست پاره شود. نفهمیدم برای جنگ با لشکر سلم و تور آورده شده بودند یا برای بدرقه یک نفر تبعیدی که حتی قلم‌تراش در جیب نداشت».

آیت‌الله خلخالی هم در خاطره‌ای از تبعیدگاه انارک که در کتاب نقل شده نوشته است‌:
خانه‌هایی که در اطراف آبادی[انارک] قرار داشتند، بعضی مواقع از هجوم مار در امان نبودند. یک شب در پشت قهوه‌خانه ماری داخل خانه‌ای وارد شد و تمام ساکنین خانه از ترس به بیرون منزل رفتند. سرانجام با روشن کردن آتش و هدایت دود آن به داخل سوراخی که مار به درون آن خزیده بود، آن را بیرون کشیده و کشتند. بار دیگر در محوطه پاسگاه ژاندارمری دو مار را به فاصله یک روز کشتند و بچه‌گربه‌ای که متعلق به پاسگاه بود، مارها را خورد و تا مدت دو سه روز حسابی شنگول بود و جست‌وخیز فوق‌العاده‌ای داشت. علت عمده آمدن مار به داخل آبادی، کمبود آب در اطراف بود، چنان که وجود یک منبع آب و یا یک حوض در یک مدرسه، موجب جلب مارها می‌گردید.

فصل سوم کتاب، بازتاب‌های تبعید مبارزین به انارک و اقدامات ساواک در کنترل تحرکات تبعیدی‌ها را مورد بررسی قرار داده که در این بخش نیز اسناد و عکس‌های متعددی در منظر دید مخاطبان قرار گرفته است. آنگونه که نویسنده کتاب آقای یعقوب لطفی در مقدمه خود ذکر کرده این بخش کاملا با اتکا به اسناد ساواک تهیه شده و در انتهای کتاب نیز عکس‌های جالبی برای تکمیل مجموعه در دسترس خوانندگان قرار گرفته است.

موزه عبرت ایران در راستای تولید آثار فرهنگی و با هدف صیانت از تاریخ پرافتخار ایران اسلامی، آثار فاخری در این خصوص از جمله تولید چندین فیلم مستند درباره خاطرات مبارزین انقلاب اسلامی و نیز تهیه و ارائه کلیپ‌های متعدد، تهیه کارت پستال، ساعت یادبود، تمبر یادبود، مولاژ گلدان، پازل‌های طراحی شده با عکس‌ها و تصاویر تاریخی، سی‌دی‌های مرتبط با موضوعات این مرکز و ... را به منصه ظهور رسانده است.

انتشارات موزه عبرت ایران نیز طی سال‌های اخیر با انتشار کتاب‌هایی که مرتبط با عملکرد رژیم سابق درباره برخورد با فعالان سیاسی و زندانیان بوده، نقش مهمی در پر کردن خلاء حاصل از عدم توجه جدی و متمرکز به این موضوع داشته و کتاب انارک، مبارزه در تبعید نیز برای نیل به این هدف منتشر شده است. این کتاب در 205 صفحه در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.

نویسنده : وحید رضایی