آش شله قلمکار
(بخش چهارم پارهی نخست)
میرزا سبیل[1]
حاج محمّد جد زاهدیها
محمّد حاج عبدالله حد بقاییها و رحیمیها
محمّدباقر حاج محمّد جد امینیها
متأسفانه هنوز عکسی از حاج محمّدعلی جد مستقیمیها و محمّدعلی محمّد ابراهیم جد عمادیها و یاور حاج عبدالله جد عسکریانها و مهدی حاج عبدالله جد عسکریها و حاج مشیر به دستم نرسیده است.
میرزا سبیل کیست؟ در عباسآباد چه میکند و جریان از چه قرار است؟
میرزا علیمحمّد فرزند میرزا محمّدعلی نجف انارکی معروف به میرزا سبیل، فردی قلدرمآب و لوطیمنش در انارک بود که رفتارهای لوطیانه از او بشیار دیده شده بود و در یک اتّفاق با ایجاد یک سوء تفاهم منجر به یک تهمت به احتمال قوی، نابجا مرتکب قتل خواهر خود میشود که صاحب دو فرزند خردسال بود. او مدّتها از چنگال قانون گریخته بود تا بالاخره دستگیر شد و همراه مأموران جهت محاکمه و مجازات به اصفهان گسیل داده شد و گفته شده است که حاج محمّدجعفر، بزرگ انارک در لحظهی انتقال او نامهای به او میدهد تا به دست خود نامه را به حاج مشیرالملک نایینی صدر اعظم ظلالسّلطان بدهد. حدس و گمانها بسیار است. بعضی گفتهاند که حاج محمّدجعفر در این نامه از حاج مشیر درخواست کرده که او را شدیداً مجازات کند به طوری که دیگر به انارک برنگردد تا انارک از شرارتهای او در امان باشد و صرت دیگر قضیه چنین است که حاج محمّدجعفر داستان میرزا را توضیح داده و تقاضای عفو و گذشت داشته است و رفتار او را نوعی غیرت و تعصب و حفظ آبروی خانواده شمرده است و این شقش دوم به شکل و شمایل نامه و عملکرد حاج محمّدجعفر سازگارتر است چرا که نامه را به خود میرزا داده است تا به حاج مشیر بدهد اگر چنین نبود دور از عقل مینمود که میرزا سبیل خود حامل نامهای باشد که خواهان اشدّ مجازات برای اوست اگر چنین بود نامه به مأموران داده میشد نه به خود میرزا سبیل. در هر حال سفارش حاج محمّدجعفر و همچنین نیاز حاج مشیرالملک نایینی به یک نفر قلدر توانا برای سرپرستی اموال و املاکش در منطقهی انارک و بیابانک باعث شد که حاج مشیر از گناه میرزا سبیل درگذرد و او را به مأموریت خطیرش در منطقه بفرستد.
میرزا سبیل خوشحال از این که مجازات نشده عموزادهاش، صاحبه خانم را که در اصفهان میزیست به عقد خود درآورد و با یال و کوپال عازم عباسآباد که ملک طلق حاج مشیر بود و من نمیدانم حاجی چگونه مالک شده بود؟[3] من عباسآباد را مترادف حاج حسین نصرالله[4] میدانم چون این دو نام در خاطرات من چنان گره خورده است که جدا ناشدنی است. میرزا سبیل در رباط عباسآباد جایگزین شده پادشاهی خود را آغاز کرده به رتق و فتق امور میپردازد و اکنون با آمدن همولایتیها به منطقه و کندن قنات در جوار عباسآباد مشکل بزرگی برای میرزا سبیل پیش آمده که باید با هر سیاستی که شده آن را حلّ و فصل کند به طوری که نه سیخ بسوزد نه کباب. نه حاج مشیر برنجد و نه دوستان انارکی امّا مشکل ظاهراً لاینحل مینماید. حاج مشیر دستور بیبرو برگردی صادر کرده است: کور کردن قنات و تار وار احداثکنندگان. کار سختی است به ناچار میرزا دست به کار میشود. شبانه عدّهای را به محل میفرستد؛ چاههای احداث شده را پر میکنند و چرخهای چاه و لوازم مقنیان را هم نابود میکنند و به این شایعه هم دامن میزند که کار کار جندقیهاست که از حضور انارکیها در منطقه شاکیند حالا چرا جندقیها شاید برمیگردد به اختلاف شیخی و بالاسری که این اختلاف در انارک ریشهدار بوده است و جندقیها که مردمی بسیار آرام و صلحطلب هستند ولی به دلیل شیخی بودن شاید به گمان میرزا آن قدر چسبناک بودند که این وصلهها به آنان بچسبد چون میرزا در باب قنات چاهملک هم همین حقّه را تکرار میکند. باباحاجی و یاران که آگاهند و میداند که از جندق نه تنها تهدید نمیشوند بلکه حمایت آن دیار را هم با خویش دارند دست میرزا را رو میکنند و میرزا هم ناچار مشکل و معذوریت خویش را مطرح میکند و همزمان کمبود بودجه و شراکت شرکای تازه هم مطرح شده که راه حل پیدا میشود یک تیر و دو نشان شراکت حاج مشیر حلاّل مشکلات است هم مانع را از سر راه برمیدارد هم شریکی قدر را همراه میکند و دو تن از برادران محمّد حاج عبدالله به نام یاور حاج عبدالله و مهدی حاج عبدالله به همراه حاج مشیرالملک نایینی هستهی اصلی این تعاونی را تشکیل میدهند و کارها رونق میگیرد و شراکت بر مدار 10 شبانه روز پایهگذاری میشود: حاج محمّدعلی رمصان، باباحاجی ، دو شبانه روز، محمّدعلی محمّدابراهیم هم دو شبانه روز و شش شریک دیگر: حاج محمّد و محمد حاج عبدالله و محمّدباقر حاج محمّد و یاور حاج3عبدالله و حاج مهدی حاج عبدالله هر کدام یک شبانه روز و میرزا هم حاج مشیر را قانع میکند که نه تنها قنات چوپانان به قنات عباسآباد آسیب نمیرساند بلکه اینک او مالک یک شبانهروز از ده شبانهروز مزرعهی جدیدالاحداث چوپانان است و این سیاست چنان کارساز میشود که میرزا سبیل مجدداً آن را در احداث همزمان قنات چاهملک هم اجرا میکند و گناهش را به گردن جندقیها میاندازد و همان آش و همان کاسه و مالکیت یک شبانهرز چاهملک برای حاج مشیر به همان روش و حاج مشیر ثروتمندتر و سبیل میرزا سبیل چربتر میشود و مالکین هر دو روستا هم خوشحال که یک شریک گردن کلفت دارند که هم ثروتمند است و هم میخ زورشان در دستگاه حکومت که دیگر هیچ میرزا سبیلی به نام جندقی نمیتواند چاهشان را پر کند یا چرخشان را بشکند خلاصه هیچ کس نمیتواند به آنان بگوید بالای چشمتان ابروست البته انصافاً حاج مشیر هم در پرداخت مخارج قنات ودیگر مخارج با مدیریت میرزا سبیل هرگز کوتاهی نکرده است و این سهیم شدن او هرگز جنبهی باجگیری نداشته چون بنا به اظهار قریب به اتّفاق مالکین نسل دوم که نگارنده از زبان اغلب شنیدهام حاج مشیر تا قران آخر سهم مخارجش را پرداخت میکرد و نه تنها باج نمیگرفت بلکه اگر حمایتی لازم بود دریغ نمیکرد گرچه چنین رفتار عدالتمنشانهای از صدر اعظم ظلالسّلطان بعید مینماید امّا واقعیت تاریخ چنین است و انگار این شگرد موفقیت شرکتهای تعاونی در ایران است که با شراکت یکی از وابستگان به سران کشور توفیق حاصل میشود و انگار این شگرد در تاریخ ایران ریشهدار است و امروز هم اگر کسی بر این گمان است که بدون شراکت آقازادهها میتواند توفیقی داشته باشد در اشتباه است باید برود دعا کند که انتظار آن از ما بهتران در حد شراکت باشد نه بیشتر!
