چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com
چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com

۳ میلیمتر دیگر باران بارید

۳ میلیمتر دیگر باران بارید
هوای حاضر | چهارشنبه ۱۵ دی
سرعت باد: ۱ متر بر ثانیه, ۴ کیلومتر بر ساعت

نم نسبی:  % ۷۵

دید افقی:  -

بارندگی 24 ساعت گذشته:  ۳ میلیمتر

بیشینه دما در 24 ساعت گذشته:  ۱۶° c

کمینه دما در 24 ساعت گذشته:  صفر° c
آخرین بروز رسانی: ۱۳۹۵/۱۰/۱۵ ۰۸:۲۰

روزهایی که آب به قیمت طلا ارزش داشت


"روزهایی که آب به قیمت طلا ارزش داشت " 
خاطره ای از آقای ماشااله سلطانی 
فرهنگی بازنشسته ، مداح اهل بیت و خادم مسجد و حسینیه در زمانهای لزوم 

نتیجه تصویری برای خشک شدن قنات چوپانان
سال 1354 هجری شمسی ، فصل بهار ، طبق معمول همیشه ، ابرهای بهاری باران زا در آسمان روستای چوپانان نمایان شدند و لحظاتی بعد باران بهاری باریدن گرفت و چند ساعتی ادامه داشت ، عده ای خوشحال و عده ای نگران بودند ، از جمله کشاورزان زحمت کش آبادی ، چون جو ها را درو و خرمن کرده بودند و بیم آن داشتند که اگر پایه باران به کوه عباس آباد بگیرد ، سیل جاری خواهد شد و خرمن آنها را با خود خواهد برد . از قضا همین اتفاق افتاد و نزدیکی های غروب ، سیل به چوپانان رسید و هرچه را در مسیرش بود ، با خود میبرد . 
بچه ها خوشحال بودند اما بزرگترها نگران ، همه آمده بودند کنار سیل بند به تماشای سیل . شلوغ بود و هر کسی چیزی میگفت ، یکی میگفت :اگر ماشین بخواد بیاد تو آبادی گیر می افته ، در همین لحظه کامیون کمپرس قرمز رنگی آمد که از سیل عبور کند ولی بدلیل حجم زیاد آب ، وسط سیل خاموش شد ، و مردم هرچه کردند نتوانستند کامیون را از مسیر سیل بیرون بیاورند .
مردم هم می آمدند و دقایقی عبور سیل را تماشا میکردند و میرفتند و سیل هم زمین های گندم را ازبین برد و خرمن های جو را با خودش برد و در نهایت سیلابها در دق ملا انباشته شد و گودال ،چاله های مسیر هم پر از آب شده بود . 
آن شب را مردم در خانه هایشان سپری کردند و خوابیدند ، غافل از اینکه سرنوشت چه فردایی را برای آنها رقم خواهد زد . 
سیلاب در مسیر خود دهنه های قنات را با ماسه بادی و گل مسدود کرده بود و بقول قدیمیها ، قنات کور شده بود . صبح که مردم جهت تهیه آب به کنار جوی آمدند متوجه شدند که در جوی آبی نیست . مالکین روستا از جمله مرحوم عبدالرحیم زاهدی ،  پس از شنیدن خبر ، چند نفری را که مسئول قنات بودند ،فرستاد تا رفع عیب کنند .

