چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com
چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com

آش شله قلم‌کار (بخش چهارم پاره‌ی نخست) میرزا سبیل[1]

آش شله قلم‌کار

(بخش چهارم پاره‌ی نخست)

میرزا سبیل[1]

Image result for ‫محمد مستقیمی‬‎    نوشته : محمد مستقیمی
اردوی کار آماده شد. باباحاجی مسؤول تدارکات اردو، محمّدباقر حاج محمّد مسؤول تهیه و حمل آذوقه به اردوگاه و سه محمّد دیگر، حاج محمّد، محمّد حاج عبدالله و محمّدعلی محمّدابراهیم هم مسؤول کند و کاو و امور مهندسی قنات و شباهنگام هم توی چادرها مشورت و حلّ و فصل مشکلات و هنوز در مراحل نخستین برآورد مخارج که معلوم می‌شود از عهده‌ی این پنج تن خارج است. باباحاجی برای تدارکات اردو مرتّب به عباس‌آباد که فاصله‌ی چندانی تا محل اردوگاه نداشت رفت و آمد داشت و مراوداتی با میرزا سبیل داشت که کارگزار مشیرالملک نایینی
[2]، مالک عباس‌آباد، بود. این مراودات باعث شد که مشکلات سر راه از دو طرف مطرح گردد چون به حاج مشیر خبر رسیده بود که عدّه‌ای از اهالی انارک دست به کار احداث قناتی شده‌اند که به احتمال زیاد قنات عباس‌اباد را خواهد خشکاند حال مخبر این خبر چه کسی بوده است شاید خود میرزا و حاج مشیر هم که در دربار ظل‌السّلطان یک پا صدر اعظم است به کارگزار خود دستور می‌دهد: بلافاصله چاه‌ها را پر و چرخ چاه و لوازم مقنیان را به آتش بکشید که حکم صدر اعظم بی‌تأمل اجرا شده و شایع می‌کنند که کار کار چندقی‌هاست که از حضور انارکی‌ها در حریم آبادیشان شاکی هستند در حالی که محلّ قنات هیچ ارتباطی با جندق ندارد غافل از این که احداث کنندگان قنات چوپانان به دنبال عملی کردن کرامت آقا هستند که اینک مالک‌الرقاب جندق و اهالی جندق است و شاید همین ناپختگی شایعه دستشان را رو می‌کند و حقیقت امر ابتدا بین باباحاجی و میرزا و بعد در جمع شرکا مطرح می‌شود و در نتیجه دسته‌جمعی به دنبال راه حل این معضل گشته و پیدا می‌کنند بهترین را.
برای مطالعه بقیه مطالب اینجا راکلیک کنید

  ادامه مطلب ...

کتاب و کتاب شناسی در نوشته های حبیب یغمائی

ز سوی خانه کتاب منتشر شد؛

کتاب و کتاب شناسی در نوشته های حبیب یغمائی

شناسهٔ خبر: 2783822 -
«کتاب و کتاب شناسی در نوشته های حبیب یغمائی» به کوشش سیدعلی آل داوود توسط خانه کتاب منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی موسسه خانه کتاب، این کتاب برگزیده نوشته ها، مقالات و خاطره های شادروان استاد حبیب یغمائی است که درباره کتاب و کتابخانه ها، بانیان و واقفان کتابخانه های عمومی، کتاب دوستان، کتابفروشان و چاپخانه داران منتشر شده و دربرگیرنده مطالبی از حدود سال ۱۳۰۰ تا مدتی پیش از درگذشت وی در سال ۱۳۶۳ هجری شمسی است.

حبیب یغمائی، محقق ادبی، روزنامه نگار و شاعر ایرانی است که سال ۱۲۸۰ شمسی در خور ناحیه جندق از بخش خور و بیابانک متولد شد و در سال ۱۳۶۳ هجری شمسی از دنیا رفت.

وی در زمینه تالیف و تصحیح، کتاب هایی مانند «جغرافیای جندق و بیابانک»، «نمونه نظم و نثر فارسی»، «غزلیات سعدی» و «ترجمه تفسیر طبری» را در کارنامه خود دارد و «کتاب و کتاب شناسی در نوشته های حبیب یغمائی» در ۴ بخش به کارنامه کاری او می پردازد.