دانگ حاج مشیری هنوز هم که هنوز است در چاه ملک و چوپانان به همان نام است و دانگ حاج مشیری چوپانان بعد از سقوط ظلالسّلطان و قاجاریه و از رونق افتادن کرّ و فرّ حاج مشیر به خانوادههای طباطبایی و برادران فروخته شد و هنوز هم گمان کنم در مالکیّت آنان است.
بله این شراکت میخ میرزا سبیل را در هر دو طرف محکم کرد تا آن جا که به کدخدایی چوپانان برگزیده شد و با آن شبیل و آن یال و کوپال و تفنگ و یراق بر اسب خود سوار میشد و میتاخت و صد البته برای چوپانان و لابد برای چاه ملک هم منافع بسیاری در بر داشته است چون کارگزار صدر اعظم ظلالسّلطان کدخدای چوپانان هم پود و دیگر پیداست که خرش تا کجاها میرفته است.
مهر میرزا سبیل کدخدای چوپانان
صاحب سلطان خانم همسر میرزا سبیل
محمّد مستقیمی، راهی
[1] - علیمحمّد نجفیان، معروف به میرزا سبیل(به دلیل داشتن سبیلهای بلند و پرپشت)، متولّد 1237 ه. ش. و متوفای 1321 ه. ش. فرزند میرزا محمّدعلی نجف فرزند محمّدنجف مبین فرزند مبین از اهالی انارک است که به دلایلی که در متن آمده کارگزار حاج مشیرالملک نایینی در عباسآباد میشود. «نگارنده»
[2]- « حاج مشیر الملک میرزا باقر خان طباطبایی نایینی » : فرزند میرزا علی محمّد خان . متوفی 1348ق. وی در مدرسهی نیمآورد ساکن شد و تا حدود شرایع تحصیل کردد سپس در دستگاه ظلالسّلطان وارد شد و سمت منشیگری « میرزا حبیبالله خان مشیر انصاری » را یافت و پس از فوت او در اثر عقل و هوش و دانایی ترقّی کرد و صاحب قدرت و نفوذ گردید و ثروتی زیاد حاصل کرد . پس از عزل ظلالسّلطان خانهنشین شد و به تدریس فقه در خانه خویش پرداخت .
وی یکی از مؤسسین مدارس جدید درا صفهان میباشد و مدرسهی باقریه شهشهان از آثار اوست . او را ابتدا در جوار جناب صاحب دفن کردند و بعدها به کربلا منتقل گردید .
دارالفنون اصفهان: محـل مـدرسـه ابتـدا نـزدیک سقاخانهی طوقچی و بقعهی شهشهان بود؛ جایی که امروز آن سقاخانه قدیمی هنوز در جـای خـود باقی است و مدرسه باقریهی شهشهان، اگر چه از داخل آن صدایی شنیده نمی شود اما هنوز آجرها و حجرههای قدیمی فرو ریختهاش در محلّهی طـوقچـی استـوار، بـاقـی مـانـده اسـت. عمر این بنا البتّه بسیار کوتاه بود چرا که پس از مدّت کوتاهی، به باغ عمارت مشیرالملک واقع در محله طوقچی منتقل شد. با این حال شهرت این مدرسه باعث شده بود که شعبهی دیگری نیز در محله چهارسوق داشته باشد امّا به خاطر حسـادت گروهی از درباریان ناصرالدّین شاه، درس خواندن در آن برای همیشه تعطیل شد.