وقتی آنان مشکل را بررسی کردند ، خبر آوردند که سیل چندین دهنه قنات را با گل ولای مسدود کرده و اصلاح آن کار یک روز و یک هفته نیست و ممکن است یکسال هم طول بکشد ! 
سیل همچنین قنات های حجت آباد و آشتیان را هم کور کرده بود . مالکین با صرف نظر از قناتهای حجت آباد و آشتیان اولویت را به رفع بی آبی چوپانان دادند ، لذا با ارسال پیغام و مراجعه به بخشداری انارک در خواست کمک کردند که مشکل بی آبی را با فرستادن تانکر و آبرسانی روزانه حل کنند . 
تانکرها از روستاهای چاه ملک و ایراج و آبادی های دیگر ، آب را به روستا میرساندند و تهیه آب توسط مردم صحنه هایی به یاد ماندنی را در خاطره ها به جا گذاشت ...
همین که تانکرهای آب وارد آبادی میشدند ، صدای حرکت فرغونها و دویدن مردم بطرف خیابان اصلی برای برداشتن آب به گوش میرسید .
تانکرمی ایستاد و دوعدد شیر تخلیه آب و جمعیت زیاد ، صف های طولانی بوجود می آورد ، همه بفکر برداشتن آب بودند و گریه ی بچه به گوش میرسید ولی کسی اعتنایی نمیکرد و یک لحظه غفلت برابر بود با بی آبی آن روز . روزهای اول به عده ای آب نمیرسید ، 
مدتی به همین منوال گذشت ، بعضی ها داخل صف ایستادن برایشان مشکل بود و برای رفع این مشکل بفکر استفاده از شیلنگهای 15 تا 20 متری افتادند .
نتیجه تصویری برای آبرسانی با تانکرتصویر تزئینی است
یک روز وقتی برای تهیه آب به خیابان آمدم دیدم مردم منتظر رسیدن تانکر آب هستند و عده ای شیلنگ همراه خود آورده بودند ، ایستاده بودم که تانکر آب آمد ، مردم مثل زنبور حمله کردند بطرف تانکر و آنهایی که شیلنگ داشتند از تانکر بالا رفتند و شیلنگ را داخل دهانه تانک انداخته و فریاد میزدند : بکش ...بکش...و شخصی هم که سر دیگر شیلنگ را داشت مک میزد که آب داخل شیلنگ جریان پیدا کند . 
غوعایی بود ، هرسری صدایی داشت ، بکش ...نکش ... سطل را بردار ...عجله نکن ...آب را نریز ...از قحطی قیامت در آمدی ؟ ....قاشق هاتون هم میخوای پر آب کنی !...فرغونا بیار  و ....
خلاصه وقتی از دور به تانکر و اطرافش نگاه میکردی به عمق فاجعه بی آبی در تابستان کویر پی میبردی و قدر آب را میدانستی ، که اگر این نعمت خدادادی از زندگی حذف شود ... ؟  همه برای زنده ماندن تلاش میکرد7ند و دعا میکردند هرچه زودتر قنات ساخته شود . 
هرچه می گذشت تعداد شیلنگها اضافه میشد ،  ده تا ، بیست تا  ، تصور کنید تانکر با شیلنگهایی که از روی آن آویزان و به اطراف کشیده شده بود ، به عروسکی با موهایی پریشان شبیه شده بود ! 
این قضیه پنج ، شش ماه طول کشید ، روزهای آخر که کار به چاههای آخری رسیده بود مردم همه همیاری کردند و آب در قنات جاری شد . 
همینکه آب به جوی خیابان رسید گوسفندی قربانی کردند و مردم صلوات میفرستادند و خوشحال بودند و خدا را شکر میکردند که دیگر از تانکر و شیلنگ و صف راحت شده بودند .
لازم به ذکر است که همان سال تعداد زیادی به خاطر بی آبی به شهر یزد مهاجرت کردند و روز به روز مهاجرت زیاد شد و وضعیت فعلی جمعیت روستا را هم میبینید ...
والسلام
ماشااله سلطانی تانستان نود و پنج
به کانال تلگرامی چوپانان آباد بپیوندید

١١میلیمتر باران چوپانان را سیراب کرد


١١میلیمتر باران چوپانان را سیراب کرد

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما،‌ کارشناس هواشناسی اداره کل هواشناسی استان اصفهان امروز گفت: بارش باران و برف چهره تعدادی از شهرستان‌های استان را زمستانی کرد. 
فاطمه‌‌زهرا سیدان افزود: شهرستان خوانسار با 15میلیمتر باران و برف و چوپانان با 11میلی متر باران، بیشترین بارش را در استان اصفهان داشته اند.
وی گفت: در بویین میاندشت هم بارش برف و در شهرستان‌های نجف آباد، چادگان، خور، مبارکه، نطنز، فریدونشهر، زرین شهر، میمه، داران، اردستان، چوپانان و نایین بارش باران گزارش شده است. 
کارشناس هواشناسی استان اصفهان اظهار کرد: این سامانه بارشی هنوز روی  استان فعال است و بعد ازظهر امروز این سامانه به سمت شرق حرکت می‌کند و برای فردا چهارشنبه یکم اردیبهشت وزش باد پیش بینی شده است

