از جنگلی که جیغ میکشد تا درّه ارواح!
قلعهها، قناتها و درههایی با دالانها و هزارتوهای وهمانگیز، جنگلهای تاریک با صداهای مخوف و عجیب، قبرستانهایی با سنگ قبرهایی مرموز و بیابانها و ریگزارهای وسیع با شنهای روان و بلعنده... اینها مناطقی ترسناک و یا خطرناک نیستند که در تسخیر جن و ارواح باشند، بلکه فقط با افسانههای محلی آمیخته شدهاند و به مکانهایی رازآلود و گاه خوفناک به باور مردم تبدل شدهاند.
به گزارش خبرنگار گردشگری ایسنا، ماجراجویی در مناطق ترسناک یکی از جذابیتهای گردشگری است، برای همین هر از گاهی فهرستی از جاذبههای گردشگری عجیب و ترسناک بیرون میآید که راهنمایی میشود برای آن دسته از ماجراجویان کنجکاوی که میخواهند سفری سرشار از هیجان و دلهره را تجربه کنند؛ دلهرهای که از افسانهها و خرافات غیرمستند برمیآید و با ماجراجویی در بانجیجامپینگها در ارتفاعات و یا دهانه آتشفشانها، شنا میان آبزیان کشنده و خطرناک، رانندگی و یا پیادهروی در گذرگاههای باریک و مرگبار، اسکی و سنگنوردی در خطرناکترین پرتگاهها و دیوارهها و قایقرانی در رودخانههای وحشی فرق میکند.
بیشتر مکانهایی که در ایران به اصطلاح ترسناک و یا مرموز معرفی شدهاند، داستانی عجیب و گاه باورنکردنی دارند که کنجکاوی مسافران غریبه را برمیانگیزد تا حتما آن منطقه را ببینند و روح کنجکاو خود را در آن محیط عجیب به چالش بکشند، مثل ریگزار جن که عنوان وحشتناکترین منطقهی ایران را به دوش میکشد و هیچ برگشتی از آن متصور نشده و یا درهای که روزها زیبایی شگفتانگیزی دارد و شبها محل گذر ارواح است و افسانههای دیگری از این دست که برای خزینهی حمامهای قدیمی، خانههای کاهگلی، قناتهای باریک و عمیق و جنگلهای انبوه روایت میشود؛ اما هیچیک سندیت علمی و یا تاریخی ندارد تا مدرکی مستند بر صحت باورهای مردم باشد و یقینا بررسیهای کارشناسان میتواند پرده از اسرار آنها کنار بزند.
در نزدیکیهای مشهد، جنگلی انبوه وجود دارد که به گفتهی ساکنان آن حوالی، شب هنگام صداهای وحشتآوری از آن به گوش میرسد، صداهایی که شبیه جیغ یا صوت است.
ابتدای روستای «سربرج» از توابع بخش طرقبه در نزدیکی مشهد، جنگلی انبوه دیده میشود که با تاریک شدن آسمان صداهایی از میان درختان آن به گوش میرسد که به گفتهی اهالی و غریبههایی که به آن منطقه سفر کردهاند، شبیه جیغ است.
میگویند صداها چندسالی است که به گوش میرسد و قبلا از آن خبری نبوده. اهالی معتقدند این صداها به آوای جیرجیرکها و یا زوزهی باد شباهتی ندارد، مخصوصا آنکه هنگام بلند شدن صداها، برگ درختان تکان نمیخورد تا باد را عامل آن بدانند.
برخی دیگر از ساکنان سربرج، این صدای وحشتآور را به ملخهایی نسبت میدهند که زمانی به این منطقه هجوم آوردند. هنوز بررسی روی این جنگل صورت نگرفته تا عامل وحشت اهالی و مسافران گذری مشخص شود.
میگویند شگفتی احجام غولآسای این دره به خاطر برخورد ستارهای است. دره در سکوت روز از لحاظ زیبایی، روح را به تسخیر درمیآورد و شب هنگام میشود قصر ارواح!
جزیرهی قشم با افسانههای سحرانگیز زیادی درآمیخته، از آیین «زار» گرفته تا داستانهایی که دربارهی ارواح سرگردان در طبیعت جزیره گفته میشود.
«درهی ستارهها» با اشکال رسوبی حاصل از فرسایش باد، خاک و آب یکی از پدیدههای شگفتانگیز قشم است که بومیها شبهای آن را زمانی برای آمدوشد ارواح و اشباح میدانند.
دره ستارهها در زبان محلی به «استار کفته» معروف است، بومیها معتقدند میلیونها سال قبل ستارهای در این محل سقوط کرده که گل و لای از دل زمین به اطراف پراکنده شده و پس از خشک شدن، این احجام جادویی پدید آمده.
این دره یکی از ژئوسایتهای جزیره است که در پنج کیلومتری ساحل جنوبی قشم و بعد از روستای «برکه خلف» قرار دارد، همان روستایی که به پاکی شهره است و در معابر خاکی آن حتا یک زباله هم دیده نمیشود.
