ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
موسیقی در چوپانان(رمضون علی آقا بیک)
رمضان جلالپور (رمضون علی آقا بیک) پیرمرد خوش ذوق و خوش سخنی است که اهل دل هم شده و تازگیها که آنچه نباید بجنبد در او جنبیده است و سر پیری هوای عشق و عاشقی دارد و خیلی بیشتر از پیش دوست داشتنی شده است دلی پر درد دارد چون سر پیری تنها شده و وسوسهی تجدید فراش او را چنان واله و شیدا ساخته که در به در به دنبال همسر است و ناچار به دنبال همسخن. کافی است گوشهی خیابان چوپانان در سایه، روی نیمکت به او بگویی: رمضون حالت چطوره؟ که در دلش باز میشه و دو سه ساعتی سرگرمت میکنه و الحق والانصاف مستمع را سر حال میاره و دقایقی از درد و رنج زمانه دور میکنه. رمضون یکی دو دانگ صدا هم داره البته ما ایرانیها همه یکی دو دانگ صدا را داریم و همه هم گه گاهی میزنیم زیر آواز و ما بچههای چوپانان که همه هم به قول خودمون چند تا چهاربیتی از بر داریم من خودم هم گاهی توی حموم میزنم زیر آواز و از شما چه پنهون گاهی فکر میکنم صدایکی هم دارم و اگر به جای شعر و شاعری رفته بودم دنبال رقص و آواز مؤفقتر بودم دست کم مایهدار میشدم گرچه این روزها آواز خوندن صدا نمیخواد کافی است چند تا نت بلد باشی و فقط خارج نخونی که البته این یکی را ما بچههای چوپونون نداریم تقریباً همه خارج میخونیم و رمضون هم مثل همهی بچههای چوپونون نمیدونم کی اونم توی اصفهان مهد آواز بهش گفته خوشآوازی که تا حرفی به میون میاد از ستایشهایی که در اصفهان از آواز او شده میگوید و بلا فاصله میزنه زیر آواز که صد البته حال و هوای این روزهاش هم عامل دیگری برای این شیدایی اوست و خیلی هم بدک نمیخونه ولی خب میخونه دیگه مثل خود من با این تفاوت که من فقط توی حموم میخونم ولی او هر جا که پیش بیاد میخونه حتی توی باغ غدیر اصفهان در جمع متشاعران حتی در حضور استاد هادوی! که این ستایشها از جانب اوست ظاهراً که رمضون ما را به جایی رسانده است که اگر همین روزها آلبومی از او دیدید شگفتزده نشوید! بعید نیست.
یکی دو ساعتی در سایه دیوار روی نیمکت گوشهی خیابان چوپانان با رمضون گپ زدم و آنچه گفت و خواند یادداشت کردم و شسته رفتهی اونو براتون پست میکنم با همان عنوان موسیقی در چوپانان:
و اینها اشعاریست که از خاطرهاش یا از خودش برایم خواند بعضی به آواز و بعضی با دیکلمه:
برای مطالعه بقیه مطالب اینجا را کلیک کنید
دلم تنگه چه سازم بادل تنگفلک بر شیشهی عمرم زده سنگ
تو که بار خودت را شیشه داری
چرا بر بار مردم میزنی سنگ
***
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از اون پرسم که این چون است و آن چون
یکی را دادهای صد ناز و نعمت
یکی را قرص جو آلوده در خون
***
بیا دلبر مکن نامهربونی
همیشه نیست بازار جوونی
جوونی نوبهاری بود و بگذشت
بسی پیران کنند یاد از جوونی
***
دلم تنگه برای دیدنت یار
اشاره کردن و خندیدنت یار
دلم میخواس از اون شبهای مهتاب
به روی رختخو غلتیدنت یار
***
دو چشمونم به چشمون ول افتاد
چو مهتابی که در روی گل افتاد
بیایید چاره سازون چاره سازید
گره در کار فایز مشکل افتاد
***
ستاره در کنار ماهه امشو
دو چشم دلبرم بر راهه امشو
به دور دیدهام گندم بکارید
که جفت دیدهام دریایه امشو
***
شتر دیدم که صندل بار میرفت
شکر ته بار و گل سربار میرفت
که افسارش به دست کله نادون
دل غمدیده از دنبال میرفت
***
ولم امروز خودش کرده طلاپوش
دلم میخواس نشینم من به پهلوش
سه چیز ول مرا دیوونه کرده
دو چشم سرمهای و زلف بر دوش
***
دلی دارم پر از درد و پر از غم
دلی دارم پر از بارون و شبنم
دلی دارم به مثل زلف عاشق
اگر دستش نهی میپاشد از هم
***
به اره گر ببرن هر دو پایم
به زانو گر بیایم بیوفایم
چو شام آیه به دیوار سرایت
چو شیر نر به بالینت بیایم
***
درخت توت نجما دونه کرده
غم نجما مرا دیوونه کرده