۴.۴ میلیمترباران بارید

۴.۴ میلیمترباران بارید

هوای حاضر            ساعت: ۰۷:۴۱
پیش بینی ۳ روز آینده
۱۳° c
صاف

جهت باد: -
  هوای حاضر | یکشنبه ۲۹ فروردین
سرعت باد: آرام

نم نسبی:  % ۵۱

دید افقی:  بیش از ۱۰ کیلومتر

بارندگی 24 ساعت گذشته:  ۴.۴ میلیمتر

بیشینه دما در 24 ساعت گذشته:  ۲۴° c

کمینه دما در 24 ساعت گذشته:  ۱۲° c
آخرین بروز رسانی: ۱۳۹۵/۰۱/۲۹ ۰۷:۳۰

تاریخچه‌ ساخت کتابخانه‌ شهید قوام‌زاده‌ چوپانان

تاریخچه‌ ساخت کتابخانه‌ شهید قوام‌زاده‌ چوپانان
                                 

در سال 1364 بهنام به شهادت رسید و چون برادر کوچک‌تر او سرباز بود و بنا بر قوانین سربازی یک نفر از خانواده می‌توانست از سربازی معاف شود من پی‌گیر کارهای او شدم. باید به چوپانان می‌رفتم و استشهاد محلی تهیه می‌کردم که پدر شهید یک همسر و پنج فرزند دارد با مهر و امضای شورا و پاسگاه ژاندارمری و بعد برای تأیید تعداد اولاد به اداره‌ی ثبت نایین رفتم بعد از خروج از اداره‌ی ثبت متوجه‌ی سازمان زمین شهری که در همان نزدیکی بود شدم برای اطمینان از موقعیت زمینی که از اموال دو پدر بزرگ شهید بود به سازمان رفتم و در مورد زمین مورد نظر صحبت کردم و پاسخ شنیدم که: این زمین جزء اموال عمومی است و به شما تعلق نمی‌گیرد گفتم: من هم برای کارهای عمومی می‌خواهم نه برای خودم. درخواستی نوشتم و به امضای رییس سازمان رسید و ثبت شد یک کپی از آن  نامه را تهیه کردم و در پرونده‌‌ای که برای خود در این مورد ساخته بودم قرار دادم. بعد از کارهای سربازی پسرم به دنبال وصول مبلغ 200 هزار تومان دیه‌ی شهید بهنام به تهران رفتم؛ به لویزان محل فرماندهی ارتش و مبلغ دیه را تقاضا کردم و آقای نشاط که مسؤول کارهای شهدای استان اصفهان بود گفت: این خانم می‌خواهد با این پول در زادگاه فرزند شهیدش کتابخانه‌ای بنا کند. پس از آن دستور دادند که دو حساب در بانک ملی در اصفهان  باز کنید و شماره حساب را برای ما بفرستید. آن مبلغ را در سال 1367 به حساب ما واریز شد.

خیرین کتابخانه ساز والدین شهید قوامزاده

ا_ حاجیه طیبه مستقیمی فرزند شیخ محمدرضا حاج مندلی رمضان

۲_ مرحوم رحمت الله)(علی) قوامزاده فرزندحاج محمدحاج مندلی رمضان

من خودم کارمند اداره ی ارشاد اسلامی اصفهان بودم. به مدیر کل مراجعه کردم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم و ایشان هم با یک روحیه‌ی شاد از من استقبال کرد و جواب مثبت و قول همکاری داد. برای اقدام به نایین و به سازمان زمین شهری رفتم؛ نامه‌ای دادند که به شورای چوپانان مراجعه کن در آن زمان رییس شورا پدر یک شهید بود ولی دید بازی نداشت می‌خواست فقط 200 متر مربع از این زمین را واگذار کند که با گفتگو او را قانع کردم و تمام زمین که 920 متر مربع بود واگذار شد و برای شروع کار ساخت و انجام کارهای اداری به استانداری مراجعه کردم استاندار پیشنهاد کرد که ساختمان را ضد زلزله بسازید و من گفتم که بودجه‌ی ما کافی نیست و ایشان مبلغ 20 هزار تومان برای مقاوم‌سازی ساختمان کمک کردند و ساخت آن با فونداسیون بتون آرمه مدت زیادی به طول انجامید ولی بالاخره ساخته شد و بایستی حساب‌های ساخت آن بسته می‌شد دیدم قرض من به کارگر و بنا و مصالح‌فروش زیاد است و دیگر بودجه‌ای نمانده است در 1372 خود را از خدمت بازخرید کردم و با مبلغی که از اداره‌ی ارشاد در قبال خرید خدمت خود دریافت داشتم تمام بده‌ ها را پرداخت کرده و با تسویه حساب کامل کتابخانه به اداره‌ی ارشاد تحویل داده شد.