بخش اول کتاب، «گزیده نوشته ها درباره کتاب شناسان و کتاب دوستان» و حاوی ۲۴ مطلب است که گزیده نوشته هایی درباره افرادی مانند «حاج محمدحسین اقبال»، «حاج مخبر السلطنه هدایت»، «سعید نفیسی»، و «ملک الشعراء بهار» را شامل می شود.

«کتاب و کتاب شناسی در نوشته های حبیب یغمائی»

بخش دوم با عنوان «کتاب شناسی و کتابخانه»، ۲۶ مقاله و نوشته کوتاه و بلند درباره کتاب هایی مانند «ترجمه تفسیر طبری»، «شاهنامه فردوسی»، «خمسه نظامی» و «کلیات سعدی» است.

بخش سوم با عنوان «نقد و بررسی کتاب» به ۵۱ مقاله در نقد و بررسی و تقریظ کتاب های منتشر شده از دهه ۲۰ تا دهه ۵۰ شمسی اختصاص دارد. «داستان فریدون از شاهنامه فردوسی»، «همای و همایون»، «مفاتیح العلوم»، «وامق و عذرای عنصری» و «کلیله و دمنه» برخی از این مطالب را تشکیل می دهد.

فصل چهارم نیز با عنوان «معرفی و نقد کتاب، گوناگون و کوتاه» ادامه بخش قبلی به شمار می رود و دربرگیرنده مطالبی مانند «اسکندرنامه»، «بیژن و منیژه»، «گلشن راز» و «قند پارسی» است.

سید علی آل داوود در بخش هایی از مقدمه کتاب چنین گفته است: «یادآوری این نکته ضروری است که خاطرات و نوشته های مذکور تا قبل از شروع انتشار مجله یغما (فروردین ۱۳۲۷ ش) در نشریات دیگر چاپ و یا در قالب گفتارهای رادیوئی و سخنرانی ارائه شده است. اما باید تصریح کرد اکثر نوشته های مربوط به نقد کتاب چنانکه در حواشی و ذیل صفحات به آن اشاره گردیده در مجله یغما به طبع رسیده، زیرا روال کار مجله اینگونه بود که درباره همه کتاب ها و نشریاتی که به دفتر مجله می رسید اظهار نظری ولو به طور مختصر صورت گرفته و در شماره بعد به چاپ می رسید...»

«کتاب و کتاب شناسی در نوشته های حبیب یغمائی» توسط سید علی آل داوود و انتشارات خانه کتاب در ۳۴۸ صفحه و به قیمت ۱۵۰۰۰۰ ریال به انتشار رسیده است.


دیوان یک شاعر برای زادگاهش مجوز گرفت

دیوان یک شاعر برای زادگاهش مجوز گرفت

شناسهٔ خبر: 2771936 -
دیوان اشعار محمدعلی ابراهیمی انارکی که شعرهای آن درباره روستای تاریخی انارک است، مجوز انتشار گرفت.

محمدعلی ابراهیمی انارکی شاعر و محقق در گفتگو با خبرنگار مهر، با اعلام این خبر گفت: اثر جدیدم یک دیوان شعر است که مربوط به زادگاهم روستای انارک است. تمام اشعاری را که طی سال ها درباره این آبادی سروده ام در این مجموعه گردآوری کرده ام.

وی افزود: قصیده، ترجیع بند، قطعه، دوبیتی و ... قالب هایی هستند که اشعاری را با استفاده از آن ها، درباره گذشته و امروز روستا سروده ام. روستا علاوه بر گذشته ای که دارد، امروز مشکلاتی هم دارد که شعرهایی درباره آن ها هم سروده ام.  

این شاعر در ادامه گفت: مجوز انتشار دیوان شعری که برای روستای انارک سروده ام، به تازگی صادر شده است و قرار است این کتاب توسط انتشارات گلستان ادب در قم منتشر شود. این کتاب حدود ۱۱۲ صفحه دارد و طی این روزها مشغول طراحی جلد آن هستیم.

