آی گینس!
نوشته: محمد مستقیمی
این روزها، نه خیلی وقته که دشمن از چپ و راست به ما حمله میکنه حملههای رنگارنگ، نظامی، اقتصادی، سایبری، تحریمی، تسلیمی، تقویمی، و از همه بدتر فرهنگی دیشی ماهوارهای. خلاصه نمیذاره یک پیک آب خوش از گلومون پایین بره. خیال نکنید تنها دشمن ما عموسامه نه از انگلهای ساکسونی و نازیهای ناز نازی و گلهای خرزهرهای گرفته تا روسهای اسمرینفی و چشمبادومیهای چینی نشکن همه و همه با ما دشمن شدند حالا چرا راستش خدا هم نمیدونه همین طور الکی ما که کاری به جایی نداریم. این گوشهی دنیا نشستیم داریم ماستمونو میخوریم و گاهی هم ماستمونو کیسه میکنیم و گهگاهی هم ماستمالی میکنیم خب اینها که کاری به جایی نداره. هی میگن شما به اسب شاه میگید: «یابو». حالا دشمنی این حضرات به جای خود، سازمانهای بینالمملی را بگو ، از سازمان ممل گرفته تا یونسکو، و از همه بدتر این دشمنی آقای گینسه که نمیدونم سرش به کدوم آخور بنده که رکوردهای ما را ثبت نمیکنه خدا میدونه ما چند تاشو شکستیم و یکیش هم ثبت نشده از رکورد در آلودگیهای گوناگون: بهداشتی، اقتصادی، و از همه مهمتر آلودگی هوا و محیط زیست. رکورد اختلاس، الراشی والمرتشی و ورجستهتر از همه آلودگی فرهنگی، بله ما رکورد بدزبانی و فحش را که قرنهاست مال خودمون بوده بارها شکستیم یک بشکن بشکنی تو این عرصه راه انداختیم که نگو و نپرس. نه خیر این دشمنیهای دنیا با ما ملت غیور شهیدپرور مسلمان و فرزندان کورش بزرگ تمومی نداره. تازه این دشمنیها تنها با ایران و ملت ایران نیست بلکه با تک تک ایرانیها هم هست هریک از ماها صاحب چند رکورد هستیم، رکورد عقل کلی که لحظه به لحظه یکی از ما داره اونو میشکنه، رکورد از خود راضی بودن و...
همین خود من خیلی وقت پیش یک رکورد بیسابقه را شکستم گرچه در کودکی هم یک رکورد را بارها شکستهام ولی این یکی خیلی با بقیه فرق داره این یکی را خود من نمیگم همین چند سال پیش به داوری شاگردانم در عرصه شعر و ادب یک رکورد شکستم که داوران آن را موزون و ادیبانه به گینس اعلام کردند:
آی گینس نام راهی را به دفتر ثبت کن
اوستاد ما رکورد مهربانی را شکست
برای مطالعه بقیه مقاله به ادرس های زیر بروید
https://telegram.me/rahichoopanani/545
http://doolende.mihanblog.com/post/259
امّا این رکود هم با اون که بیسابقه بوده و خیلی ادبی و مؤدبانه هم بود ثبت نشد که هنوز هم نشده یعنی دشمنان گونهگون و چپ و راست ما نذاشتند ثبت بشه خب معلومه گینس که نوکر ما نیست نوکر همونایی هست که آخورش را پر میکنن.
اینها بمونه یک رکورد فرهنگی ورجسته مال ما ایرانیهاست که اگر گینس هم ثبت نکنه همه دنیا میدونن ما در این عرصه حریف نداریم اونم رکورد بدزبانی و فحش دادنه اصلاً این ویژگی در ما ، با شیر اندرون شده با چان هم به در نرود.