تجهیزات ساختمان از قبیل قفسه‌ها، میزها، کتاب‌ها را اداره‌ی ارشاد تقبل کرد و اکنون مثل تمام کتابخانه‌های کشور کتاب و مجله و دیگر امکانات را دریافت می‌کرد و هر ماه یک کارتن کتاب از تهران می‌آمد در مراسم افتتاح کتابخانه، مدیر کل ارشاد به بچه‌های سوم راهنمایی که سرود می‌خواندند قول داد که: اگر کسی یک تلویزیون برای کتابخانه بخرد من هم یک دستگاه ویدئو به شما هدیه می‌کنم.
فرش ماشینی خوبی که از اموال عموی شهید مرحوم ملاحسن مستقیمی بود برای نمازخانه‌ی کتابخانه اهدا شد
من یک عمه داشتم که اولاد نداشت و در سال 1373 فوت کرد و از او 42 هزار تومان ارث به من رسید. به پسر عمویم که وصی او بود گفتم: اگر از مبلغ وصیت عمه چیزی باقی مانده بده تا یک تلویزیون برای کتابخانه بخرم مبلغ 50 هزار تومان هدیه شد. تلویزیون تهیه شد و ویدئوی آن را هم اداره ارشاد اصفهان داد.
چندی پیش مسؤول کتابخانه به من گفت: بچه‌ها نیاز به یک دستگاه دی.وی.دی دارند من هم آن را به مبلغ 200 هزار تومان خریدم و فرستادم.
امیدوارم دیگران هم در پربار کردن این کتابخانه از نظر کتاب و امکانات توجه‌ی ویژه‌ای داشته باشند خبر اهدای کتاب‌های متعددی رسیده است که خدای بزرگ به همه خیر و برکت عطا فرماید!
طیبه مستقیمی
اسفند 1394

دیداری متفاوت

دیداری متفاوت

عکس از : مهدی جلالپور

تقابل بز و بزغاله وحشی با بز و بزغاله اهلی
امیدورام کابوس طاعون (ppr)دیگر در هیچ کدام از مناطق ایران رخ ندهد

امامزاده سیدجلال‌الدین چوپانان

امامزاده سیدجلال‌الدین چوپانان


"حقیقت اول"

مد نظرم بود که مقاله پربار و محکمی برای حاج محمدحسین بنویسم. ولی قسمت نبود و اطلاعاتمون تکمیل نشد.
خیلی کوتاه و مختصر از داشته های خودم چند سطری براتون کتابت میکنم. 
دو حقیقت برای داستان امامزاده سید جلال الدین وجود داره. دو حقیقتی که هر کدومشو ما مطرح کنیم به مذاق مخالفینش خوش نمیاد. چرا که هرکسی دیدگاه خودش نسبت به امامزاده رو داره و گفتن ما دردی از کسی دوا نمیکنه. این وسط افرادی هستند که ماجرا را نمیدونن. اشاره ای میکنم ، انشالله غلطهامم فرهنگیان روستا میگیرن تا  راه کاملا روشن بشه.
دو برداشت از امامزاده داریم
یکی اینکه امامزاده خیلی کارش درسته و به حقه و بعضا معتقدند شجره نامه داره و نذر و نیاز و این حرفها
و برداشت عده ای کاملا مخالفه. امامزاده لهردی اسمشو میذارن و استناد میکنن به مثلا ۷۰ سال پیش که اصلا قبری نبود و امامزاده کجا بود یهویی...
امامزاده های ایران دستمایه خنده اهل جوک هم شده که عزم گروه دوم را راسختر کرده که امامزاده کشکه.  مثلا اینکه امامزاده ها تو چوپانان یا هجرگ یا دورافتاده ترین جاهای مملکت چکار میکردن و آیا برای ادامه تحصیل میومدن یا این قبیل مزاحها.