داستانهای وهمانگیزی درباره این دره که شبیه عمارتی ویران شده با دالانهای تو در تو و شکافها و حفرههای بسیار است، روایت میشود؛ به طوری که محلیها با تاریک شدن آسمان گذرشان به این دره نمیافتد و معمولا با لبخند مسافران غریبه را برای رفتن به این دره در تاریکی منصرف میکنند و میگویند: اجنه و ارواح شبها به آن رفتوآمد دارند.
با این حال دره ستارهها محلی برای شیفتهگان پدیدههای آسمانی است که شبهنگام به دور از داستانهای خیالانگیز تسخیر دره توسط ارواح از بام تندیسها، اجرام و پدیدههای آسمانی را رصد کنند.
در جنوب شرقیترین نقطه ایران، گورستانی با سنگ قبرهای عظیمالجثه مکانی جالب برای ماجراجویانی است که به دنیای ماورالطبیعه علاقه دارند.
«گورستان جن» در روستای تیس نزدیک شهر چابهار در استان سیستان و بلوچستان، همان جایی است که سنگ قبرهای بزرگ و عجیبی دارد و محلیها را به این باور رسانده که این گورها محل دفن آدمیزاد نیست.
تیس روستایی باستانی با قدمتی نزدیک به دو هزار و 300 سال است که مردم آن حوالی داستانهای عجیبی دربارهاش میگویند و آن را محل زندگی جنها میدانند. گورستان جن که مردم بلوچ به آن «جن سنط» میگویند، نمونهای از این باورهاست.
در گورستان جن، قبرها کنار هم روی سطحی صخرهای حفر شدهاند که این شیوهی حفاری پرسشهای زیادی را بوجود آورده و در نهایت پاسخ را به دنیای از ما بهتران کشانده. بومیها معتقدند، با تاریک شدن هوا جنها بر سر مردگان خود مویه میکنند و هرکس شبانه گذرش به این گورستان افتد، مورد نفرین آنها قرار میگیرد و بعد از چند روز با عذابی سخت میمیرد.
تیس با وجود آثاری چون مقبرهها، غارها و نقاشیهای باستانی، هنوز بررسی باستانشناسی نشده تا چهرهی مرموز و وهمانگیز آن پاک شود.
قناتها، آبانبارها و خزینه حمامها همیشه محلی جذاب برای کنجکاوی بودهاند؛ اما «قصبهی گناباد» داستان دیگری جز جن و روح دارد، این قنات قدیمی یکی از عمیقترین قناتهای ایران است که قدمت آن به دوران باستان میرسد.
قنات قصبه گناباد دستسازهای عجیب است که با هزارتوهای تاریک و عمیق مکانی شگفتانگیز برای ماجراجویی بهشمار میآید و از آن به عنوان یکی از عجایب تاریخ تمدن بشری یاد میشود.
گناباد قناتهای متعددی داشته که بیشتر آنها به دنبال خشکسالی 15 ساله خراسان جنوبی، دیگر فعال نیستند و قصبه گناباد از جملهی قناتهای زنده به حساب میآید. در متون تاریخی، قدمت قصبه را به دورهی هخامنشیان نسبت دادهاند که «ناصر خسرو قبادیانی» هم در سفرنامهاش به توصیف این قنات پرداخته و نوشته: عمق چاه آن هفتصد گز و طول آن چهار فرسنگ است که آن را به زمان کیخسرو نسبت داده است.
طول قنات گناباد ۳۳ هزار و 113 متر و تعداد چاههای آن بیش از ۴۷۰ حلقه تعیین شده که عمق چاه مادر در این قصبه بین ۲۸۰ تا ۳۰۰ متر است.
برای رفتن به داخل قنات باید از پلههای گلی قدیمی پایین رفت، بعد تاریکی مطلق همهجه را فرا میگیرد، مسیر طولانی و تاریک است با دیوارهای خاکی که ریشههای درختان از آن بیرون زدهاند.
گردشگران فقط 700 متر از این قنات را که بتونریزی شده میتوانند طی کنند.
حفرهها و تنگناهای عمیق که سرشار از سکوت و سیاهیاند، همیشه مکانهایی هیجانانگیز برای ماجراجویی بودهاند، مخصوصا برای غارنوردانی که دور از نگرانی ناشی از توهم تاریکی این حفرهها و صدای جانورانی چون خفاشها در دالانهای تنگ و گاه عمیق جانشان را کف دستشان میگیرند تا دنیایی جدید کشف کنند.
غار پَراو در 12 کیلومتری شمال شرقی کرمانشاه نزدیک روستای چالآبه در ارتفاع ۳۰۵۰ متری میدان جنوبی قله کوه پراو با 751 متر عمق با 26 حلقه چاه، یکی از عمیقترین و صعبالعبورترین غارهای جهان است که تا کنون جان پنج غارنورد را گرفته است.
عمیقترین چاه پرآو 42 متر عمق دارد، دهنهی ورودی غار کاملا چاهی است و ورود به آن به گردشگران معمولی و حتا غارنوردان غیرحرفهای اصلا توصیه نمیشود.