خود من در کودکی رکورد دار این عرصه بودم که یک پیرزن دانا و دوست داشتنی مرا چند سالی متوقّف کرد و میدون داد به حریفانم که خود داستانی دارد:
کودکی من در روستای چوپانان از بخش انارک شهرستان نایین استان اصفهان گذشته و آن طور که کاشف عمل آمده من فحشدهندهی قهاری بودهام و خوب به یاد دارم که در یک ظهر گرم تابستان که برای فرار از تفبادهای کویری آبی در دالان خانه پاشیده بودیم و با اعضای خانواده و یکی دو تن از اهالی روستا از جمله پیرزنی با تجربه که مثل پدرم میلنگید و معروف بود به «معصومه شلو» در اتاق چهار دری تابستانی نشسته بودیم و بگو و بخند و صرف چای که در همین گیر و دار موردی پیش آمد و یک درگیری بین من و برادر بزرگترم و سیل ناسزا و فحش که از دهان دریدهی من نثار طرف شد و ناگهان معصومه خانم فریاد زد: بگیرید این دهن گشاد دهن لق را تا من در دهنش بشا...م! و این جا بود که خواهر بزرگم حمله کرد و من گریختم ولی بیفایده بود توی باغچه مرا گرفت و به زمین انداخت و ناگهان معصومه روی من نشست و دهانم را باز کردند و روز بد نبینید شا...ید! و مرا رها کرد. من بیچاره دهن گا...ده بلند شدم و خودم را به جوی آب که در خیابان از جلوی خانهمان رد میشد رساندم و دهانم را شستم امّا تا یکی دو ساعت مرتب عقم میگذاشت و فحش دادن من همان بود تا این که آن پیرزن که با یک صحنهسازی و یک تیارت زیبا یک لیوان آب در دهان من ریخته بود و مرا ادب کرده بود دار دنیا را ترک کرد (روانش شاد) و از آن جا که فحش دادن در خون من بود با وفات زندهیاد معصومه شلو آرام آرام به ویژه با بزرگ شدن و فهمیدن این که شاش نبوده و آب بوده هرچه آن پیرزن رشته بود پنبه شد چرا که دگرگونی فرهنگی چیزی نیست که در یک تن از آحاد جامعه اتفاق بیفتد آن هم یک کودک با شگرد فریب دادن خلاصه این بیماری در من درمان نشد که نشد چرا که اپیدمی بود من هم با این درمان موقت واکسینه نشدم که هیچ تازه فهمیدم که شاشیدن در دهان خودش فحش است.راهی چوپانانی, [05.12.16 14:03]
بگذریم ما ملت رکوردشکن این عرصه هستیم و علاوه بر آن در جغرافیای ایران رکورد دار این عرصه، اهالی کویر نشین در منطقهی شهرستان نایین و خور و بیابانک هستند که هرچه بیشتر به دل کویر میرویم پررنگتر میشود و جای تأمل دارد و بد نیست کمی ریشهیابی کنیم.
مدتهاست که این مقولهی فحاشی در منطقهی کذا ذهنم را مشغول کرده و در پی کشف علل آن هستم. نکند ریشه در ادبیات دارد. اغلب اهالی این منطقه هجویات یغمای جندقی و تاراج جندقی و دیگر شعرای بزرگ و کوچک را که مثنوی آن هفتاد من که هیچ هفتاد تن هم میشود از بر دارند و در هر محفلی و هر شبنشینی کرسی شعرشان است ـ مادرم علاوه بر نوحههای متین و پر مغز یغما تمام هجویات او را هم از بر بود با آن سواد نداشت. البته این عامل مهم و تأثیرگذاری در فرهنگ ماست که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
تازه در این منطقه، ما چوپانانیها رکورد دار هستیم و شگفتتر این که در چوپانان یک فامیل بزرگ هستند که سردمدار موسیقی چوپانانند و گوی سبقت را از همهی چوپانانیها در این عرصه ربودهاند. برای بررسی این مقولات بهتر است چند خاطره را قلمی کنم.
در ایام جوانی روزی از روزهای تابستان هنگام نیمروز برای فرار از گرما لب جوی آب زیر درختان توت پا در جوی نشسته بودیم با همسالان و دوستان گل میگفتیم و گل میشنفتیم از جمله دوستان و همکلاسیهایی که در این محفل حضور داشت زندهیاد مظفر کلانتری از همان فامیل مشارالیه بود که در میان گفتوگوها بحث به فحش دادن رسید که مثلاً کدام فحش آبدارتر است که یکی از دوستان گفت: یکی میگفت گرگروها خیلی فحش میدهند که ناگهان مظفر برافروخت و پرخاشگرانه فریاد زد: کدوم قرمساق زنقحبهای گفته گرگروها فحش میدن؟! که من به تعریض گفتم: مظفر جوش نیار هرکی گفته بیجا گفته که انفجار خندهی دوستان به بحث فیصله داد.
چند وقت پیش یکی از دوستان و خویشاوندان بیابانکی خودم تعریف میکرد:
در ایام کودکی یک بار به اتفاق پدر در خانه یکی از اقوام در چوپانان به یک عروسی دعوت داشتیم. پدرم در اتاق میهمانان مخصوص نشسته بود و من دم در همان اتاق مشرف به حیاط که داریه زنان و رقاصان مشغول دستافشانی و پایکوبی بودند به تماشا نشسته بودم که ناگهان یک دم همگانی برای وادار کردن افراد به کف زدن شروع شد که برای من عجیب بود:
چپول چپول پنبهزن
دست خر ابوالحسن
... مادر چپول نزن
و من نمیدانستم چه بکنم چون داخل اتاق بودم و بلاتکلیف به جالسین مجلس نگاه کردم هیچ کدام چپول نمی زدند یواشکی به پدرم نگاه کردم دیدم خیلی آراام بین دو پایش با دست ادای چپول زدن را در میآورد تا حریم مادر را از دست خر ابوالحسن دور کند و برای من جالب بود که آنها که در حیاط هم بودند همه چپول نمیزدند همانهایی میزدند که قبل از این حوالهها هم مشغول زدن بودند و من نفهمیدم که دست خر ابوالحسن برای کدام مادر است من هم به اقتدای پدر ادای چپول زدن را در آوردم که شامل حال من نشود.
من برای او توضیح دادم که مصراع میانی این دم در اصل دست خر نیست و عضو شریف خر است و چون مجلس میهمانان غریبه داشته و در منزل آقای ریاض هم بوده اهالی بزن بکوب مراعات کرده و به خیال خود آن را مؤدبانهتر کردهاند در حالی که متوجه نبودهاند که دست خر خیلی ویرانگرتر از فلان خر است و تنها لفظ آرامتر است نه مصداق آن و همچنین یادآور شدم که این دم را گرگروها کمکمک انحصاری کردند و آرام آرام خر حسین حسن را که از بزرگان فامیل خودشان بود جایگزین خر ابوالحسن کردند که امروز دیگر نه از خر ابوالحسن اثری مانده نه از عضو شریفش و نه ردی از سم دست خر ابوالحسن البته علت این که کسی به این فحش وقعی نمینهاد این نبوده که نه ابوالحسن شخص شناختهای بود و نه خر ابوالحسن چون پس از این که خر حسین حسن هم جایگزین انحصاری شد باز هم کسی به فلانش وقعی ننهاد با این که هم حسین حسن را دیده بودن و میشناختند و هم خرش را.
تازه این دوست عزیز خبر نداشت یا شب حنابندان در عروسی نمانده بود تا مراسم حنابندان را بشنود که اهالی رقص و پایکوبی در حالی که به دست و سر داماد و دو تن ساقدوش که به اصطلاح محلی به آنها «سیری» میگویند حنا میمالند و در حالی که خواننده، رباعیهایی را با ملودی خاصی میخواند جمع دم میگیرند که:
آی دوماد حنا میبنده 0یا اگر سیری باشد: آی سیری حنا میبنده)
بر دس و پا میبنده
حنای اصل کرمونی
بر ... ماماش میخنده
و اگر اهل ترقص با شازده دوماد یا سیریها رفیق باشند و ندار که دیگر فبها، مصراع آخر را با اشارات خاص دست برای آنها چند بار تکرار میکنند و اگر با دوماد و خانوادهاش کمی رودرواسی داشته باشند یک مصراع عاشقانه را رندانه جایگزین میکنند:
آی دوماد حنا میبنده
بر دس و پا میبنده
حنای اصل کرمونی
عاشقنما میبنده
راهی چوپانانی, [05.12.16 14:03]
که به گمان من ناسزای نهفته در این مصراع عاشقانهی مؤدبانه خیلی قویتر از اصل است علاوه بر آن به گمان من مصراع پایانی که ساختار یک ناسزای زشت دارد در اصل یک کنایه است که حضار آن را از زبان عروس به داماد میرسانند که بعد از این با من طرفی و به فلان جا میخندی اگر فلانی را به من ترجیح دهی که گمان نکنم کسی این قدر در این مقوله ریزبین شده باشذ.
و امّا چرا اغلب حضار با وجود شنیدن چنین ناسزای ناموسی اهمیت نمیدهند و چپول نمیزنند و هیچ داماد و سیری و خانوداههایشان ناراحت نمیشوند و من بارها دیدهام مادران دامادهایی را که قند هم توی دلشان آب میشود که پسز داماد کردهاند و محتوای شعر ابداً اهمیت ندارد و دلیلش این است که اصلاً زشتی آن را احساس نمیکنند و اصلاً آن را فحش به حساب نمیآورند یعنی زشتی آن شامل مرور زمان شده و دیگر فحش به حساب نمیآید نه خر ابوالحسن نه خر حسین حسن و نه حندیدنهای نابجا، هیچ کدام زشت نیست.
و یکی دیگر از عوامل رسوب این پدیده در فرهنگ ما بسامد بالای بنی هندل در چوپانان است که تکیه کلامشان قرمساق است بی آن که بدانند این واژه چه معنایی دارد.
روزی سر کلاس یکی از دانشجویان در مورد پدرش با من سخن میگفت که ناگهان گفت: پدرم خیلی قرمساق است! پرسیدم قرمساق یعنی چه؟ گفت: یعنی نامرد و این دانشجو نمیدانست این فحش بیشتر شامل حال خودش میشود تا پدرش. و این واژه آن چنان تکیه کلام شده درست مثل «خره» در گویش اصفهانی که باید کنایی معنا کنیم و پس از این بنویسم: خره در گویش اصفهانی و قرمساق در گویش چوپانانی یعنی: عزیزم! چون بیشتر با لحنی مجبتآمیز همراه است. و لابد قرمساق نشنیده از قرمساق ناراحت میشود نه کسی که روزی چند بار آن را با لحنی زیبا میشنود. لحن و آهنگ کلام محشر میکند تا آن جا که ماهیت آن را دگرگون میسازد و معنای متناقض را جایگزین میکند.
بیایید از امروز تصمیم بگیریم و کمپین: (هشتگ من دیگه فحش نمیدم) راه بندازیم.
#منـدیگهـفحشـنمیدم
محمد مستقیمی – راهی
آذر 1395
محمّد مستقیمی - راهی
@rahichoopanani
تماس با راهی :
@rahi0098