و امامزاده چوپانان چه جوری امامزاده شد؟؟!!!
از قدیمیها که بپرسی میگن امامزاده جایی نبود. بعد از سیل ویرانگر قلعه در سال ۱۳۱٨ چوپانان در شیب جنوبی دامنه کوه انبار و کوه کناریش ساخته شد. اما بالا سر چوپانان را ریگ گرفته بود و معمولا کسی کاری نداشت به اونجاها سر بزنه. و شاید ولگردی و یا چوپانی برای چراندن گوسفندان. شاید برداشتی که یکی از فرهنگیان از نور چپق یکی از چوپانها و خیال امامزاده بودنش از جانب اهالی کرده بود، بخاطر همین دورافتادگی کوه انبار از چوپانان قدیم بود.
پایین کوه جنب انبار ـ که امروز بنام کوه امامزاده میشناسیم ـ لهردی بوده که خودش داستانهایی داره برا خودش. خیلیا هنوز معتقدند که زیر لهرد گنجه. بهمین سبب مخالفین امامزاده لقب لهردی را برای تمسخر امامزاده براش برگزیدند.
روزی از زبان یکی از بزرگان روستا که امروز در قید حیات نیست شنیدم که قبل از تاسیس امامزاده هم لهرد برای مردم مقدس بود و مردم پای پیاده کش ریگ را میگرفتند و خود را به لهرد میرسوندند و در کنار لهرد سنگی بود که روی آن شمع روشن میکردند. پس قبل از ما هم آنجا خبرهایی بوده. البته این داستان برای شخص من باورپذیر نبود. شاید چون از افراد مختلف صحه ای بر آن گذاشته نشد

و اما حاج محمدحسین
اسامدحسین یکی از بناهای چوپانان بود که در معماری جزئی از تاریخ
چوپانان به حساب میاد. فردی بود که نمازش ترک نمیشد و اهل خمس و زکات بود. انسانی بود بواقع انسان و مورد وثوق اهالی و بسیار دوست داشتنی و مورد احترام.
اسامدحسین شبی خوابی میبینه که یه سید بهش میگه من پای لهرد خاکم و بیا برام مقبره بساز. بعد هم معرفی میکنه که اسمم جلال الدینه و از نوادگان حضرت کاظم (ع) هستم.
صبح اسامدحسین بیدار میشه و میره سر زندگیش و بیتوجه به خواب روزشو شب میکنه. شاید هم شب را کمتر خورده که خواب عجق وجق نبینه. اما باز هم سید میاد سراغش.
"من جلال الدین هستم و تو باید منا جمع و جورم کنی"
ذهن اسامدحسین حسابی درگیر شده بود. و باز هم به حسابهای دیگه میذاره و بی توجه به خواب دوشب قبل .....
شب سوم دستور محکمتر بهش ابلاغ میشه.
سیدجلال الدین از فرزندان امام هفتم شیعیان در چوپانان
و خرج و مخارجش هم زیر لهرده. بردار و خرج امامزاده کن...
و اسامدحسین کمر همت را میبنده و امامزاده را با خشت و کاهگل بنا میکنه. بعد از اسامدحسین مرحوم حسین سلطانی ساخت و تکمیل امامزاده را بعهده میگیره. مدتیهم کاووس فاتح کلیددار امامزاده بود و امروز حاج حسن حلوانی سالهاست که خودش و زندگیشو وقف امامزاده سیدجلال الدین کرده و انصافا خیلی کار کرده و رنگ و بویی متفاوت به امامزاده داده.

و اما حقیقت اول که ابتدای مقاله اشاره ای داشتم:
امامزاده سیدجلال الدین چوپانان شجره نامه نداره و کل داستان تاسیسش همین چند سطره که گفتم. یه نفر خواب دیده و امامزاده را یه جای دورافتاده که تا چندروز قبلش خبری از هیچ چیزی نبوده بنا کرده. چند سال پیش یهو یه شایعه درست شد که عزیزی رفته مشهد و شجره نامه اورده برای امامزاده. مردم هم میرفتن و دست به نوشته و به صورتشون میمالیدن. اما کذب بود. شجره نامه ای موجود نبود. متنی بود که از آخوندی مجهول و مستنداتی غیرواقعی از چوپانانی که هنوز ۱۰۰ سال بیشتر قدمت نداشت. نامبردن از چوپانان در کتب قدیمی مضحکه و کتب جدید هم که سند محسوب نمیشه. و جالبتر اینکه هنوز هم زنده اند افرادی که نبودن امامزاده را تصدیق میکنن

سلام چوپانان, [24.02.16 00:34]
امامزاده سیدجلال‌الدین چوپانان
"حقیقت دوم"