برودت دمای هوا در پرآو به دلیل آنکه آب جاری داخل آن حاصل ذوب شدن یخچالهای زیرزمینی است، همیشه بین یک و سه درجه سانتیگراد است و همین مساله پیمایش غار را سخت میکند. جدا از این، گذرگاههای تنگ و خرچنگروها، ریزشی بودن برخی از قسمتهای غار، تراورسهای خطرناک و چاههای عمیق، پرآو را در دنیا به غاری صعبالعبور و سخت تبدیل کرده، به طوریکه پنج غارنورد ایرانی جان خود را در این غار از دست دادهاند و اجساد برخی از آنها هیچوقت به بیرون از غار منتقل نشده است.
«سعید امینی» از اعضای تیم اعزامی باشگاه آزادگان مشهد در سال ۱۳۷۶، «امیر احمدی» و «ویکتوریا کیانیراد» از اعضای تیم اعزامی باشگاه کوهنوردی دماوند در سال۱۳۸۱ که اجساد آنها را نتوانستند از غار بیرون بیاورند و در جانپناه چاه شماره هجدهم در حفرهای گذاشته و در آن را مسدود کردند، «خلیل عبدنکویی» کوهنورد و عکاس همدانی که در کارنامه او صعود به قله موستاق آتا، لنین، کورژنوسکایا، آرارات و هفت هزارمتری اورست وجود دارد در ۱۳۸۷، «پدرام بوچانی» از اعضای گروه مستقل کوهنوردی شهرستان دالاهو که در هنگام فرود از چاه شماره ۸ با پاره شدن طناب به پایین سقوط کرد و جان باخت در سال ۱۳۸۹، قربانیان پرآو هستند.
سختی گذرگاههای پرآو به حدی است که زبالههای آن از سال 1350، یعنی از زمان کشف غار تا کنون در آن مدفون شده بود و امکان خروج زبالهها وجود نداشت؛ ولی هیئتی از غارنوردان انجمن غار و غارشناسان ایرانیان سرانجام امسال پس از دوسال پیاپی تلاش موفق شدند این غار عمیق و سخت را بدون هیچ تلفات جانی پاک کنند.
در همه منابع از وحشتناک بودن این ریگزار سخن گفتهاند، در حالیکه تحقیقات دربارهی آن تا به حال ضعیف و محدود بوده و هنوز وهم از ماجراجویی در کویری که میگویند برگشت از آن ممکن نیست، دور نشده است.
ریگ جن در قلب کویر مرکزی ایران، در جنوب سمنان، شرق دریاچه نمک، شمال انارک و غرب جندق قرار دارد که به دلیل وسعت زیاد، گرمای شدید، نداشتن چشمه و چاه آب و باتلاقهای نمک صحرایی صعبالعبور است که ناماش در نقشهها کمتر آمده و چندان محل گذر کویرنوردها نیست.
«سون هدین»، کویرنورد سوئدی نخستین گردشگر خارجی بود که در سال 1900 میلادی سعی کرد به ریگ جن برود، نوشتههای او، 30 سال بعد «آلفونس گابریل» کویرنورد دیگری را به ایران کشاند تا این ماجراجویی را کامل کند، اما هیچ یک موفق نشدند این ریگزار را کامل بپیمایند، با این حال هدین در کتابی با عنوان «صحراهای ایران» شرحی از ریگزار جن داده است.
به باور حاشیهنشینان، ریگ جن نفرین شده است. روایت میکنند، در قدیم کاروانها و مسافران هرگز از این کویر عبور نمیکردند. در گذشته این باور وجود داشت که این سرزمین محل زندگی شیطان و جنها است. مردم محلی میگویند، هر کسی وارد این سرزمین شده زنده نمانده و ناپدید شده است. ریگ جن را مثلث برمودای ایران میدانند.
سون هدین در کتاباش افسانههایی را از مردم بومی آن منطقه روایت کرده که گفتهاند: در مرکز «کویر جن» بهشت گمشدهای وجود دارد. در آن بهشت دریاچهای با جنگل انبوه است که شیاطین پشم شترها را در آنجا رها کردهاند و هرکس به آن منطقه دست یابد، ثروتمند خواهد شد، درحالیکه چنین روایتی صادق نیست.
پس از تلاشهای ناکامی که برای پیمایش کامل ریگزار جن صورت گرفت، سرانجام کویرشناسی ایرانی به نام «علی پارسا» به همراه اسماعیل میرانزاده که آن زمان رییس پارک ملی کویر بود، حدود 70 سال بعد از «گابریل» ریگ جن را هوایی پیمودند تا اثبات کنند، موضوع شگفتانگیزی در این کویر نیست. پارسا سپس این مسیر را زمینی طی کرد، البته با تجهیزات کامل و گرفتار شیاطین و جنها هم نشد.
با این حال هیچگاه برای اولین تجربهی کویرنوردی، ریگزار جن پیشنهاد نمیشود، چون نقشهی دقیقی از آن موجود نیست و مسیرها به طور مشخص ثبت نشده است و در این صورت رفتن به آن همانا قوت بخشیدن به افسانههایی است که میگویند؛ «هر کسی وارد این سرزمین شده، زنده برنگشته!»