چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com
چوپانان آباد

چوپانان آباد

نمیذارم دیگه تنهات چوپونون choopananabad@yahoo.com

نصب اولین بلندگو در چوپانان


نوشته عباس صادق محمدی

(نصب اولین بلند گو در چوپانان)

 

خوب به یاد دارم چون برایم تازگی داشت سال ۱۳۲۹-۱۳۳۰ بود هنوز معدن نخلک دولتی نشده بود و بمدیریت مرحوم میر مهدی خان صدیه معروف به  "مدیر" اداره می شد .

آقای مدیر برای پرداخت حقوق و مساعده  کارگران نخلک سکه های حلبی ۱ و ۲ و ۵ و ۱۰ریالی ضرب کرده بودند ( به نام ژتون ) که در منطقه انارک ونخلک و چوپانان حتی بعضی از مناطق خور وبیابانک و جندق هم معتبر بود و ردبدل می شد. چون پدرم مرحوم آقا محمد استاد علی (کدخدا) مغازه دار بود ژتون ها را میگرفت و جنس به کارگران می داد از این جهت همیشه مقدار زیادی ژتون داشت  بعدا مرحوم مدیر ژتون ها را می گرفت و پول رایج می داد .

بعد از نوروز آخر شبی بود که  مرحوم پدرم با جعبه بزرگی زیر بغلبه خانه آمد همه مشتاق بودیم که ببینیم چیست . توی دالان نشستیم جعبه را به زمین گذاشت پرسیدم : چیست؟ گفت رادیو است. اسم رادیو را شنیده یا نشنیده نمی دانستم کارش چیست پرسیدم: به چه درد میخوره؟ گفت فردا براش آنتن نصب میکنم بعد برایمان حرف میزند و می خواند و خبر ها را می گوید و ....

گفتم : روشنش کن . روشنش کرد قدری خش خش کرد و صدا های نا مفهومی داشت . گفت باید آنتنش را نصب کنم فردا صبح به شوق نصب آنتن زود از خواب پا شدم مرحوم پدرم رفته بود نجاری مرحوم حاج رمضان ضیائی برا ساختن آنتن آخه اون روز ها آنتن فلزی نبود یک دسته بیل بلند برای پایه آنتن و دو تکه تخته بصورت صلیب یکی بالای دسته بیل یکی هم حدود ۴۰ سانت پایین تر میزدند چندین میخ به دو تکه تخته ها میزدند و چند تا رشته سیم به هم پیوسته بصورت موازی یا ضربدر به میخ ها می پیچند و یک سرش را به یک سیم بلند وصل کرده به پشت رادیو وصل می کردند به هر حال یکی دو ساعت بعد پدرم با آنتن بلندی که در دست داشت آمد صبر کردیم که حاج استاد محمود نظریان پسر عمه (همسر همشیره ام) که بنا بود از سرکار که آمد آنتن را با تعدادی سنگ و گچ روی پشت بام نصب کند وقتی مرحوم پدرم رادیو آندریانی تازه از مدیر خریداری شده را روشن کرد صدایش در آمد آنروز ها فقط تهران فرستنده داشت نمی خوام بگم در چوپانان رادیو نبود ولی کم بود و محدود ماه مبارک رمضان نزدیک بود پدرم گفت  از اصفهان برایشان بلند گو پیکان های قدیمی بدون جلد و جعبه و کمی بزرگ تقریبا ۲۰×۲۰ آوردند آن را داد به حاج استاد رمضان ضیائی برایش جعبه محافظی ساخت و رویش هم تکه طوری کهنه ای زد برای ماه مبارک رمضان که تابستان بود  توی خیابان اصلی بالایی سر در خانمان نصب کرد  هر چند صدای بلندی نداشت ولی بد هم نبود خیلی ها میگفتند سحر ها ظهرها و غروب ها صدایش را می شنوند  چون اونروز ها محیط ساکت وبی سر صدایی بودبه هر حال این بلند گو واین رادیو چندین سال بودند معذرت میخوام یادم رفت بگم رادیو را پدرم به مبلغ ۷۰ - ۸۰ تومان که ژتون داده بود خرید۱ عدد باطری مکعبی یزرگ و ۲ عدد باطری مکعبی متوسط خوراکش بود تقریبا ۴-۵ ماه کار می کرد ولی گران بود باطری ۳ عددش تقریبا ۲۰ تومان بود .

این بود ماجرای اولین بلند گو در چوپانان در سردر منزل کدخدا

نقل ازhttp://abbaskadkhoda.blogfa.com/post/4

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد