یک چوپانانی اصیل 
تصویر آرشیوی است و ربطی به داستانک ندارد
نوشته :نسل سومی
ازصبح
به عنوان عوامل اجرایی انتخابات ریاست جمهوری در حوزه حاضر شدم و کارم
نوشتن مشخصات رای دهندگان روی برگه های تعرفه بود آن هم در یکی از شهرهای
مرزی شرق کشور کاری بسیار خسته کننده اما آن روز با یک شناسنامه روبرو شدم
که تمام خستگی از تنم زدوده شد
آقایی خوش تیپ با کلاس و جوان با لهچه
چوپانی تهرانی ،برای رای دادن مراجعه کرد شناسنامه او بدست من رسید و من
مشغول نوشتن مشخصات او شدم که نا گهان کلماتی مرا متحیر ساخت ، پدر نوجوان
چوپانانی بود و مادرش هم چوپانانی ولی خودش تهرانی ، در حین نوشتن مشخصات
او بودم وتصمیم گرفتم او را که هم پدرش را می شناختم و هم مادرش را
بیازمایم
از او سوال کردم آقای ......... شما اهل تهران هستید ؟ او
نگاه تیزبینانه ای به من انداخت آنگاه گفت من متولد تهرانم اما خودم
چوپانانی هستم آِیا شما می دانید چوپانان کجاست ؟
نگاهی به صورت او افکندم حالا تمام پرسنل به مکالمه ما گوش می دادند گفتم آقای ...........پدر بزرگت نیست ؟
گفت حدس می زدم و از برق نگاهت فهمیدم که چوپانانی هستی من این برق نگاه را در چهره یکی دیگر از همشهری ها قبلا دیده بودم
خیلی خوشحال شدم و فهمیدم او یک چوپانانی اصیل است