ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
شب قریهی من
شعری از محمد مستقیمی(راهی)
شب قریهی من
با تابستانی سوخته
هرساله
و دمکرده گاهی
در نوازش خنکای «کولر»
گونههایم
لبهایم
به یاد میآورند
تفبادهای گذشته را
ذائقهام
در هجوم گس «کالباس»
فریاد میکند
طعم فلفلرنگ آبگوشت را
از رکورد مسابقهی تریتخوری
در ازدحام عیالواری پدر
{مادرم هنوز هم نوشابه نمینوشد و هرچیز در بطری باشد}
ناخنکی به آبدوغ خیار مادر میزنم
جای پدر خالیست
امشب بسترم را بر بام گذشته خواهمگسترد
بد نیست با جوانیام قدم بزنم
تا افق قریه
آنجا که پیشتر از این
میرفتم هرشب
همراه با تنهاییام
شاید او کنار چشمه
بهانهاش را میشوید هنوز
آه
خفهکردهاست
جوی بتونی
زمزمه آب را
و دزدیده است
نئون
مهتاب را
شب پردهی خوبی بود
در گریز از نگاههای نااهل
که دریدندش
و او
که بهانهاش را میشست
هرشب، کنار چشمه
در من باقیست
و بهانهای که شسته نشد هرگز
در او
ریگی در جوی میاندازم
شتک به روی کسی نمینشیند
و او
رویش را برنمیگرداند
با لبخند
در قاب پنجرهای میایستم
خوابیده در کوچه
زیر رگبار موسیقی جاز
که از پنجره میبارد
محو سایههایی که میرقصند
جوانیام از من گذشته است
ایستاده در افق پیشین
محو یک آواز
«گرگرو»* میخواند:
«یهشو گریه تو چشمام خونه داره
یه بغضه، بغض ابر نوبهاره
عزیزو سوز باشی فصل فردا
بذار اشکی به دامونت بباره»
نور میرقصد
در ویترین
نگاه عروسک هیچ نمیگوید
نگاه کن!
فانوس آبیار است در دشت
سوسو میزند
چه نور گندمرنگی!
امشب بسترم را بر بام گذشته خواهم گسترد
و بیدار خواهم ماند
تا آمدن پروین
در عطر مناجات مادربزرگ
«یارب در خلق تکیهگاهم نکنی
محتاج گدا و پادشاهم نکنی
موی سیهام سپیدکردی به کرم
با موی سپید روسیاهم نکنی»
پروین همیشه دیر میآید
بازمیگردم
شاید او کنار چشمه
بهانهاش را میشوید هنوز
ریگی در جوی میاندازم
شتک به روی کسی نمینشیند
و او
رویش را بر نمیگرداند با لبخند
*گرگرو: طایفهی لولیوشان در قریهی چوپانان
نقل از :انجمن شاعران