آش شله‌قلم‌کار (بخش سوم، پاره‌ی دوم)

آش شله‌قلم‌کار

(بخش سوم، پاره‌ی دوم)

نتیجه تصویری برای محمد مستقیمینویسنده : محمد مستقیمی

در انتهای گفت‌وگوی دوستانه‌ی سرکار آقا و پدر بزرگ در آن عصر باشکوه بر دامنه‌ی کوه انبار، ناگهان شیخ با اشاره به دشت گسترده در زیر پایشان می‌گوید:

حاجی محمّدعلی! من در این جا یک آبادی بزرگ می‌بینم!

به جمله‌ی شیخ توجّه کنید! می‌گوید می‌بینم؛ پس این پیش‌بینی است نه کرامت. پیش‌بینی حاصل از آگاهی این مرد بزرگ به جغرافیای منطقه و مسایل زمین‌شناسی و آب‌شناسی و خیلی چیزهای دیگر که این آگاهی مرا هم به تعظیم وامی‌دارد امّا یک شگرد دیگر در بیان شیخ هست که کمی دقّت می‌خواهد باز هم به جمله توجّه کنید! شیخ نمی‌گوید که حاجی این جا مستعد احداث یک قنات پرآب است که به نظر من باید همین را می‌گفت بلکه می‌گوید: من در این جا ک آبادی بزرگ می‌بینم؛ جمله شیخ محقق شدن همان جمله را در بر دارد این است که جمله رنگ کرامت به خود می‌گیرد و بلای بر سر پدر بزرگ من می‌آورد که نگو و نپرس! ادبیات و دستور زبان جمله‌ی شیخ رنگ عوام‌فریبی دارد. او آگاهی خود را به گونه‌ای بیان می‌کند که انگار به او وحی شده است؛ همان برداشتی که پدر بزرگ از آن کرده است حال چرا شیخ این ادبیات را انتخاب می‌کند به ذات این طبقه برمی‌گردد. ادبیات این گروه همین است. آن جمله‌ی پیش‌نهادی من رنگ علمی دارد و این جمله‌ی شیخ رنگ وحی و الهام و عوام‌ هم دومی را بهتر می‌پسندد و اگر جناب شیخ این ادبیات را به کار نگرفته بود امروز چوپانانی در جغرافیای ایران نبود و معلوم نبود من کجایی هستم؟ شاید همان انارکی باقی می‌ماندم و یا شاید اصلاً به وجود نمی‌آمدم که امروز بنشینم و ناخن بزنم و رفتارهای گذشتگان را حلاجّی کنم.
برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید

 

ادامه مطلب ...

آش شله‌قلم‌کار

(بخش سوم، پاره‌ی نخست)

کرامت سرکار آقا

نتیجه تصویری برای محمد مستقیمینویسنده : محمد مستقیمی

کاروان آرام آرام در موسیقی دل‌نواز زنگ شتران در شیب ملایم به سمت شمال پیش می‌رود. لحظاتی قبل از بارانداز مشجری بار کرده است و باباحاجی که خود این بار کاروان‌سالار است؛ رکاب به رکاب سرکار آقا که مسافر عزیز اوست پیشاپیش کاروان می‌راند و خوش‌حال است که می‌تواند باز هم در فرصت‌هایی از فیوضات سرکار آقا بهره ببرد و نگران این که یکی دو منزل دیگر این مسافر به مقصد می‌رسد و این هم‌پالکی عزیز را از دست می‌دهد. سرکار آقا، میرزا محمدباقر همدانی[1] است که از غائله‌ی شیخیه از همدان گریخته و چند صباحی را در تهران گذرانده و بالاخره همه جا را ناامن دانسته صلاح بر این دیده است که به نقطه‌ای دور افتاده در قلب کویر پناه ببرد و جندق را انتخاب کرده است. جندق علاوه بر این در دل کویر جای دارد و دور از دست‌رس بیگانگان است یک ویژگی دیگر هم دارد اهالی آن تقریباً قریب به اتفاق شیخی مذهبند و این ویژگی هم امنیت بیشتری برای شیخ دارد هم مشتاقان او گردش خواهند بود بنا براین بهترین انتخاب است و با این مقدّمات است که جناب شیخ برای رسیدن به جندق مسافر کاروان باباجاجی می‌شود که از اصفهان به دامغان و شاهرود می‌رود و این همه تصادف برای همراه شدن یک مرید با مراد شاید پیش‌درآمد همان نکته‌هایی که در پی خواهد آمد.

برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید


  ادامه مطلب ...