پیش از راهاندازی این مدرسه، از آن جا که ظلالسّلطان اوّلین کسی بود که مدرسهی همایونی را در اصفهان آن زمان احداث کرده بود، کسی جرأت ساخت مدرسهی دیگری را نداشت و به همین خاطر ترس از تعطیلی و تخریب مدرسه توسط درباریان قاجار باعث شده بود کـه کسـی جـرأت سـاخـت مـدرسه به سبک جدید را نـداشتـه بـاشـد تـا این کـه بـالاخـره حـاج میـرزا بـاقرخان نـایینـی، منشـیبـاشـی معـروف بـه مشیرالملک ـ منشی مخصوص ظلالسّلطان که مورد احترام عامّه مردم نیز بـودـ اقـدام بـه تـأسیـس مـدرسـهی دیگـری بـه نـام بـاقریهی شهشهان کرد.
مشیرالملک از جمله با نفوذترین کارگزاران حکومت اصفهـان و از دوستان نزدیک ظلالسلطان محسوب میشد. او در سال 1318 هـ ق دقیقاً چند سال پیش از انقـلاب مشـروطـه اقـدام بـه احـداث این بنا کرد. البتّه هدف او از ساخت این مدرسه آن بود که به نوعی مقابل ظلالسّلطان بایستد و از او پیشی بگیرد و در راه ارتقای سطح سواد مردم قدمی بردارد.
کـتــابهــای تــاریـخــی را کــه مـرور مـی کنیـم، دربـاره مـؤسـس ایـن بـنـای تـاریخی چنین می خوانیم: « منزل مسکونی مشیرالملک در محلّهی شهشهان بود. او با به چنگ آوردن اراضی فراوان که با استفاده از موقعیت بالای خود به قیمت پایین به دست آورده بود، یکی از مهمتـریـن زمینـداران اصفهـان بـه شمار می رفت. این مـدرسـه بـا بـرنـامهای شبیه به برنامه دارالفنون تهران شروع به کار کرد و در مدّت سه سال آن قدر مشهور شد که بسیاری از در باریان نسبت به عملکرد این مدرسه و بانی بنا حسادت کردند به طوری که ناصرالدّین شاه دستور تعطیلی آن را صادر کرد.»
بعـد از تـأسیـس مـدرسـه، بخشـی از هـزینههای آن را شهریهی دانشآموزان و بخش دیگرش را خیّرین شهر تـأمیـن مـیکـردنـد. برنامههای مدرسه شامل دروس ابتدایی، املا، انشا، قرائت فارسی و دروس عملی بود. دروس عملی شامل حساب، هندسه و جغرافی بود. زبان خارجی هم در آن تدریس میشد. ادارهی مدرسه همچنیـن بـراسـاس نظـامنـامـهای بـود کـه تعیین کرده بودند امّا به خاطر نامعتبر بودن و وجود نقصهایی در آن، مشیرالملک دستور آماده کردن نظامنامه جدید و البتّـه کـامـلتـری را بـه فردی به نام میرزا علی نقشینه واگذار کرد و او نیز پس از مدتی موفق به تهیّه و تنظیم نظـامنـامـه جـدیـدی در پنـج فصـل شـد. فصـل اوّل بـه مـوضـوع تـکلیف شاگردان و اولیای آنها در 92 ماده، فصل دوم درباره تکلیف معلّمان در 6 ماده، فصل سوم پیرامون وظایف ناظم در6 ماده، فصل چهارم در تنبیه شاگردان در 2 ماده و فصل پنجم نیز در تکالیف عمومی داخل و خارج مدرسه در 21 ماده تنظیم شده بود.
آن زمـان یـکـی از مـوضـوعـات مـهـم مـورد توجّه بانی مدرسه و تهیهکننده نظامنامه، انتخاب معلّمان بود به طـوری کـه مـشـیـرالـمـلـک دسـتـور داده بـود تـا معلّمان مدرسه را از افراد با سواد و متدیّن مدرسهی دارالفنون تهران انتخاب کنند.