 اما چند نکته در حاشیه این داستان هست که توجه بهش میتونه دیدگاهمون رو تغییر بده.
فرض کنین امشب میخوابیم. من یا شما یا یکی از اطرافیان از مردم عادی که بین مردمه و شغلی درمیون مردم داره. فردا بیاییم بگیم من خواب دیدم مثلا پشت گدارو امامزاده داریم و شروع کنم به ساخت و سازش. میتونین عکس العملها رو پیش بینی کنین؟ ممکنه یه نفر بیاد و به این خواب من اعتماد کنه و شخصیت اجتماعی و حتی مذهبیشو بازیچه خواب من قرار بده؟ من و شما که سهله. فکر کن بسیار کله گونده تر از ماها بیان همچین کاری کنن؟ آیا شما خوابشونو باور میکنین؟ بیش از نیمی از اهالی روستا چی تو وجود حاج مدحسین دیدند که اینطور باورش کردند؟ چشممونو که باز کنیم ردپایی از خدا تو این داستان مشهود نیست؟ با عقل جور درمیاد که مردم اینهمه ساده باشن؟
از یه زاویه دیگه نگاهش کنیم
فرض کنین نعوذ بالله،،،، شما خدا....
یه بنده صالحی دارین که پا کوه دشت خاک شده و دلتونم میخواد اینجا یه زیارتکده ای بشه که بندگانتون از اونجا بیان پل بزنن باهاتون. اصلا خدا که برا کسی توضیح نباید بده. دلت میخاد که اینجا یه مقبره ساخته بشه. پیشنهادتون چیه؟ چجوری حالی مردم میکنین؟ یکی میگه بشکن میزنم "کن فیکون" یعنی میگم درست شو و درست بشه. یکی میگه نور ازش ساطع میکردم. یکی میگه سنگ را به زبون میوردم که شهادت بده. خلاصه خداهای مختلف عقاید مختلف دارن. یکی هم میگه به خواب یکی از صلحا میوردم... میخوام اینو بگم که خدای مظلوم ما هرکاری که میکرد برای سیدجلالش ما ملت یه داستونی از توش درمیوردیم. "نورش انعکاس ماه و خورشیده یا مثلا جهش هسته ای و شکاف اتم بوده و چنتا کلمه علمی قلمبه سلمبه" یا "ضبط صوت گذاشتن و میخوان مردمو بچاپن" یا " شبانه اومدن اینو ساختن که ما بریم پول بریزیم بیان وردارن" و یا اینکه "فلان صالح خوابزده" شده. پس یخورده بیطرفتر باشیم و این احتمال هم قایل باشیم که شاید و شاید و شاید راست باشه. 
یه نکته دیگه هم هست که شاید خیلیها باورشون نشه. چون به چشم خودشون ندیدند. و اونم نورهای سبزیه که سالهای آخر رژیم منحوس پهلوی از سمت جنوب غرب میومدند و وارد امامزاده میشدند...
بالای ۲۰ نفر تو روستا میتونین پیدا کنین که شبهای تابستون که پشت بام میخوابیدند بارها و بارها نورهای سبز را دیدند که وارد امامزاده میشدند.
خواهشا به حرف من بسنده نکنین. نه برای تایید و نه برای مسخره کردن.
بپرسین چه کسانی دیدند...
حتما از بین اون افراد کسی هست که شما تاییدش کنین.
و شخص حقیر هم که سالها از این ماجرا با پوزخند رد میشدم بالاخره از زبان کسی شنیدم که بهش ایمان داشتم که دنبال منافع یا دروغ نیست. عزیزی که با چشم خودش این نورها را رویت کرده بود.
این داستان نورها را اگه شنیدین که کیا دیدن بهمون بگین...
داستان نورهای سبز شاید ۱۰۰ سال دیگه فراموش بشه. چرا که مردم براشون قابل باور نیست و از طرفی کسانی که دیدند یا با واسطه شنیدند دیگر زنده نیستند. اما الان که میدونیم و میبینیم و میشنویم نباید غرضورزی و انکار کنیم
حقیقت دوم همین بود
که امامزاده هست. وجود داره و نمیشه ساده ردش کرد. کسانیکه امامزاده را رد میکنن بنظر من کارشون درست نیست. چرا که نقطه ایه که پیوندگاه خدا و بندگانش شده و گسستن این پیوند کار درستی نیست. هرچند که امامزاده هم به زعم ما نباشه.
تو برا وصل کردن آمدی
اصراری نیست شما بیایی و دخیل ببندی به لهرد 
ولی میتونی پیوند کسانی که با واسطه دستشون تو دست خداست را نشکونی.

عذرخواهی میکنم بابت طولانی شدن مطلب و عذرخواهی از همشهریان گل که خلاف نظرشون نظر دادم.
اینها عقاید حقیر بود که از جمع بندی اطلاعاتم حاصل شد.
شما همچنان صاحب اختیار افکار و عقایدتون هستین