خاطرات جلال فاطمی انارکی22
خاطره ها قبل از فرارسیدن سال 51 , مصمم شده بودم به خارج از کشور بروم . خانم هایده ایرجی رئیس اداره بورس های نخست وزیری , خانمی شوخ , سرزنده , بذله گو و متلک انداز بود .- هایده جان میشه مرا هم جزو استفاده کنندگان از بورسیه قرار دهی ؟- جلال جان ! اگر بورس بی ر بخواهی بفرما . بیا و بگیر اما اون یکی را باید کمی صبر کنی !. گاهی هم هایده خودش جلوی راهم سبز میشد و خیلی جدی می گفت :چرا به رفیق ات نمی گوئی . لب تر کند هر جای دنیا که دلت خواست میتوانی بروی .منظورش از رفیق , امیر عباس هویدا , نخست وزیر بود . واقعیت قضیه این است که حدود سال 45 کاخ جوانان در سه راهی قلهک تهران در زمینی مشجر و بزرگ با ساختمانی مناسب با هدف اموزش و سرگرمی جوانان در رشته های مختف ورزشی و هنری از قبیل موزیک , رقص , هنرهای رزمی و غیره تاسیس گردید .با عضویت در این مجموعه , متعهد شدم کتابخانه انرا راه اندازی کنم . فضای مناسب سرپوشیده ای با بودجه ای مختصر در اختیارم قرار دادند و انرا به راه انداختم .جوانان ان زمان به ویژه دانشجویان شور و حال خاصی در مسائل سیاسی و اجتماعی داشتند .خوراک جوانان ان دوره پی گیری جنگ الجزایر با فرانسه , ویتنام با امریکا و پیگیری جنبش های ازادی بخش در امریکای لاتین به سرکردگی فیدل کاسترو و هم چنین عبدالناصر و قوام نکرومه در افریقا بود . جمیله بوپاشا , احمد بن بلا , پاتریس لومومبا و دیگران جذابیت های زیادی برای جوانان داشتند . در باره این مبارزات کتابهای فراوانی با اب و تاب و هیجان بسیار به چاپ میرسید .این کتابخانه تازه تاسیس پاتوق بخث و مناظره و گاه مشاجره جوانان شده بود .در همان سال 45 هویدا که منزل مسکونی اش در شمیران بود برای رفتن به کاخ نخست وزیری از خیابان شمیران و کنار کاخ جوانان می گذشت .غروب یکی از روزها بی خبر به محوطه کاخ و مستقیما به کتابخانه امد که در انجا حضور داشتم .به مطالعه و بخصوص مطالعات تاریخی خیلی علاقمند بود . پرسشهائی از قبیل کیفیت کتابخانه و تعداد علاقمندان به کتاب و اینکه چه نوع کتابهائی را بیشتر می خوانند , پرسید که جواب مناسب به ایشان داده شد .- برای کیفیت بهتر کتابخانه هر کتابی که لازم میدانید خریداری کنید , بودجه اش را از طریق نخست وزیری می پردازم . همان روز اول دختر و پسر در محوطه کاخ دورش حلقه زدند و همه جور سئوال و پاسخ داده میشد .از ان روز به بعد لااقل هفته ای یک بار و گاه بیشتر به کاخ جوانان سر می زد , مستقیما به کتابخانه میامد . قبل از انکه به محوطه کاخ برود با نوشیدن یک فنجان چای یا قهوه رفع خستگی میکرد . در طول چنددقیقه ای که در حضورش بودم با من به گفتگو می نشست و گاهی به خاطراتش گریزی می زد .به محوطه کاخ میرفت و سر شوخی را با جوانان شروع میکرد . گاها از میان دختران , پارتنری برای خودش انتخاب میکرد و مشغول رقص تانگو میشد .اخر سر پشت ماشین پیکان خود می نشست و راهی خانه میشد .هویدا می دانست در سازمانی که خدمت می کنم , وابسته به نخست وزیری است . هیچ وقت خواسته شخصی ام را با او مطرح نکردم و هیچگاه تقاضائی از او نداشتم .خانم ایرجی با اگاهی از این دیدارها , سفارش نخست وزیر را برای بورس گرفتنم طبیعی میدانست . از خانم ایرجی ابی گرم نمیشد . البته حق هم با او بود . یکی از شرایط بورس گرفتن حد اقل 5 سال خدمت کردن در سازمان متبوع با مدرک لیسانس بود که واجد این شرط نبودم . متاسفانه در میان استفاده کنندگان از بورس کسانی هم بودند که واجد شرایط نبوده و استفاده میکردند .سه سال مرخصی بدون حقوق از اول خرداد سال 51 گرفتم و مصمم به رفتن شدم .هفته اول فروردین سال 51 پدرم فوت کرد . ما فرزندان معدنکاران بخصوص معدنکارانی که در نقاط دور افتاده خدمت کرده اند هیچوقت مزه شیرین پدر را حس نکردیم . پدرم زندگی بسیار سخت و طاقت فرسائی در عمق این معادن با کمترین تسهیلات زندگی داشت و در 59 سالگی با زندگی وداع تلخی داشت .تا قبل از رفتن ام به مسافرت روزهای سختی را گذراند . خاطم ازرده بود .اخرین ملاقاتم با استاد حبیب یغمائی در کافه نادری نه تنها هیچ مشکلی را در مورد فاطمه حل نکرد بلکه به ابهاماتم نیز افزوده شد .به گفته هوشنگ حتی یک بار استاد حبیب فاطمه را به دفتر مجله فرا می خواند و بیش از یک ساعت با او به گفتگو می نشیند .هوشنگ از گفتگوی انها بی خبر بود .-هیچ حرفی در مورد گفتگویشان با فاطمه به من نگفتند فقط استاد گفت :سیرجانی حق داشته است که عاشق و دلباخته چنین زن رویائی شود !رد فاطمه را میتوانستم از طریق صاحب خانه قبلی اش , بدری خانم , پی گیری کنم اما با خودم عهد کرده بودم که بخاطر رعایت بسیاری از اصول اخلاقی ملاقاتی با او نداشته باشم .نیمه های اردیبهشت 51 به سوی لندن پرواز کردم . بی خبر بودم که چه سال سخت و روزهای طاقت فرسائی در پیش رو خواهم داشت .