حاج میرزا محمّدباقر خان مشیرالملک نائینی، فرد باهـوشـی بـود کـه بـه عـنـوان نـویـسنده نزد ظلالسّلطان حـضـور پـیدا کرد و پس از چند سال با قدرت در آن دسـتـگـاه زنـدگـی کرد. پس از برچیده شدن دستگاه، عزلت نشینی در خانه را انتخاب کرد و گاهی اوقات نیز بــه تــدریــس مــی پــرداخــت. وی زمــانــی در دسـتـگــاه حـکـومـت اصـفـهـان جـای گـرفـت که ظلالسّلطان به واسطـه برکناری از حکومت ایالات جنوبی ایران به کلی سرخورده شده بود. در این مرحله ظلالسّلطان چـون مـیدیـد پدرش هر لحظه ممکن است او را از حکومت اصفهان بردارد، به فکر منافع مالی خود افتاد و هر کسی که می توانست در این کار به او کمک کند، نــزد او اعـتبـار بسیـاری پیـدا مـیکـرد. مشیـرالملـک بـا فـــروش خـــالــصـــهجـــات دولــتــی و پــرکــردن جـیــب ظلالسّلطان از عواید حاصله، مورد توجّه حاکم قرار گرفت. نظارت او بر واگذاری زمینهای دیوانی هم موجب جلب مالکان و زمینداران بزرگ بود و به همین دلیل وقتی تصمیم به احداث مدرسه گرفت چون مقام مـشـیــرالـمـلــک مــورد توجّه هـمــه طـبـقـات بـود هـیـچ اعتراضی به ساخت مدرسهی باقریه نکردند.
باز شدن مدرسهی باقریه در شرایطی صورت گرفت کـه نـوعـی بـدبـینی نسبت به این گونه مدارس وجود داشت زیرا در آن زمان حتی شاگردان مکتب خانهها چندان به حساب نمیآمدند به طوری که عدّهای از واقفان مدارس علوم دینی بر عدم استفاده از امکانات ایـن مـدارس تـأکـید داشتند و در وقفنامههای خود مـینـوشـتـنـد کـه: « مـکـتـبـی خـارج از موقوف علیهم اسـت و اطفال فارسیخوان هم در مدرسه مزبور، منزل نداشته باشند.» حتّی سالها بعد از مشروطه نیز این مدارس را به تحقیر: « معلم خانه» میخواندند امـّا مـدرسهی باقریه نه فقط در محلّهی شهشهان، بلکه مـدّتـی بـعد شعبهی دیگرش در چهارسوق هم افتتاح شد.
منبع: http://www.nesfejahan.net/CMS4/EDITORIAL.ASP?ID=-173883976
[3] - عباسآباد مزرعهی کوچکی است در جنوب چوپانان که گفته شده در زمان شاه عباس صفوی در سفر معروف او، پای پیاده تا مشهد مقدس، احداث گردیده و لابد جزء املاک پادشاهان صفوی بوده که در جریان تاریخ به قاجاریان میرسد و لابد ظلالسّطان آن را به حاج مشیر میبخشد. اینها همه حدسیات است. در سفر معروف شاه عباس صفوی به مشهد دستور احداث قنوات و رباطهای بسیاری افسانهگون گفته و ثبت شده است امّا رباط عباساباد از ساختمانهای دوره قاجار است و به احتمال قوی به دستور خود حاج مشیر ساخته شده است چون ویژگیهای بناهای دورهی صفوی را ندارد و بیشتر قاجاری است تا صفوی امّا در مالکیّت این مزرعهی کوچک بعید نیست که حدس من درست باشد. این مزرعه در حال حاضر در مالکییت فرزندان حاج حسین نصرالله است. «نگارنده»