خبر اومد برای عاشق زار
که نجما نومزد بیگونه کرده
***
بتا از روی تو حالی ندارم
به عین و شین و قافت بیقرارم
به ت و ب گرفتارم شب و روز
به غیر لام و ب درمون ندارم
***
تو دوری و به دوریت رضایم
به سوغات مغز بادومت رضایم
به سوغات مغز بادومت نباشه
به اون بوسهی سر شومت رضایم
***
اگر از حال من باشی خبردار
دل سنگت بسوزه بر من زار
که نجما از غمت دیوونه گشته
سر و کارت به عباس علمدار
***
محمّد میرود زینه به زینه
محمّد میرود رو بر مدینه
محمّد میرود قرآن بخونه
ملایک جملگی دستا به سینه
***
کلاماللّه ز کوی طور خیزد
عسل از خانهی زنبور خیزد
به روز حشر و فردای قیامت
که از قبر محمّد نور خیزد
***
به قربون محمّد در مدینه
به پیشکار آشتیان افتاده پینه
جفاهایی که من این جا کشیدم
که آقای زاهدی ورزیده کینه*
***
بلندی را تو داری شیبه را من
دو زلفون را تو داری شونه را من
همون وقتی که از حمام درآیی
دو چشمون را تو داری سرمه را من
***
پسینی شب شد و کی میشود روز
چو آهویی فتادم سینهی یوز
خداوندا دمادم مهلتم ده
ببالینم بیاید یار دلسوز
***
همون روزی که اردو بار میکرد
که نجما اسب خود تیار میکرد
عرق از پشت ابرو ژاله ژاله
به دستمال کتونش پاک میکرد
***
بیا دلبر که وقت خیروا شد
که نجمای غریب از ول جدا شد
جدا میگرده و میره به غربت
دیگه نجما به غربت آشنا شد
***
عجب آب و هوایی داره شیراز
پسین دلگشایی داره شیراز
پسین دلگشا و صبح دلگیر
عجب شاه چراغی داره شیراز
***
اگر مردیم بمیریم هر دو تامون
ببندن قبر جفتی از برامون
گر مردیم بمیریم موسم گل
گل و بلبل نشیند در عزامون
***
از خود رمضون:
رسیدم به طبس در خونههاشون
خبر کردن همهی همسادههاشون
اومده پیره مرد از شهر چوپنون
برای خواستگاری دختراشون
یکی گفتا مدم اون یکی گفت نه
مبارک باد بر همهی زناشون
***
رسیدم به طبس هلاک و خسته
بدیدم دخترو تنها نشسته
بگفتم دخترو پنج بوس به ما ده
بگفتا که دلم از تو شکسته
بگفتم دخترو از من چه دیدی
مگه حرف بدی از من شنیدی
من که حرف بدی با تو نگفتم
چرا مهر و محبت را بریدی
***
نه چک زدم نه چونه
عروس اومد تو خونه
هنو باهاش حرف نزدم
میگیره هی بهونه
بهش میگم پول ندارم
مگه بگیر تو خونه
خونه آخه پول موخواد
پول فراوون موخواد
من که دیگه پول ندارم
مریضم و جون ندارم
تو اون راه منم این راه
***
رسیدم به طبس تو باغ گلشن
بدیدم دختری با دل روشن
گفتم خانم چرا تنها نشستی
بگفتا که ندارم یار همدم
بگفتم ای خانم اهل کجایی
بگفت من طبسیم طبسیم
منا که میبینی تو قفسیم
***
رسیدم به طبس وقت سحر بود
بدیدم دخترو معطل من بود
بگفتم ای خانم بریم به گردش
باریم صبح که مشه برم به ورزش
بگفت من نمیام تو مرد پیری
دیگه دست منا تو نمیگیری
منم یک دختر جوون و خوشگل
برایم پیش میاید خیلی مشکل
***
غروبی بود رفتم خونهی زهرا
بدیدم نشسته یکه و تنها
گفتم خانم چرا تنها نشستی
بگفتا که ندارم یار و همراه
خانم چرا این قدر پر شر و شوری
مگر تو معطل صد تومن پولی
منم یک پیره مرد تجربه کار
تو هستی مثل اون روباه مکار
***
عجب باد و هوایی داره جندق
زنای دل ربایی داره جندق
همه چادر سیاه و قد بلندن
همه موهای بلند ابرو کمندن
***
زنای چوپونونی زشت زشتن
زتقوایی که دارن تو بهشتن
اگر خلقون نمیدونید بدونید
قلم بر دست و کاغذ مینوشتن
قلم افتاد و کاغذ بر هوا رفت
مگر که اسم اعظم مینوشتن
***
زنای اصفهونی چاق چاقن
برای حرف زدن ماهر و داغن
اگر رفتن خرید بر سوی بازار
که صاحب کالا را دارن دل آزار
***
اومد اون حکمتو و یک شتر کشت
بگفتم: گوشت میخوام گفت: بیشین
نشستم و نشستم من تا کی و کی
که آخر داد به من یک مشت رگ و پی
***
زنای خوریا زنبیل به دوشن
که مرداشون همه جارو فروشن
سر جارو دارن با هم رقابت
به خونهشون میری دارن سخاوت
***
چوپنون و حجتآبادن برابر
دل تو قوری و از من سماور
محمد مستقیمی، راهی