ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
کنجد بکاریم قیمت آن از برنج بالاتر است
دیروز برای خرید کنجد به مغازه ای رفتم قیمت کنجد پوست کنده کیلویی ۳۸۰۰۰ تومان و کنجد پوست دار کیلویی ۳۳۰۰۰ تومان بود
کنجد مرا به یاد دوران نوجوانیام انداخت در تابستان های گرم چوپانان وقتی تعطیلات تابستانی فرا می رسید من در چوپانان تعطیلات را سپری می کردم بخشی از روزهای طولانی را به خواندن کتاب های رمان می گذرانم معمولا بعد از خوردن نهار که اکثر اوقات هم آبدوغ با کالک رنده شده یا با پیازچه بود و گاهی در کنارش نیمرو یا شیره خرما نیز دیده می شد کتاب رمانم را بر می داشتم به سوی خیابان دشت می رفتم و سایه درختی را در کنار جوی آب پیدا می کردم و پا هایم را برای خنک شدن در جوی آب قرار می دادم و مشغول خواندن رمان می شدم در آنزمان در تابستان بیشتر بهاره کاری در دو طرف خیابان اصلی انجام می گرفت چون کانال آبرسانی به بندهای دراز خاکی و ریگی بود و کشاورزان معتقد بودند که اگر آب را به بند های دراز ببرند بیشتر آن هدر می رود
در هنگام مطالعه با صحنه هایی هم روبرو می شدم مثلا شکارچیان گنجشک و سارگ و قمری زیر درخت های توت به کمین می نشستند تا شکاری بزنند ماهرترینشان را که در خاطرم نقش بسته افرادی مانند احمد اردیبی عباس حداد غلام پاسیار پرویز عمادی که معمولا با مجید عمادی همراه بودند با قلباسنگ همیشه در شکار موفق بودند
دیگر از صحنه هایی که مشاهده می کردم دستبرد به میوه های بهاره بود که گاهی به وسیله نوجوانان اتفاق می افتاد و گاها حسنعلی دشتبان خبر دار می شد و با ترکه ای با داد و فریاد زیاد آنها را تعقیب می کردو آنها هم با سرعت از صحنه جرم فرار می کردند اما حسنعلی هیچوقت به من اعتراضی نمی کرد
اکثر اوقات حسنعلی به کنار من می آمد می نشست می گفت تو کتاب چی می خونی و من مختصری به او می گفتم که خلاصه داستان چیست بعد می گفت آفرین فضل الله که کتاب نمی خواند بعد با همان آب جوی دشت وضو می گرفت و روی زمین خاکی در سایه ای نماز ظهر و عصر را می خواند و بعد در جوی آبی که دو طرفش بوته های کنجد بود روی زمین نمناک دراز می کشید و اگر بچهها امانش می دادند ساعتی چرت می زد
یکروز حسنعلی با یک مشت علف کنجد به کنار جوی آب آمد و آماده شستن سرش شد وقتی نگاههای کنجکاو مرا دید گفت: با این برگها سرم را می شورم خوب کف می کند و موها را تمیز و نرم می کند بعد هم سرش را با برگهای کنجد شست و در کنار من پای در جوب آب نشست و گفت در قدیم از برگدرختان در شستشو خیلی استفاده می شده
ببیند یک کنجد خریدن مرا به کجاها برد مدتهاست که قلم خاطره نویسان چوپانانی خوابیده است چرا؟ استاد آقا مهدی افضل - اخویم استاد محمد مستقیمی خاطرات خود را نیمه کاره رها کردی- استاد علیرضا بمانی خاطرات نخلکی هایت بسیار دلچسب بود جناب آقا ذبیح
خاطرات استاد میرزابیگی در چوپانان ...
کاش قلم هایتان به کار می افتاد
اما بر گردیم به کنجد
در قدیم درچوپانان چند محصول بهاره کشت می شد یکی کنجد
و دیگری ارزن تخمه آفتابگردان پیاز چغندر زردک خربزه هندوانه و .. که همه قوت لایموت بودند کنجد استفاده آجیل داشت و با حلوا ارده و ارده معاوضه می شد تا حلوا ارده نان خورشت سفره ها باشد ارزان که یکی از مواد اصلی آشپزخانه بود یادش بخیر واقعا عجب مواد درجه اولی را می خوردیم الکی نبود که بچه ها از نظر هوشی همه عالی بودند
اما قیمت کنجد و تخمه و ارزن امروزه مثل قیمت برنج و بالاتر از آن است و هم زحمت فر آوری آن از برنج کمتر است
پس مادر کشاورزی چوپانان چه بهتر است که به سنت های گذشته بر گردیم
ضمنا تاریخ کشاورزی چوپانان نوشته نشده و دارد از حافظه چوپانان پاک می شود جوانانی که کشاورزان پیر قدیمی در کنارشان هستند چه بهتر که دست به کار شوید
ابوالقاسم مستقیمی ۲۷/۱۰/۹۸
t.me/choopananabad